بخش ۵۹ - دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلومتر گردد
گفت آن طالب که آخر یک نفس
ای سواره بر نی این سو ران فرس
راند سوی او که هین زوتر بگو
کاسپ من بس توسنست و تندخو
تا لگد بر تو نکوبد زود باش
از چه میپرسی بیانش کن تو فاش
او مجال راز دل گفتن ندید
زو برون شو کرد و در لاغش کشید
گفت میخواهم درین کوچه زنی
کیست لایق از برای چون منی
گفت سه گونه زناند اندر جهان
آن دو رنج و این یکی گنج روان
آن یکی را چون بخواهی کُل تراست
وآن دگر نیمی ترا، نیمی جداست
وآن سیم هیچ او ترا نبود بدان
این شنودی دور شو، رفتم روان
تا ترا اسپم نپراند لگد
که بیفتی بر نخیزی تا ابد
شیخ راند اندر میان کودکان
بانگ زد بار دگر او را جوان
که بیا آخر بگو تفسیر این
این زنان سه نوع گفتی بر گزین
راند سوی او و گفتش بکر خاص
کل ترا باشد ز غم یابی خلاص
وانک نیمی آنِ تو، بیوه بود
وانک هیچست، آن عیال با ولد
چون ز شوی اولش کودک بود
مهر و کل خاطرش آن سو رود
دور شو تا اسپ نندازد لگد
سم اسپ توسنم بر تو رسد
های هویی کرد شیخ باز راند
کودکان را باز سوی خویش خواند
باز بانگش کرد آن سایل بیا
یک سؤالم ماند ای شاه کیا
باز راند این سو بگو زوتر چه بود
که ز میدان آن بچه گویم ربود
گفت ای شه با چنین عقل و ادب
این چه شیدست این چه فعلست ای عجب
تو ورای عقل کلی در بیان
آفتابی، در جنون چونی نهان؟
گفت این اوباش رایی میزنند
تا درین شهر خودم قاضی کنند
دفع میگفتم مرا گفتند نی
نیست چون تو عالمی صاحب فنی
با وجود تو حرام است و خبیث
که کم از تو در قضا گوید حدیث
در شریعت نیست دستوری که ما
کمتر از تو شه کنیم و پیشوا
زین ضرورت گیج و دیوانه شدم
لیک در باطن همانم که بدم
عقل من گنجست و من ویرانهام
گنج اگر پیدا کنم دیوانهام
اوست دیوانه که دیوانه نشد
این عسس را دید و در خانه نشد
دانش من جوهر آمد نه عرض
این بهایی نیست بهر هر غرض
کان قندم، نیستان شکرم
هم ز من میروید و من میخورم
علم تقلیدی و تعلیمیست آن
کز نفور مستمع دارد فغان
چون پی دانه نه بهر روشنیست
همچو طالبعلم دنیای دنیست
طالب علم است بهر عام و خاص
نه که تا یابد ازین عالم خلاص
همچو موشی هر طرف سوراخ کرد
چونک نورش راند از در گفت برد
چونک سوی دشت و نورش ره نبود
هم در آن ظلمات جهدی مینمود
گر خدایش پَر دهد، پر خرد
برهد از موشی و چون مرغان پرد
ور نجوید پر، بمانَد زیر خاک
ناامید از رفتن راه سماک
علم گفتاری که آن بی جان بود
عاشق روی خریداران بود
گرچه باشد وقت بحث علم زفت
چون خریدارش نباشد مرد و رفت
مشتری من خدایست او مرا
میکشد بالا که الله اشتری
خونبهای من جمال ذوالجلال
خونبهای خود خورم کسب حلال
این خریداران مفلس را بهل
چه خریداری کند یک مشت گِل؟
گِل مخور گِل را مخر گِل را مجو
زانک گِلخوار است دایم زردرو
دل بخور تا دایما باشی جوان
از تجلی چهرهات چون ارغوان
یا رب این بخشش نه حد کار ماست
لطف تو لطف خفی را خود سزاست
دست گیر از دست ما، ما را بخر
پرده را بر دار و پردهٔ ما مدر
باز خر ما را ازین نفس پلید
کاردش تا استخوان ما رسید
از چو ما بیچارگان این بند سخت
کی گشاید ای شه بیتاج و تخت
