گنجور

 
مولانا

ای نهاده بر سر زانو تو سر

وز درون جان جمله باخبر

پیش چشمت سرکش روپوش نیست

آفرین‌ها بر صفای آن بصر

بحر خونست ای صنم آن چشم نیست

الحذر ای دل ز زخم آن نظر

در مژه او گرچه دل را مژده‌هاست

الحذر ای عاشقان از وی حذر

او به زیر کاه آب خفته‌ست

پا منه گستاخ ور نی رفت سر

خفته شکلی اصل هر بیدادیی

تا ز خوابش تو نخسپی ای پسر

پاره خواهم کرد من جامه ز تو

ای برادر پاره‌ای زین گرمتر

سرکه آشامی و گویی شهد کو

دست تو در زهر و گویی کو شکر

روح را عمریست صابون می‌زنی

یا تو را خود جان نبودست ای مگر

تا به کی صیقل زنی آیینه را

شرم بادت آخر از آیینه گر

سوی بحر شمس تبریزی گریز

تا برآرد ز آینه جانت گهر

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۰۹۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

هیچ شادی نیست اندر این جهان

برتر از دیدار روی دوستان

هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر

از فراق دوستان پر هنر

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

آشکوخد بر زمین هموار بر

همچنان چون بر زمین دشوارتر

وطواط

ای شده با عزم تو مقرون ظفر

همت تو کرده از گردون گذر

نامه و نام ترا عالی محل

رایت و رأی ترا میمون اثر

با جلال تو بود گردون زمین

[...]

سوزنی سمرقندی

سیمبر یارم شد از من سیم بر

سیم یارم نی و یارم سیمبر

عاشق سیم ار بخواند وی مرا

من ورا معشوق دانم سیم بر

زان نگار سیمبر با من نماند

[...]

ادیب صابر

بت سرو قدی و سرو سمن بر

نگار سخن گوی و ماه سخن ور

قد و عارض توست شمشاد و لاله

لب و بوسه توست یاقوت و شکر

سرین تو و عشق من هست فربه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه