دیدم شه خوب خوش لقا را
آن چشم و چراغ سینهها را
آن مونس و غمگسار دل را
آن جان و جهان جان فزا را
آن کس که خرد دهد خرد را
آن کس که صفا دهد صفا را
آن سجده گه مه و فلک را
آن قبله جان اولیا را
هر پاره من جدا همیگفت
کای شکر و سپاس مر خدا را
موسی چو بدید ناگهانی
از سوی درخت آن ضیا را
گفتا که ز جست و جوی رستم
چون یافتم این چنین عطا را
گفت ای موسی سفر رها کن
وز دست بیفکن آن عصا را
آن دم موسی ز دل برون کرد
همسایه و خویش و آشنا را
اخلع نعلیک این بود این
کز هر دو جهان ببر ولا را
در خانه دل جز او نگنجد
دل داند رشک انبیا را
گفت ای موسی به کف چه داری
گفتا که عصاست راه ما را
گفتا که عصا ز کف بیفکن
بنگر تو عجایب سما را
افکند و عصاش اژدها شد
بگریخت چو دید اژدها را
گفتا که بگیر تا منش باز
چوبی سازم پی شما را
سازم ز عدوت دست یاری
سازم دشمنت متکا را
تا از جز فضل من ندانی
یاران لطیف باوفا را
دست و پایت چو مار گردد
چون درد دهیم دست و پا را
ای دست مگیر غیر ما را
ای پا مطلب جز انتها را
مگریز ز رنج ما که هر جا
رنجیست رهی بود دوا را
نگریخت کسی ز رنج الا
آمد بترش پی جزا را
از دانه گریز بیم آن جاست
بگذار به عقل بیم جا را
شمس تبریز لطف فرمود
چون رفت ببرد لطفها را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است از مولانا که به بحث عشق و ارتباط با خدا میپردازد. شاعر به زیباییهای الهی و تجلیات آن اشاره میکند و از ملاقات با معشوق حقیقی، یعنی خدا، سخن میگوید. او به طور خاص به موسی اشاره میکند و تحولاتی که بر او در زمان ملاقاتش با خدا رخ میدهد. موسی به دیگران و تعلقات دنیوی خود پشت میکند و تنها به خداوند توجه میکند. او باید عصای خود را (که نماد تعلقات دنیوی است) رها کند تا بتواند عجایب الهی را ببیند. در نهایت، مولانا به دوستان و یاران خود یادآوری میکند که از غیر خدا مگریزند و به محبت الهی اعتماد کنند. این شعر دعوتی به ترک تعلقات دنیوی و نزدیک شدن به حقیقت مطلق است.
هوش مصنوعی: من زیبای خوشرو را دیدم که مانند روشنی چشمها و نور دلها است.
هوش مصنوعی: او کسی است که همیشه همدم و تسکیندهنده دل من است، همانطور که جان زندگیام را شاداب میکند.
هوش مصنوعی: کسی که عقل و درایت را به دیگران میدهد، همینطور کسی که پاکی و صفای درونی را به دیگران منتقل میکند.
هوش مصنوعی: آن مکان که سجدهی ماه و ستارهها در آن است، همان جایی است که اولیای خدا در آنجا مشغول عبادت و درود به جان خود هستند.
هوش مصنوعی: هر قسمتی از وجودم به تنهایی میگفت که شکر و سپاسگزار خداوند باشم.
هوش مصنوعی: موسی ناگهان نور و روشنایی را از جانب درخت مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: او گفت که وقتی جستجو و تلاش رستم را دیدم، این چنین پاداشی به دست آوردم.
هوش مصنوعی: به موسی گفتند که سفر را ترک کن و عصای خود را به زمین بینداز.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، موسی همهی آشنایان و نزدیکان را از دل خود دور کرد.
هوش مصنوعی: کفشهایت را درآور، زیرا اینجا جایی است که از همهی دنیا رها میشوی.
هوش مصنوعی: در دل انسان هیچ کس جز او جا نمیگیرد و دل از این موضوع به انبیا حسادت میکند.
هوش مصنوعی: موسی به خدا گفت: «به دستت چه داری؟» موسی پاسخ داد: «عصا من است، که راه ما را هدایت میکند.»
هوش مصنوعی: او گفت: عصایت را کنار بگذار و به تماشای شگفتیهای آسمان بپرداز.
هوش مصنوعی: عصایش را بر زمین انداخت و ناگهان تبدیل به اژدهایی بزرگ شد. زمانی که این اژدها را دید، به سرعت فرار کرد.
هوش مصنوعی: گفت که بگیر تا من دوباره برای تو مثل یک چوب ساخته شوم.
هوش مصنوعی: من از دشمن تو، دوستی میسازم و به او کمک میکنم تا از سختیها رهایی یابد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نخواهی بفهمی تنها لطف و بخشش من است که به تو یاران وفادار و نیکو را معرفی کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که درد و رنجی به بدنمان میرسد، مانند مار به شدت دست و پاهایمان میلرزد.
هوش مصنوعی: ای دست، از ما دور شو و با کسی غیر از ما درگیر نشو، ای پا، به چیزی غیر از انتها توجه نکن.
هوش مصنوعی: از درد ما فرار نکن، زیرا هر جا که رنجی وجود دارد، راهی برای درمان آن نیز هست.
هوش مصنوعی: هیچکس از درد و رنج خود نگریست، مگر آنکه به امید پاداشی بهتر به آن رنج ادامه داد.
هوش مصنوعی: اگر بذر از جای خود بگریزد، نگران این است که در مکان دیگری به ثمر نرسد؛ بنابراین بهتر است با عقل و تدبیر در جای مناسب خود بماند.
هوش مصنوعی: شمس تبریز وقتی رفت، همزمان فیضها و محبتهایی که داشته را نیز برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای داده به دست هجر ما را
خود رسم چنین بود شما را
بر گوش نهادهای سر زلف
وز گوشهٔ دل نهاده ما را
تا کی ز دروغ راست مانند
[...]
یکعهد کن این دو بیوفا را
یکدست کن این چهار پا را
اندر دل ما توی نگارا
غیر تو کلوخ و سنگ خارا
هر عاشق شاهدی گزیدست
ما جز تو ندیدهایم یارا
گر غیر تو ماه باشد ای جان
[...]
در بسته به روی خود ز مردم
تا عیب نگسترند ما را
در بسته چه سود و عالِمالغیب
دانایِ نهان و آشکارا
این داشت فسانه در مدارا
او گفت حکایت آشکارا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.