این چنین قفل گران را ای ودود
کی تواند جز که فضل تو گشود
ما ز خود سوی تو گردانیم سر
چون توی از ما به ما نزدیکتر
این دعا هم بخشش و تعلیم تست
گرنه در گلخن گلستان از چه رُست
در میان خون و روده فهم و عقل
جز ز اکرام تو نتوان کرد نقل
از دو پاره پیه این نور روان
موج نورش میزند بر آسمان
گوشتپاره که زبان آمد ازو
میرود سیلاب حکمت همچو جو
سوی سوراخی که نامش گوشهاست
تا به باغ جان که میوهش هوشهاست
شاهراه باغ جانها شرع اوست
باغ و بستانهای عالم فرع اوست
اصل و سرچشمهٔ خوشی آنست آن
زود تجری تحتها الانهار خوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بررسی و دستهبندی زنان و مفهوم علم و دانش میپردازد. گوینده در ابتدا سه نوع زن را معرفی میکند: یکی که همهچیز را میدهد و دیگری که نیمی از آنچه را که دارد، و سومی که هیچ چیزی برای ارائه ندارد. سپس به دنبال تفسیر معیارهای انتخاب زنان و علم میگردد. گوینده در این شعر به انتقاد از دانش تقلیدی و بیمحتوا میپردازد و تأکید میکند که علم باید منجر به نور و روشنایی شود و تنها با کمک خداوند میتوان از بندهای مادی رها شد.
وی همچنین به زیباییشناسی عرفانی و ارتباط انسان با خدا اشاره میکند و بیان میدارد که تنها عشق به خدا میتواند انسان را از دنیای مادی به سمت حقیقت رهنمون کند. در نهایت به دعا و درخواست کمک از خداوند برای رهایی از مشکلات و نجات از قید و بندها میپردازد.
هوش مصنوعی: طالب گفت: ای سواره بر اسب، یک نفس بایست و به این سو بیا.
هوش مصنوعی: به سوی او برو که سریعتر بگوید: «اسب من بسیار تند و چابک است!»
هوش مصنوعی: قبل از اینکه دیگران به تو آسیب بزنند یا تو را اذیت کنند، بهتر است که خودت موضوع را مطرح کنی و صریح صحبت کنی.
هوش مصنوعی: او نتوانست فرصتی برای گفتن راز دلش پیدا کند، بنابراین از آنجا بیرون رفت و با دستش آن را به سوی خود کشید.
هوش مصنوعی: گفت میخواهم در این کوچه دختری پیدا کنم که شایستهی من باشد.
هوش مصنوعی: در دنیا سه نوع زن وجود دارد: دو نوع زن باعث رنج و زحمت هستند، و یک نوع زن موجب آرامش و خوشبختی میشود.
هوش مصنوعی: اگر یکی از آنها را بخواهی، تمام وجودت را میطلبد و آن دیگری فقط نصف وجودت را میخواهد و نصفی دیگر از تو جداست.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که زیبایی و ارزش واقعی یک چیز، در درون و ذات آن است، نه در ظاهر آن. اگر کسی فقط به ظواهری مانند نقره نگاه کند، از حقیقت عمیقتر و اساسیتر آن چیزی که در زندگی وجود دارد، دور خواهد ماند. شاعر به این نکته اشاره میکند که باید از ظواهر گذشت و به عمق معنا توجه کرد.
هوش مصنوعی: برای اینکه به زمین نیفتی و نتوانی بلند شوی، باید مراقب باشی که پا را به جایی نگذاری که تو را به خطر بیندازد.
هوش مصنوعی: در میان کودکان، شیخی به صدا درآمد و دوباره آن جوان را صدا زد.
هوش مصنوعی: بیا و توضیح بده که این سه نوع زن که دربارهشان صحبت کردی، چه ویژگیهایی دارند و کدام یک را باید انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: به سمت او رفت و به او گفت: اای خاص، تو از غمها نجات پیدا میکنی.
هوش مصنوعی: اگر نیمی از آن مال تو باشد، باید بدانی که همان نیمه بیسرپرست است و اگر هیچیک از آن مال متعلق به تو نیست، آن زن و فرزند او نیز هیچکاره هستند.
هوش مصنوعی: وقتی که زن از ابتدا شوهری اختیار میکند، در دلش عشق و محبت به او شکل میگیرد و تمام توجه و احساساتش به سمت او معطوف میشود.
هوش مصنوعی: از نزدیک دور شو، تا اسب وحشی پایش را به تو نزند. قدرت اسب نر من به تو خواهد رسید.
هوش مصنوعی: شیخ با صدای بلندی کودکان را دور کرد و سپس آنها را به سوی خود دعوت کرد.
هوش مصنوعی: باز آن نوازنده صدایش را بلند کرد و گفت: "ای شاه بزرگ، یک سوال از تو دارم که هنوز بیجواب مانده است."
هوش مصنوعی: پرندهای دوباره به این طرف برگشت و گفت زودتر بگو چه اتفاقی افتاد که آن کودک از میدان بیرون رفت.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، با این عقل و جوانمردی، این چه حال و وضعی است؟ این چه کاری است که انجام میدهی؟ چه شگفتیای در این وجود دارد!
هوش مصنوعی: تو فراتر از عقل و منطق هستی و در گفتارت مانند آفتاب درخشان و تابان به نظر میرسی، اما در جنون و دیوانگیات چه حالت و حالتی داری که پنهان مانده است؟
هوش مصنوعی: گفت این افراد بیسواد نظر میدهند تا در این شهر خودشان قاضی شده و تصمیمگیر شوند.
هوش مصنوعی: من میگفتم که مشکلی ندارم و کسی پاسخ میداد که تو چنین مشکلاتی را نداری چون در زمینۀ خودت بسیار ماهر و باتجربه هستی.
هوش مصنوعی: حضور تو باعث میشود که هر نوع سخن و رفتار ناپسند بیمغز و بیارزش به نظر برسد، زیرا هیچ چیز دیگری نمیتواند به عظمت و اهمیت تو اشاره کند.
هوش مصنوعی: در قوانین دینی، هیچ دستوری وجود ندارد که ما از تو برتر باشیم یا به مقام بالاتری دست پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: از روی نیاز و فشار زندگی دچار سردرگمی و جنون شدم، اما در درون همچنان همان کسی هستم که قبلاً بودم.
هوش مصنوعی: عقل من مانند یک گنج با ارزش است، اما خودم در وضعیتی نابسامان و ویران قرار دارم. اگر این گنج را پیدا کنم، به جنون خواهم افتاد.
هوش مصنوعی: کسی که با مشاهدهٔ این مأمور، هنوز دیوانه نشده است واقعاً دیوانه است که در خانه نشسته و از این وضعیت بیخبر است.
هوش مصنوعی: دانش من ذات و ماهیت اصلی است و فقط بر اساس ظاهری و سطحی نیست؛ بنابراین ارزش و بهایی ندارد که برای هر نیازی از آن استفاده شود.
هوش مصنوعی: من مانند قند هستم و شیرینیام از نیستانی که به من میرسد، شکل میگیرد و خود را مینوشم.
هوش مصنوعی: دانش و علمی که از دیگران دریافت شده و به طور مستقیم آموزش داده میشود، ممکن است با نارضایتی و اعتراض شنوندگان همراه باشد.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال دانه میگردد، هدفش روشنایی نیست؛ همانطور که دانشجو فقط به دنبال دنیا و امور دنیوی است.
هوش مصنوعی: دانشجو به دنبال علم است، نه فقط برای افراد خاص، بلکه به خاطر این که از این دنیا نجات یابد و به معرفت و حقیقت برسد.
هوش مصنوعی: مثل موشی که به هر سمتی فرار کرده و سوراخهایی ایجاد میکند، وقتی نور او را طرد کرد، از در بیرون رفت.
