گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

چونک کمند تو دلم را کشید

یوسفم از چاه به صحرا دوید

آنک چو یوسف به چهم درفکند

باز به فریادم هم او رسید

چون رسن لطف در این چه فکند

چنبره دل گل و نسرین دمید

قیصر از آن قصر به چه میل کرد

چه چو بهشتی شد و قصر مشید

گفتم ای چه چه شد آن ظلمتت

گفت که خورشید به من بنگرید

هر که فسردست کنون گرم شد

جمره عشقت بگدازد جلید

قیصر رومست که بر زنگ زد

اوست که ترسابچه خواندش فرید

پرتو دل بود که زد بر سعیر

پر شد و بشکافت که هل من مزید

دوزخ گفتش که مرا جان ببخش

تا بخورم هرک ز یزدان برید

برگذر از آتش ای بحر لطف

ور نه بمردم تبشم بفسرید

گفت که ای آتش قوم مرا

زود به من ده که خداشان گزید

جمله یکایک به کف او سپرد

گفت که نار تو ز نورم رهید

تافت ز تبریز رخ شمس دین

شمس بود نور جهان را کلید

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۰۰۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خاقانی

شب که مثال مه ذی‌الحجه دید

صورت طغراش ز مه برکشید

تا نهم ماه به طغرای ماه

حاج توانند به موقف رسید

چشم فلک بود مگر آفتاب

[...]

مولانا

عشق مرا بر همگان برگزید

آمد و مستانه رخم را گزید

شکر کز آن کان زر جعفری

روی مرا نادره گازی رسید

باد تکبر اگرم در سرست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سلمان ساوجی

پیر من از میکده بویی شنید

دست زد و جامه سراسر درید

خرقه ازان شد که فرو شد به می

خرقه صدپاره که خواهد خرید؟

جان که غمش خورد و رسیدم به لب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه