گنجور

 
مولانا

از درون کعبه آوازش رسید

گفت ای جوینده آن طفل رشید

در فلان وادیست زیر آن درخت

پس روان شد زود پیر نیکبخت

در رکاب او امیران قریش

زانک جدش بود ز اعیان قریش

تا به پشت آدم اسلافش همه

مهتران بزم و رزم و ملحمه

این نسب خود پوست او را بوده است

کز شهنشاهان مه پالوده است

مغز او خود از نسب دورست و پاک

نیست جنسش از سمک کس تا سماک

نور حق را کس نجوید زاد و بود

خلعت حق را چه حاجت تار و پود

کمترین خلعت که بدهد در ثواب

بر فزاید بر طراز آفتاب