هوش مصنوعی: وقتی که راهی به سوی دشت و نور وجود نداشت، در همان تاریکیها نیز تلاشی میشد.
هوش مصنوعی: اگر خدا به او بالی بدهد، خرد او فراتر میرود از موش، و همچون پرندگان به پرواز درمیآید.
هوش مصنوعی: اگر پرندهای نتواند پرواز کند، ناچار در زیر خاک باقی خواهد ماند و از رفتن به سوی آسمان ناامید خواهد شد.
هوش مصنوعی: علمی که تنها در قالب کلمات و بدون جان بود، به عشق و علاقه کسانی که آن را میخواستند، وابسته بود.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است زمانی برای گفتوگو درباره علم و دانش مناسب باشد، اما اگر کسی آن را نخواهد و دلسرد باشد، مثل این است که خریداری برای آن وجود ندارد و بحث به جایی نمیرسد.
هوش مصنوعی: مشتری من خداست و او مرا به سوی خود میبرد. او به من قدرت میدهد و مرا بالا میکشد.
هوش مصنوعی: بهای خون من زیبایی خداوند است و من از این زیبایی بهره میبرم و تلاش میکنم که از راه حلال روزی به دست آورم.
هوش مصنوعی: این خریداری که در وضعیت مالی مساعدی نیست، چه انتظاری میتواند داشته باشد که کسی یک مشت خاک را از او بخرد؟
هوش مصنوعی: از خاک و افتادن به آن دوری کن و به دنبال آن نرو، چون انسانهایی هستند که همواره در حال آلودگی و درافتادن به خاک هستند و رنگپریده و زشت به نظر میآیند.
هوش مصنوعی: غم و اندوه را کنار بگذار تا همیشه جوان و شاداب بمانی، زیرا زیبایی چهرهات مانند گل ارغوان درخشان و جذاب است.
هوش مصنوعی: پروردگار، این عطا و بخشش که ما شایسته آن نیستیم، تنها ناشی از لطف پنهان توست و خود این لطف، سزاوارترین چیز است.
هوش مصنوعی: به ما کمک کن و دست ما را بگیر، ما را به خودت نزدیک کن و پرده را کنار بزن تا ما را بهتر بشناسی.
هوش مصنوعی: دوباره خر ما به خاطر این نفس پلیدش، به مایههای درون ما آسیب جدی زده است.
هوش مصنوعی: به ما بیچارگان این زنجیرهای سخت چه کسی خواهد گشود؟ ای پادشاهی که تاج و تختی نداری.
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، کسی جز تو نمیتواند قفل سنگین و دشوار را بگشاید، ای دوست بسیار مهربان. تنها با لطف و بخشش توست که این کار امکانپذیر میشود.
هوش مصنوعی: ما سر خود را به سوی تو میچرخانیم، زیرا تو از خودمان به ما نزدیکتر هستی.
هوش مصنوعی: این دعا نشاندهندهی رحمت و آموزش توست؛ وگرنه، گلهایی که در گلخن روییدهاند، چرا چنین زیبایی دارند؟
هوش مصنوعی: در میان شرایط سخت و دشوار، تنها با احترام و محبت تو میتوان به درک و عقل دست یافت.
هوش مصنوعی: از دو تکه چربی، این نور خالص بیرون میآید و نورش در آسمان پخش میشود.
هوش مصنوعی: گوشتپارهای که زبان دارد، به نوعی سخن میگوید و از دل آن، آبی از حکمت و دانش جاری میشود مانند جویی که در جریان است.
هوش مصنوعی: به سوی سوراخهایی که گوش نامیده میشوند، میروم تا به باغ جان برسم که میوهاش، هوش و آگاهی است.
هوش مصنوعی: مسیر اصلی و اساسی زندگی و روح انسانها بر اساس تعالیم و قوانین دینی است و همه زیباییها و نعمتهای دنیا وابسته به این اصول و فرعی از آن هستند.
هوش مصنوعی: سرچشمهٔ خوشی و لذت، همان جویبارهایی است که به سرعت در زیر آن جاری میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.