ای نهاده بر سر زانو تو سر
وز درون جان جمله باخبر
پیش چشمت سرکش روپوش نیست
آفرینها بر صفای آن بصر
بحر خونست ای صنم آن چشم نیست
الحذر ای دل ز زخم آن نظر
در مژه او گرچه دل را مژدههاست
الحذر ای عاشقان از وی حذر
او به زیر کاه آب خفتهست
پا منه گستاخ ور نی رفت سر
خفته شکلی اصل هر بیدادیی
تا ز خوابش تو نخسپی ای پسر
پاره خواهم کرد من جامه ز تو
ای برادر پارهای زین گرمتر
سرکه آشامی و گویی شهد کو
دست تو در زهر و گویی کو شکر
روح را عمریست صابون میزنی
یا تو را خود جان نبودست ای مگر
تا به کی صیقل زنی آیینه را
شرم بادت آخر از آیینه گر
سوی بحر شمس تبریزی گریز
تا برآرد ز آینه جانت گهر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است عارفانه و عاشقانه که دربارهٔ عشق و زیبایی صحبت میکند. شاعر به زیبایی چشمان محبوب اشاره کرده و از خطراتی که این عشق میتواند برای دل عاشق داشته باشد، هشدار میدهد. او عشق را به دریایی از خون تشبیه میکند و به بیداردلی و احتیاط در مواجهه با عشق تأکید میکند. شاعر همچنین به این نکته میپردازد که زیبایی ظاهری تنها یک پوشش است و در عمق آن یک حقیقت نهفته است. در نهایت، دعوت به جستجوی معرفت و نور حقیقت از طریق عشق به شخصیت "شمس" و همچنین گریز به سمت او را توصیه میکند.
هوش مصنوعی: تو بر روی زانوهایت سر گذاشتهای و از عمق وجود خود به تمامی اسرار آگاه هستی.
هوش مصنوعی: در جلوی چشمانت هیچ پوششی نیست، و به خاطر پاکی نگاهت، شایستهی ستایش و تحسین هستی.
هوش مصنوعی: عزیز من، چشمانت همچون دریایی از خون است، پس ای دل، مراقب باش، زیرا نگاه تو میتواند زخمهای عمیقی به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگرچه مژههای او وعدههای شیرین و امیدبخش برای دل دارند، اما ای عاشقان، باید از او دوری گزید و مراقب باشید.
هوش مصنوعی: او در زیر کاه آب خوابیده است، پا نگذار بر او، مگر اینکه میخواهی سرش را به خطر بیندازی.
هوش مصنوعی: وقتی کسی در خواب غفلت است و به بیداری نمیرسد، به نوعی خود را در دام ظلم و بیعدالتی قرار میدهد. اگر میخواهی از این حالت خارج شوی و آگاه شوی، باید بیدار شوی و به حقیقت پی ببری.
هوش مصنوعی: من به خواست خود، جامهات را پاره خواهم کرد، ای برادر، چرا که دلیلی برای آن دارم که این کار از این حرارت بیشتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: از نگاه تو، سرکه تلخ و زننده است، در حالی که از زبان تو شیرینی میرسد. دست تو در زهر و تلخی غرق شده است؛ در حالی که گویی شکر در آن نهفته است.
هوش مصنوعی: در طول عمر، تو مشغول پاکسازی روح خود بودهای یا این که جان خودت به خودی خود پاک نیست.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی آینه را پاک کنی و از خودت شرمنده باشی؟ اگر قرار است از آینه خجالت بکشی، پس کار را تمام کن.
هوش مصنوعی: به سمت دریای شمس تبریزی برو تا از آینه جانت جواهراتی ظهور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر
آشکوخد بر زمین هموار بر
همچنان چون بر زمین دشوارتر
ای شده با عزم تو مقرون ظفر
همت تو کرده از گردون گذر
نامه و نام ترا عالی محل
رایت و رأی ترا میمون اثر
با جلال تو بود گردون زمین
[...]
سیمبر یارم شد از من سیم بر
سیم یارم نی و یارم سیمبر
عاشق سیم ار بخواند وی مرا
من ورا معشوق دانم سیم بر
زان نگار سیمبر با من نماند
[...]
بت سرو قدی و سرو سمن بر
نگار سخن گوی و ماه سخن ور
قد و عارض توست شمشاد و لاله
لب و بوسه توست یاقوت و شکر
سرین تو و عشق من هست فربه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.