گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

اندر آخر حمزه چون در صف شدی

بی زره سرمست در غزو آمدی

سینه باز و تن برهنه پیش پیش

در فکندی در صف شمشیر خویش

خلق پرسیدند کای عم رسول

ای هزبر صف‌شکن شاه فحول

نه تو لا تلقوا بایدیکم الی

تهلکه خواندی ز پیغام خدا

پس چرا تو خویش را در تهلکه

می در اندازی چنین در معرکه

چون جوان بودی و زفت و سخت‌زه

تو نمی‌رفتی سوی صف بی زره

چون شدی پیر و ضعیف و منحنی

پرده‌های لا ابالی می‌زنی

لا ابالی‌وار با تیغ و سنان

می‌نمایی دار و گیر و امتحان

تیغ حرمت می‌ندارد پیر را

کی بود تمییز تیغ و تیر را

زین نسق غمخوارگان بی‌خبر

پند می‌دادند او را از غیر