بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
پادشاهی مست اندر بزم خوش
میگذشت آن یک فقیهی بر درش
کرد اشارت کش درین مجلس کشید
وان شراب لعل را با او چشید
پس کشیدندش به شه بیاختیار
شست در مجلس ترش چون زهر و مار
عرضه کردش می نپذرفت او به خشم
از شه و ساقی بگردانید چشم
که به عمر خود نخوردستم شراب
خوشتر آید از شرابم زهر ناب
هین به جای می به من زهری دهید
تا من از خویش و شما زین وا رهید
می نخورده عربده آغاز کرد
گشته در مجلس گران چون مرگ و درد
همچو اهل نفس و اهل آب و گل
در جهان بنشسته با اصحاب دل
حق ندارد خاصگان را در کمون
از می احرار جز در یشربون
عرضه میدارند بر محجوب جام
حس نمییابد از آن غیر کلام
رو همی گرداند از ارشادشان
که نمیبیند به دیده دادشان
گر ز گوشش تا به حلقش ره بدی
سر نصح اندر درونشان در شدی
چون همه نارست جانش نیست نور
که افکند در نار سوزان جز قشور
مغز بیرون ماند و قشر گفت رفت
کی شود از قشر معده گرم و زفت
نار دوزخ جز که قشر افشار نیست
نار را با هیچ مغزی کار نیست
ور بود بر مغز ناری شعلهزن
بهر پختن دان نه بهر سوختن
تا که باشد حق حکیم این قاعده
مستمر دان در گذشته و نامده
مغز نغز و قشرها مغفور ازو
مغز را پس چون بسوزد دور ازو
از عنایت گر بکوبد بر سرش
اشتها آید شراب احمرش
ور نکوبد ماند او بستهدهان
چون فقیه از شرب و بزم این شهان
گفت شه با ساقیش ای نیکپی
چه خموشی ده به طبعش آر هی
هست پنهان حاکمی بر هر خرد
هرکه را خواهد به فن از سر برد
آفتاب مشرق و تنویر او
چون اسیران بسته در زنجیر او
چرخ را چرخ اندر آرد در زمن
چون بخواند در دماغش نیم فن
عقل کو عقل دگر را سخره کرد
مهره زو دارد ویست استاد نرد
چند سیلی بر سرش زد گفت گیر
در کشید از بیم سیلی آن زحیر
مست گشت و شاد و خندان شد چو باغ
در ندیمی و مضاحک رفت و لاغ
شیرگیر و خوش شد انگشتک بزد
سوی مبرز رفت تا میزک کند
یک کنیزک بود در مبرز چو ماه
سخت زیبا و ز قرناقان شاه
چون بدید او را دهانش باز ماند
عقل رفت و تن ستمپرداز ماند
عمرها بوده عزب مشتاق و مست
بر کنیزک در زمان در زد دو دست
بس طپید آن دختر و نعره فراشت
بر نیامد با وی و سودی نداشت
زن به دست مرد در وقت لقا
چون خمیر آمد به دست نانبا
بسرشد گاهیش نرم و گه درشت
زو بر آرد چاق چاقی زیر مشت
گاه پهنش واکشد بر تختهای
درهمش آرد گهی یک لختهای
گاه در وی ریزد آب و گه نمک
از تنور و آتشش سازد محک
این چنین پیچند مطلوب و طلوب
اندرین لعبند مغلوب و غلوب
این لعب تنها نه شو را با زنست
هر عشیق و عاشقی را این فنست
از قدیم و حادث و عین و عرض
پیچشی چون ویس و رامین مفترض
لیک لعب هر یکی رنگی دگر
پیچش هر یک ز فرهنگی دگر
شوی و زن را گفته شد بهر مثیل
که مکن ای شوی زن را بد گسیل
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت داد اندر دست تو
کانچ با او تو کنی ای معتمد
از بد و نیکی خدا با تو کند
حاصل اینجا این فقیه از بیخودی
