بخش ۱۹۷ - جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی
گفت ای یاران از آن دیوان نیم
که ز لا حولی ضعیف آید پیم
کودکی کو حارس کشتی بدی
طبلکی در دفع مرغان میزدی
تا رمیدی مرغ زان طبلک ز کشت
کشت از مرغان بد بی خوف گشت
چونک سلطان شاه محمود کریم
برگذر زد آن طرف خیمهٔ عظیم
با سپاهی همچو استارهٔ اثیر
انبه و پیروز و صفدر ملکگیر
اشتری بد کو بدی حمال کوس
بختیی بد پیشرو همچون خروس
بانگ کوس و طبل بر وی روز و شب
میزدی اندر رجوع و در طلب
اندر آن مزرع در آمد آن شتر
کودک آن طبلک بزد در حفظ بر
عاقلی گفتش مزن طبلک که او
پختهٔ طبلست با آنشست خو
پیش او چه بود تبوراک تو طفل
که کشد او طبل سلطان بیست کفل
عاشقم من کشتهٔ قربان لا
جان من نوبتگه طبل بلا
خود تبوراکست این تهدیدها
پیش آنچ دیده است این دیدها
ای حریفان من از آنها نیستم
کز خیالاتی درین ره بیستم
من چو اسماعیلیانم بیحذر
بل چو اسمعیل آزادم ز سر
فارغم از طمطراق و از ریا
قل تعالوا گفت جانم را بیا
گفت پیغامبر که جاد فی السلف
بالعطیه من تیقن بالخلف
هر که بیند مر عطا را صد عوض
زود دربازد عطا را زین غرض
جمله در بازار از آن گشتند بند
تا چو سود افتاد مال خود دهند
زر در انبانها نشسته منتظر
تا که سود آید ببذل آید مصر
چون ببیند کالهای در ربح بیش
سرد گردد عشقش از کالای خویش
گرم زان ماندست با آن کو ندید
کالههای خویش را ربح و مزید
همچنین علم و هنرها و حرف
چون بدید افزون از آنها در شرف
تا به از جان نیست جان باشد عزیز
چون به آمد نام جان شد چیز لیز
لعبت مرده بود جان طفل را
تا نگشت او در بزرگی طفلزا
این تصور وین تخیل لعبتست
تا تو طفلی پس بدانت حاجتست
چون ز طفلی رست جان شد در وصال
فارغ از حس است و تصویر و خیال
نیست محرم تا بگویم بینفاق
تن زدم والله اعلم بالوفاق
مال و تن برفاند ریزان فنا
حق خریدارش که الله اشتری
برفها زان از ثمن اولیستت
که هیی در شک یقینی نیستت
وین عجب ظنست در تو ای مهین
که نمیپرد به بستان یقین
هر گمان تشنهٔ یقینست ای پسر
میزند اندر تزاید بال و پر
چون رسد در علم پس پر پا شود
مر یقین را علم او بویا شود
زانک هست اندر طریق مفتتن
علم کمتر از یقین و فوق ظن
علم جویای یقین باشد بدان
و آن یقین جویای دیدست و عیان
اندر الهیکم بجو این را کنون
از پس کلا پس لو تعلمون
میکشد دانش ببینش ای علیم
گر یقین گشتی ببینندی جحیم
دید زاید از یقین بی امتهال
آنچنانک از ظن میزاید خیال
اندر الهیکم بیان این ببین
که شود علم الیقین عین الیقین
از گمان و از یقین بالاترم
وز ملامت بر نمیگردد سرم
چون دهانم خورد از حلوای او
چشمروشن گشتم و بینای او
پا نهم گستاخ چون خانه روم
پا نلرزانم نه کورانه روم
آنچ گل را گفت حق خندانش کرد
با دل من گفت و صد چندانش کرد
آنچ زد بر سرو و قدش راست کرد
و آنچ از وی نرگس و نسرین بخورد
آنچ نی را کرد شیرین جان و دل
و آنچ خاکی یافت ازو نقش چگل
آنچ ابرو را چنان طرار ساخت
چهره را گلگونه و گلنار ساخت
مر زبان را داد صد افسونگری
وانک کان را داد زر جعفری
چون در زرادخانه باز شد
غمزههای چشم تیرانداز شد
بر دلم زد تیر و سوداییم کرد
عاشق شکر و شکرخاییم کرد
عاشق آنم که هر آن آن اوست
عقل و جان جاندار یک مرجان اوست
من نلافم ور بلافم همچو آب
نیست در آتشکشیام اضطراب
چون بدزدم چون حفیظ مخزن اوست
چون نباشم سخترو پشت من اوست
هر که از خورشید باشد پشت گرم
سخت رو باشد نه بیم او را نه شرم
همچو روی آفتاب بیحذر
گشت رویش خصمسوز و پردهدر
هر پیمبر سخترو بد در جهان
یکسواره کوفت بر جیش شهان
رو نگردانید از ترس و غمی
یکتنه تنها بزد بر عالمی
سنگ باشد سخترو و چشمشوخ
او نترسد از جهان پر کلوخ
کان کلوخ از خشتزن یکلخت شد
سنگ از صنع خدایی سخت شد
گوسفندان گر برونند از حساب
ز انبهیشان کی بترسد آن قصاب
کلکم راع نبی چون راعیست
خلق مانند رمه او ساعیست
از رمه چوپان نترسد در نبرد
لیکشان حافظ بود از گرم و سرد
گر زند بانگی ز قهر او بر رمه
دان ز مهرست آن که دارد بر همه
هر زمان گوید به گوشم بخت نو
که ترا غمگین کنم غمگین مشو
من ترا غمگین و گریان زان کنم
تا کت از چشم بدان پنهان کنم
تلخ گردانم ز غمها خوی تو
تا بگردد چشم بد از روی تو
نه تو صیادی و جویای منی
بنده و افکندهٔ رای منی
حیله اندیشی که در من در رسی
در فراق و جستن من بیکسی
چاره میجوید پی من درد تو
میشنودم دوش آه سرد تو
من توانم هم که بی این انتظار
ره دهم بنمایمت راه گذار
تا ازین گرداب دوران وا رهی
بر سر گنج وصالم پا نهی
لیک شیرینی و لذات مقر
هست بر اندازهٔ رنج سفر
آنگه از شهر و ز خویشان بر خوری
کز غریبی رنج و محنتها بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوعات مختلفی از جمله عشق، یقین، علم و درک عمیق میپردازد. شاعر با دعوت به نگرش عمیقتر به زندگی و شناخت حقیقتهای روانی و معنوی، به تحلیل و توصیف احساسات انسانی، سرنوشت و تجربههای زندگی میپردازد.
در این شعر، شاعر از کودکی صحبت میکند که با نواختن طبل در تلاش است تا مرغها را دور کند، و سپس به سلطان محمود و سپاهش اشاره میکند. او بر این نکته تأکید میکند که انسان باید از خیالپردازی فاصله بگیرد و به حقیقت نزدیک شود.
شاعر همچنین بین علم و یقین تمایز قائل میشود و بر اهمیت یقین به عنوان دانشی عمیقتر تأکید دارد. او به مخاطب یادآوری میکند که باید به دنبال حقیقت باشد و از ظن و خیال دوری کند.
نهایتاً، متن با تأکید بر عشق و ارتباطات انسانی به پایان میرسد و نشان میدهد که عشق دارای لذتها و چالشهای خاص خود است که به رشد فرد کمک میکند. در کل، این شعر تلاشی برای هدایت افراد به سمت شناخت واقعی و عمیقتر از خود و جهان است.
هوش مصنوعی: ای دوستان، به یاد داشته باشید که من از آن دیوان نیستم که از ناتوانی و بیقدرتی ناشی از ضعف برآیم.