نه عفیفی ماندش و نه زاهدی
آن فقیه افتاد بر آن حورزاد
آتش او اندر آن پنبه فتاد
جان به جان پیوست و قالبها چخید
چون دو مرغ سربریده میطپید
چه سقایه چه ملک چه ارسلان
چه حیا چه دین چه بیم و خوف جان
چشمشان افتاده اندر عین و غین
نه حسن پیداست اینجا نه حسین
شد دراز و کو طریق بازگشت
انتظار شاه هم از حد گذشت
شاه آمد تا ببیند واقعه
دید آنجا زلزلهٔ القارعه
آن فقیه از بیم برجست و برفت
سوی مجلس جام را بربود تفت
شه چو دوزخ پر شرار و پر نکال
تشنهٔ خون دو جفت بدفعال
چون فقیهش دید رخ پر خشم و قهر
تلخ و خونی گشته همچون جام زهر
بانگ زد بر ساقیش که ای گرمدار
چه نشستی خیره ده در طبعش آر
خنده آمد شاه را گفت ای کیا
آمدم با طبع آن دختر ترا
پادشاهم کار من عدلست و داد
زان خورم که یار را جودم بداد
آنچ آن را من ننوشم همچو نوش
کی دهم در خورد یار و خویش و توش
زان خورانم من غلامان را که من
میخورم بر خوان خاص خویشتن
زان خورانم بندگان را از طعام
که خورم من خود ز پخته یا ز خام
من چو پوشم از خز و اطلس لباس
زان بپوشانم حشم را نه پلاس
شرم دارم از نبی ذو فنون
البسوهم گفت مما تلبسون
مصطفی کرد این وصیت با بنون
اطعموا الاذناب مما تاکلون
دیگران را بس به طبع آوردهای
در صبوری چست و راغب کردهای
هم به طبعآور بمردی خویش را
پیشوا کن عقل صبراندیش را
چون قلاووزی صبرت پر شود
جان به اوج عرش و کرسی بر شود
مصطفی بین که چو صبرش شد براق
بر کشانیدش به بالای طباق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان مردی عارف و فقیهی مست به تصویر کشیده میشود که در بزم شراب پادشاه شرکت میکند. فقیه به شدت از نوشیدن شراب پرهیز دارد و در عوض درخواست زهر میکند تا از دنیا و خود بیخبر بماند. او در حالی که به عمیقترین حالتها میرسد، متوجه زهر و تلخی دیگران میشود. در ادامه داستان، او به دختری زیبا در بزم جذب میشود و تمامی اصول و قواعد اخلاقی خود را فراموش میکند. پادشاه پس از دیدن این وضعیت، با خشم و قهر به فقیه مینگرد و او را سرزنش میکند. در نهایت، فقیه از عواقب کارهایش ترسیده و از بزم فرار میکند. شعر نقدی بر ریاکاری و عدم پایبندی به اصول دینی و اخلاقی است که در مواجهه با لذتها و temptations نشان داده میشود.
هوش مصنوعی: یک پادشاه مست و خوشحال در مهمانیاش مشغول شادی و خوشگذرانی بود که ناگهان یک عالم دینی در درب آنجا حضور پیدا کرد.
هوش مصنوعی: در این مجلس، کسی اشارهای کرد و با او از شراب لعل رنگ نوشید.
هوش مصنوعی: او را به زور وادار کردند که در مجلس حضور پیدا کند، اما حال و هوای مجلس آنقدر تلخ و ناگوار بود که مانند زهر و مار احساس خطر کرد.
هوش مصنوعی: او تلاش میکند تا شراب را به او عرضه کند، اما او به دلیل خشم از پادشاه و ساقی، چشمش را بر همه چیز میبندد.
هوش مصنوعی: در طول زندگیام هرگز نوشیدنی خوشمزهای نداشتهام که از زهر خالص شراب من لذت بیشتری ببرد.