هوش مصنوعی: کودکی که نگهدار کشتی بود، با طبلکی به طوری که به پرندگان آسیب نرساند، به کار خود ادامه میداد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که از آن طبلک صدای کشتن بلند میشود، مرغها از ترس گریخته و به دور از خطر، در زراعت آزادانه پرواز میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی که سلطان شاه محمود کریم از کنار خیمه بزرگ عبور کرد.
هوش مصنوعی: با گروهی همانند تیر سریع و کارآمدی که در نبردها پیروز و با قدرت است.
هوش مصنوعی: شتر بدی که بار سنگین را حمل میکند، شانس بدی دارد و در آیندهی تاریکی مانند خروس میماند.
هوش مصنوعی: هر روز و شب صدا و نوا را بر او میزدند و به دنبال او بودند.
هوش مصنوعی: در آن زمین، شتر بچهای به داخل آمد و شروع به نواختن طبل کرد. این رفتار نشاندهنده حراست و مراقبت از آن مکان بود.
هوش مصنوعی: عاقلی به او میگوید که صدای طبل نزن، چون او کسی است که در این کار تجربه و مهارت دارد و با طبل آشناست.
هوش مصنوعی: در پیش او، چه ارزشی دارد تبرک تو که او میتواند طبل سلطان را به دوش بکشد.
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و جانم را فدای محبوبم کردهام؛ اکنون وقت مواجهه با مصیبتها رسیده است.
هوش مصنوعی: تو خود به قدری قدرتمندی که این تهدیدها برایت هیچ معنی ندارند، چرا که آنچه بر تو گذشته، دیدگاه تو را شکل داده است.
هوش مصنوعی: من از کسانی نیستم که به خاطر خیالپردازیها و توهمات در این راه گام بگذارم.
هوش مصنوعی: من مانند اسماعیلیان بدون احتیاط هستم، اما مانند اسماعیل آزاد و رها زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: بینیاز و آزاد از خودپرستی و ظاهر سازی، بگو بیایید که جانم آماده است.
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود که اگر کسی به بخشش و عطاها باور داشته باشد، نباید نسبت به مواردی که ممکن است از دست برود، نگران باشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که نعمتها و بخششهای خداوند را ببیند، به سرعت در برابر آنها باز میشود و از آنها بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: همه در بازار گرفتار شدند تا زمانی که سودی به دست آمد و اموال خود را ارائه دهند.
هوش مصنوعی: طلاها در کیسهها جمع شدهاند و در انتظارند تا زمانی که سود به دست آید و به آنها بخشیده شود.
هوش مصنوعی: وقتی کسی ببیند که کالایی دیگر به سود بیشتری فروخته میشود، عشق و علاقهاش نسبت به کالای خودش کاهش پیدا میکند.
هوش مصنوعی: اگر کسی با دیگران برخورد نکند و از چیزهایی که متعلق به خود اوست غافل بماند، به تدریج از دست میدهد.
هوش مصنوعی: علم و هنرها و حرفهها وقتی که بیشتر از آنها مشاهده شوند، در خطر قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جان با ارزش است، عزیز و محترم به حساب میآید. اما وقتی نام جان به میان میآید، آن ارزش و اهمیت تحت تاثیر قرار میگیرد و در واقع ممکن است به چیز بیاهمیتی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: شادی و بازی برای کودک، مثل یک روح مرده بود تا وقتی که او بزرگتر شد و به مرحلهای رسید که خودش بتواند فرزندی را به دنیا بیاورد.
هوش مصنوعی: این فکر و این خیال تنها بازی کودکانه است و تو که هنوز کودک هستی، باید بدانی که به این چیزها نیازی نیست.
هوش مصنوعی: از زمانی که انسان به بلوغ میرسد، روح او در پیوند با عشق و وصال، آزاد شده و از قید حسها و تصاویر و خیالات رها میشود.