هوش مصنوعی: به من زهر بدهید تا از وجود خود و شما جدا شوم و رهایی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: عربدهزن مینوشیده است و حالا در جمعی سنگین و جدی به سر میبرد که مانند مرگ و درد سنگین و غمانگیز است.
هوش مصنوعی: مانند کسانی که به خواستههای نفس و دنیای مادی وابستهاند، در این جهان زندگی میکنم، اما با دوستانی که دلهایشان را جستجو میکنند و به عمق وجود توجه دارند.
هوش مصنوعی: خاصان و برگزیدگان نمیتوانند در حالت پنهانی و به دور از چشم دیگران از شراب آزادان استفاده کنند، مگر اینکه در حال نوشیدن باشند.
هوش مصنوعی: به مردم پنهان و محجوب، چیزی را ارائه میدهند که جز کلام، هیچ حسی از آن نمیفهمند.
هوش مصنوعی: او به دور از هدایتهای آنان میچرخد، زیرا نمیتواند با چشمان خود حقیقت آنچه به او دادهاند را ببیند.
هوش مصنوعی: اگر به گوش او تا گلو دسترسی پیدا کنی، میتوانی نصیحت را در دلش جا بدهی.
هوش مصنوعی: اگر جان او سالم و درست نباشد، مانند نوری نیست که در آتش شعلهور بیفتد و فقط روی ظاهر چیزها تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: مغز در اینجا به معنای اصل و جوهر چیزی است که باقی مانده، ولی قشر در اینجا به لایه و سطح اشاره دارد که میخواهد بگوید بدون مغز و عمق، چه زمانی میتوان از سطح و لایهاش انتظار داشت که بتواند باکیفیّت و گرم باشد؟ به عبارتی، برای داشتن کیفیت مطلوب و بهرهوری، باید به عمق و جوهره توجه کرد و صرفاً به ظاهر و سطح اکتفا نکرد.
هوش مصنوعی: آتش دوزخ فقط سطحی و ظاهری است و به هیچوجه در عمق وجود انسانی تأثیر نمیگذارد.
هوش مصنوعی: اگر آتش بر مغز نارنجی بزند، هدفش پختن میوه است نه سوزاندن آن.
هوش مصنوعی: هرگاه حقی وجود داشته باشد، حکمت او به گونهای است که این قاعده ادامه دارد، چه در گذشته و چه در حال.
هوش مصنوعی: مغز و عمق واقعی چیزی ارزشمند و مهم است، اما سطح و ظواهر آن کمتر از اهمیت برخوردارند. وقتی جوهر و معنا سوخته یا از دست برود، آنچه باقی میماند ارزش چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر لطف خداوند بر سر کسی نازل شود، اشتیاق او به نوشیدنی خوشمزه و خوش رنگ افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: اگر کسی را مجبور به سکوت کنند، مانند فقیهی است که از نوشیدن و مجالس خوشایند این دنیا محروم شده است.
هوش مصنوعی: سلطان به ساقی گفت: ای خوب کردار، چرا سکوت کردهای؟ به طبیعت او روح تازهای ببخش.
هوش مصنوعی: در عالم، خالق و حکمتمندی وجود دارد که بر روی هر اندیشه و عقل نظارت دارد و هر کسی را که بخواهد، به شیوهای خاص به مسیر خود هدایت میکند.
هوش مصنوعی: خورشید و نور آن، مانند زندانیانی در زنجیرهای خویش محبوسند.
هوش مصنوعی: زمانی که چرخ و زمان به حرکت درآید، تنها با یک فکر یا الهام میتوان به دقت و درستی در آن پیشرفت کرد.
هوش مصنوعی: عقل، عقل دیگری را تحت تأثیر خود قرار داد، زیرا او به خاطر اهمیت و تسلطش در بازی زندگی، همه را به حیرت واداشته است.
هوش مصنوعی: چند ضربه به سرش زد و گفت: بگیر، بعد از ترس از ضربه زدن به او، حذر کرد.