هوش مصنوعی: هیچ کس را ندارم که بتوانم با او از دل خود به راحتی صحبت کنم و از صداقت و زندگی صادقانهام بگویم. تنها خداوند از وفاداری و توافق من آگاه است.
هوش مصنوعی: مال و بدن مانند برف هستند که در حال ذوب شدن و فنا هستند. در حقیقت، تنها خداوند است که میتواند این مال و تن را خریداری کند.
هوش مصنوعی: برفها به خاطر اولیه بودن تو چنین حالتی دارند، چون در وجود تو هیچگونه شک و تردیدی نیست.
هوش مصنوعی: این حیرتآور است که تو، ای زیبا، به باغ یقین پرواز نمیکنی و در افکار خود به آنجا نمیروی.
هوش مصنوعی: هر فکری در جستجوی حقیقت و وضوح است، پسر جان! این جستوجو باعث میشود که انسان تواناییهای خود را بیشتر کند و به اوج برساند.
هوش مصنوعی: زمانی که علم و دانش به اوج خود برسد، یقین و باورهای او نیز به واقعیت تبدیل میشود و روشنتر و واضحتر میشود.
هوش مصنوعی: زیرا در راه دانش، علم از یقین کمتر و از گمان بیشتر است.
هوش مصنوعی: دانش به دنبال حقیقت است و این حقیقت در جستجوی مشاهده و تجربه ملموس قرار دارد.
هوش مصنوعی: بجای آنکه به ظواهر و میوههای فریبنده جهان بپردازید، بهتر است به حقیقت و اصل موضوع بیندیشید، زیرا اگر بدانید چه چیزهایی در انتظار شماست، رویکردتان تغییر میکند.
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی میتواند انسان را به خطرات و عواقب ناگوار آشنا کند. ای عالم، اگر به حقیقت متوجه شوی، عذاب را به وضوح خواهید دید.
هوش مصنوعی: بینش و درک واقعی از یقین و شناخت بیابهام به وجود میآید، همانطور که خیال و تصور از ظن و گمان ناشی میشود.
هوش مصنوعی: درست است که ما به وسیله علم و دانش به حقیقتها پی میبریم، اما درک و تجربه مستقیم از آن حقایق، فهم و آگاهی ما را عمیقتر و واقعیتر میکند.
هوش مصنوعی: من از گمان و یقین فراتر هستم و از انتقادات و سرزنشها تاثیر نمیپذیرم.
هوش مصنوعی: وقتی که از شیرینیهای او نوش جان کردم، چشمانم روشن شد و به زیباییهای او پی بردم.
هوش مصنوعی: من با جسارت و اعتماد به نفس قدم برمیدارم، مانند کسی که در خانهاش است. به همین دلیل هرگز ترس به دل راه نمیدهم و بیهدف و کورکورانه حرکت نمیکنم.
هوش مصنوعی: آنچه را که گل به وصال میگفت، خداوند آن را محقق کرد و دل من را شادتر از هر چیزی ساخت.
هوش مصنوعی: آنچه که بر قامت بلند او تأثیر گذاشت و زیباییاش را دوچندان کرد، همان است که از چشمانش به دیگران نیکی و نرمی میرسد.
هوش مصنوعی: آنچه نی به جان و دل شیرینی میبخشد، و آنچه خاکی از آن یافت، ردپای زیبایی و هنر است.
هوش مصنوعی: آن ابرو به قدری زیبا و نازک است که چهره را مانند گل سرخ زیبا و جذاب کرده است.
هوش مصنوعی: زبان را قدرتی پیچیده و جادویی بخشیدهاند و آنچنان باارزش است که مانند طلا در دستان جادوگران است.
هوش مصنوعی: زمانی که در انبار سلاح باز میشود، چشمان عاشق، مانند تیرهایی که رها شدهاند، به هدف میزنند.
هوش مصنوعی: دلم تحت تأثیر قرار گرفت و به عشق شکر و زیباییاش افتادم، به گونهای که حالتی از شوق و عشق به من دست داد.