هوش مصنوعی: شخصی به شدت خوشحال و سرمست شد، مانند باغی که در کنار دوستش شاداب و خندان است و از خوشی و بازیگوشی لذت میبرد.
هوش مصنوعی: شیرگیری و خوشحالی باعث شد که او انگشتش را به سمت مبرز دراز کند تا بتواند میزک کند.
هوش مصنوعی: یک دختر زیبا مانند ماه در جایی دیده میشود که جاذبه و زیبایی خاصی دارد و به نظر میرسد که از نسل شاهان باشد.
هوش مصنوعی: وقتی او را دید، دهانش از تعجب باز ماند و عقلش از کار افتاد، در حالی که بدنش همچنان در قید ستم و ظلم باقی ماند.
هوش مصنوعی: سالهاست که جوانانی تنها و عاشق، با دلهای پرشور، برای رسیدن به محبوب خود در میزنند و دست به کار تلاش هستند.
هوش مصنوعی: آن دختر به شدت مضطرب و نگران بود و فریاد میزد، اما هیچ کس به کمک او نیامد و تلاشهایش نتیجهای نداشت.
هوش مصنوعی: در لحظات ملاقات، زن به گونهای که خمیر در دستان نانوا نرم و قابل شکلگیری است، در اختیار مرد قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: به طور کلی، این بیت به توصیف حالتی اشاره دارد که گاه فردی با نرمی و آرامش رفتار میکند و در مواقعی دیگر با شدت و سختی برخورد مینماید. این تغییرات در رفتار میتواند به نوعی به تعبیر نشستن یا تکیه کردن به نرمی و در مقابل به معنای قوت و قدرتی باشد که در زمانهایی خاص بروز میکند. به عبارت دیگر، کسی میتواند هم لطافت و هم استحکام را در وجود خود داشته باشد.
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است که او پهن شود و بر روی تختهای در هم قرار بگیرد و گاهی هم به صورت یک قطعه منسجم و واحد ظاهر شود.
هوش مصنوعی: گاهی درون او آب میریزد و گاهی نمک از تنور میافتد و باعث میشود که آتش او محکمتر شود.
هوش مصنوعی: مطلوب و خواستهها بهنوعی در این بازی گرفتار شدهاند و تحت تأثیر و تسلط قرار دارند.
هوش مصنوعی: این بازی فقط مخصوص زن و شوهر نیست، بلکه این هنر برای هر عاشق و معشوقی است.
هوش مصنوعی: این جمله به شدت به مفهوم فلسفی و ادبی اشاره دارد. از آنجا که به موضوعاتی چون وجود، زمان و عشق پرداخته شده، میتوان گفت که به روابط پیچیده و گوناگونی که در زندگی و داستانهای عاشقانه مانند ویس و رامین وجود دارد، اشاره دارد. این روابط میتوانند برگرفته از گذشته، تجربیات و لحظات لحظهای باشند که به یکدیگر متصل میشوند و نشاندهندهی تداخل عواطف و وقایع در زندگی انسانها هستند.
هوش مصنوعی: اما بازی هر کسی رنگ و حال متفاوتی دارد و چرخش هر یک ناشی از فرهنگی متفاوت است.
هوش مصنوعی: به مرد گفته شده که با همسرش به خوبی رفتار کند و او را برای دیگران نرانَد.
هوش مصنوعی: آن شب گرهای محکم به دست او سپرده شد و تو را به امانت گذاشت.
هوش مصنوعی: هرگونه رفتاری که با او داشته باشی، آنچنان که به او نیکی و خوبی کنی، خداوند نیز با تو به همین صورت برخورد خواهد کرد.
هوش مصنوعی: نتیجه این مکان این است که این عالم، به سبب از دست دادن خودآگاهیاش، نه عفیف مانده و نه زاهد.
هوش مصنوعی: فقیه به زنی زیبا و دلربا علاقهمند و شیفته میشود، و شوق و هیجان او به حدی است که مانند آتش درون پنبه شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: روح به روح متصل شد و بدنها مشغول جنب و جوش شدند، همانند دو پرندهای که سرشان بریده شده و به شدت در حال حرکت هستند.
هوش مصنوعی: هیچکدام از این ویژگیها و جنبهها، مانند سقا، پادشاهی، قدرت و شجاعت، حیا، دین، یا ترس از جان اهمیت واقعی ندارند.
هوش مصنوعی: چشمهایشان به حرفهای عین و غین دوخته شده است، در اینجا نه زیباییای پیدا است و نه حسی از خوبی.
هوش مصنوعی: انتظار شاه به حدی طولانی شد که راه بازگشت دیگر پیدا نبود و همه چیز به شدت پیچیده و دراز کشیده بود.
هوش مصنوعی: شاه آمد تا واقعهای را ببیند، اما در آنجا زلزلهای مهیب و وحشتناک را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: فقیه به خاطر ترس از جمعیت، از جای خود بلند شد و به سمت مجلس رفت و جام را برداشت.
هوش مصنوعی: پادشاه مانند جهنمی پر از آتش و هیجان است و دو گروه بدخواه به دنبال خونریزی هستند.
هوش مصنوعی: وقتی فقیه چهرهی او را دید که پر از خشم و قهر است و مانند جام زهر تلخ و خونین شده، ناراحت شد.
هوش مصنوعی: صدای او را بر ساقیاش بلند کرد که ای گرمدار، چرا بیحرکت نشستهای؟ به طبیعت او نگاه کن و در آن تأمل کن.
هوش مصنوعی: سلطانی که خوشحال و خندان است، به کسی میگوید: ای بزرگوار، من برای تو آمدهام و از روحیه آن دختر صحبت میکنم.
هوش مصنوعی: من پادشاهی هستم که کارم بر پایه عدالت و انصاف است و این را بر اساس لطف و بخشش به یارم انجام میدهم.
هوش مصنوعی: اگر چیزی که من نمینوشم، همانند نوشیدنی باشد، چه چیزی را میتوانم به یار و نزدیکان و خودم بدهم؟
هوش مصنوعی: من از آن خوراکیها استفاده میکنم که دیگران در خدمت من هستند، زیرا من خودم بر سر سفره خاص خود نشستهام و میخورم.
هوش مصنوعی: من از خوراکی که میخورم، نیازمندان و بندگان را سیر میکنم؛ حالا چه این خوراک پخته باشد یا خام.
هوش مصنوعی: من زمانی که خودم لباسهای گرانقیمت و زیبا مثل خز و اطلس میپوشم، برای آنکه دیگران هم خوب و آراسته به نظر برسند، به آنها اجازه نمیدهم که فقط از پارچههای بیکیفیت مثل پلاس استفاده کنند.
هوش مصنوعی: من از این که در حضور پیامبر با علم و دانش مختلف قرار بگیرم، شرمندهام، زیرا او میپرسد که شما چه چیزی بر تن دارید.
هوش مصنوعی: مصطفی توصیه کرد که به پایندگان زندگی، از همان غذایی که میخورید، بدهید.
هوش مصنوعی: تو دیگران را به خوبی و آسانی در تحمل و صبوری ترغیب کردهای.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید با توجه به ویژگیهای طبیعی و ذاتی خود، رهبری و هدایت را در دست بگیرید و با عقل و صبر، از دشواریها عبور کنید. یعنی در مواجهه با چالشها، باید از درک و فهم خود استفاده کنید و به آرامی و احتیاط پیش بروید.
هوش مصنوعی: زمانی که صبر تو به اوج خود برسد، جان تو به مقامی والا و بالا دست پیدا میکند، بهگونهای که به آسمان و سلطنت میرسد.
هوش مصنوعی: مصطفی مشاهده کرد که وقتی صبرش به اوج میرسد، او را به ارتفاعات بلند میبرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.