هوش مصنوعی: من عاشق کسی هستم که همیشه او حقیقتاً وجود دارد و عقل و جان او همچون جان یک مرجان زنده و پرجنب و جوش است.
هوش مصنوعی: من همچون نواختن سازم، در حالی که سرعت و تندی بازی را مشاهده میکنم، مانند آبی که در آتش به آرامی نمیسوزد و دچار تشویش نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی که من در حال سرقت هستم، او به شدت محافظت میکند و از من حمایت میکند. در زمانی که حضور ندارم، او به عنوان پشتیبان من عمل میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از نور و گرمای خورشید بهرهمند باشد، محکم و با اعتماد به نفس است و نه از چیزی میترسد و نه خجالت میکشد.
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند آفتاب روشن و بیپروا شد و درخشش آن به طور فوقالعادهای دشمنان را سوزاند و پردههای پنهانی را کنار زد.
هوش مصنوعی: هر پیامبری که در دنیا با سختی و مشکل مواجه بود، به سادگی بر مشکلات و دشواریها غلبه کرد و توانست بر قدرتهای بزرگ و ظلمتهای حاکم پیروز شود.
هوش مصنوعی: از ترس و ناراحتی روی خود را نگردانید؛ چرا که به تنهایی بر جهانیان تسلط پیدا میکنید.
هوش مصنوعی: سنگ با وجود سختیاش، از نگاه تیزبین و قوی او نمیترسد و بر جهان پُر از موانع و مشکلات غلبه میکند.
هوش مصنوعی: گِل که در دست خشتزن قرار میگیرد، به تکهای سخت و محکم تبدیل میشود و این نشاندهنده قدرت و مهارت خداوند در آفرینش اشیاء است.
هوش مصنوعی: اگر گوسفندها از شمارش خارج شوند، قصاب از چه چیزی باید بترسد؟
هوش مصنوعی: هر کسی در زندگی مسئولیتهایی دارد و باید مانند یک چوپان از دیگران نگهداری کند. انسانها به مانند گوسفندانی هستند که نیاز به هدایت و مراقبت دارند.
هوش مصنوعی: اگر چوپان از گله اش در میدان جنگ نترسد، این کاملاً به خاطر وجود حافظ است که در برابر بلایای زندگی، مانند سردی و گرمی، محافظتی برای او فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: اگر صدایی از ناامیدی او بر گلهای بلند شود، بدان که این نشانهای از محبت اوست، چون کسی که بر همه تسلط دارد.
هوش مصنوعی: هر بار بخت به من میگوید که ممکن است تو را ناراحت کنم، اما تو نباید ناراحت شوی.
هوش مصنوعی: من تو را غمگین و گریان میکنم تا از نگاه دیگران پنهان بمانی.
هوش مصنوعی: من غمهای تو را به تلخی میزنم تا چشمهای بد از روی تو دور شود.
هوش مصنوعی: تو نه صیاد هستی و نه در جستجوی من، من بندهام و تو در دام اندیشه من گرفتار هستی.
هوش مصنوعی: کسی که با ترفند و فکری محکم به من نزدیک میشود، در حالی که در دوری و جدایی من، احساس تنهایی و بیكسی را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: دیشب در حالی که به درد و رنج تو فکر میکردم، متوجه شدم که در جستجوی راه حلی برای مشکل من هستی.
هوش مصنوعی: من میتوانم بدون اینکه منتظر بمانم، راهی را به تو نشان دهم که به مقصد برساند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از این مشکلات و چالشهای زندگی خلاص نشوی، نمیتوانی به خوشبختی و تحقق آرزوهایت دست پیدا کنی.
هوش مصنوعی: شیرینی و لذتی که به دست میآید، وابسته به زحمتی است که در سفر کشیده میشود.
هوش مصنوعی: سپس از شهر و از خانوادهات دوری کن، زیرا که دوری از دیار و تنهایی باعث رنج و ناراحتی میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.