مرد گفتش کای امیرالمؤمنین
جان ز بالا چون در آمد در زمین
مرغ بیاندازه چون شد در قفس
گفت حقّ بر جانْ فسونْ خوانْد و قصص
بر عدمها کان ندارد چشم و گوش
چون فسون خوانَد همی آید به جوش
از فسونِ او عدمها زودْ زود
خوش معلق میزند سوی وجود
باز بر موجود افسونی چو خوانْد
زو دو اسپه در عدم موجود راند
گفت در گوش گُل و خندانش کرد
گفت با سنگ و عقیق کانش کرد
گفت با جسمْ آیتی تا جان شد او
گفت با خورشیدْ تا رخشان شد او
باز در گوشش دمد نکتهٔ مخوف
در رخ خورشید افتد صد کسوف
تا به گوش ابر آن گویا چه خوانْد
کو چو مَشک از دیدهٔ خود اشک راند
تا به گوش خاک حق چه خوانده است
کو مراقب گشت و خامش مانده است
در تردد هر که او آشفته است
حق به گوش او معما گفته است
تا کند محبوسش اندر دو گمان
آن کنم آن گفت یا خود ضد آن
هم ز حق ترجیح یابد یک طرف
زان دو یک را برگزیند زان کنف
گر نخواهی در تردد هوش جان
کم فشار این پنبه اندر گوش جان
تا کنی فهم آن معماهاش را
تا کنی ادراک رمز و فاش را
پس محل وحی گردد گوش جان
وحی چه بود گفتنی از حس نهان
گوش جان و چشم جان جز این حس است
گوش عقل و گوش ظن زین مفلس است
لفظ جبرم عشق را بیصبر کرد
وانک عاشق نیست حبس جبر کرد
این معیت با حقست و جبر نیست
این تجلی مه است این ابر نیست
ور بود این جبر جبر عامه نیست
جبر آن امارهٔ خودکامه نیست
جبر را ایشان شناسند ای پسر
که خدا بگشادشان در دل بصر
غیب و آینده بریشان گشت فاش
ذکر ماضی پیش ایشان گشت لاش
اختیار و جبر ایشان دیگرست
قطرهها اندر صدفها گوهرست
هست بیرون قطرهٔ خرد و بزرگ
در صدف آن در خردست و سترگ
طبع ناف آهوست آن قوم را
از برون خون و درونشان مشکها
تو مگو کین مایه بیرون خون بود
چون رود در ناف مشکی چون شود
تو مگو کین مس برون بد محتقر
در دل اکسیر چون گیرد گهر
اختیار و جبر در تو بد خیال
چون دریشان رفت شد نور جلال
نان چو در سفرهست باشد آن جماد
در تن مردم شود او روح شاد
در دل سفره نگردد مستحیل
مستحیلش جان کند از سلسبیل
قوت جانست این ای راستخوان
تا چه باشد قوت آن جان جان
گوشت پارهٔ آدمی با عقل و جان
میشکافد کوه را با بحر و کان
زور جان کوه کن شق حجر
زور جان جان در انشق القمر
گر گشاید دلْ سرِ انبان راز
جان به سوی عرش سازد ترکتاز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به گفتگو و تفکر عمیق درباره وجود و عدم، عشق و جبر میپردازد. مردی به امیرالمؤمنین میگوید که روح انسان مانند پرندهای است که در قفس اسیر است و حقایق وجود را درک نمیکند. او بر این نکته تأکید میکند که با شنیدن فسون حق، عدم به وجود و زندگی تبدیل میشود.
شعر به بحث دربارهی شیوهی درک حقایق و معماهای زندگی میپردازد و دوگانگی اختیار و جبر را بررسی میکند. در این متن، جبر به معنای غیردلخواه و خودکامه نیست، بلکه نوعی معیت با خداست که با عشق همراه است. شاعر اعتقاد دارد که فهم و درک معانی عمیق زندگی نیازمند پردهبرداری از توهمات عقلانی و جزماندیشیها است.
بنابراین، برای درک بهتر این حقایق و معانی عمیق، باید گوش جان را شست و ذهن را از تردیدها پاک کرد. در نهایت، این شعر تشویق به جستوجو برای درک بیشتر است و بر قدرت جان در فهم و تجربه عمیقتر زندگی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: مرد به امیرالمؤمنین گفت: ای پیشوای مؤمنان، جان من از آسمان به زمین آمده است.
هوش مصنوعی: پرندهای که در قفس محبوس شده، وقتی که دیگر هیچ راهی برای او باقی نمانده، شروع به ذکر و دعا میکند و از سرنوشت خود حکایت میکند.
هوش مصنوعی: چشم و گوش نمیتوانند به چیزهای ناوجود توجه کنند، زیرا وقتی آن چیز به صورت جادوگونه به آنها معرفی شود، احساس شور و هیجان میکنند.
هوش مصنوعی: از جاذبه و شگفتی او، چیزهای بیوجود به سرعت به سمت وجود و هستی حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: متنی که در آن اشاره به قدرت موجوداتی دارد که با افسون یا جادو به وجود آمدهاند. در اینجا سخن از دو اسب است که به شیوهای نامشخص از عدم به وجود آمده و به حرکت درآمدهاند. این تصویر نشاندهندهی تواناییهایی است که میتواند اشیاء یا موجودات را از عدم به وجود بیاورد و به حرکتی شگفتآور تبدیل کند.
هوش مصنوعی: گفت و گویی بین گُل و سنگ انجام شد. گُل میخندید و به سنگ و عقیق اشاره میکرد.
هوش مصنوعی: او با بدن خود نشانهای را بیان کرد تا جانش شکوفا شود، و سپس با خورشید گفتگو کرد تا نورانی و درخشان گردد.
هوش مصنوعی: در گوش او نکتهای ترسناک شنیده میشود که همچون خورشید در حال محو شدن است و به اندازهی صد کسوف قدرت دارد.
هوش مصنوعی: نوازش آواز دلنواز آن ابر را بشنو که هنگام بارش، مانند مشک، اشک هایش را از چشمان خود میریزد.
هوش مصنوعی: خاک که به عنوان نماینده زمین و طبیعت شناخته میشود، در سکوت خود به سخنان حق و حقیقت گوش فرا داده و متوجه آن شده است. این نشاندهندهی تأمل و توجه عمیق طبیعت به درسهایی است که از جهان پیرامونش میآموزد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در رفت و آمد و زندگیاش دچار اضطراب و آشفتگی است، به او گفته شده که حقایق به گونهای مبهم و پیچیده بیان میشوند.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که فردی در تردید و دودلی گیر کرده و نمیداند که آیا کاری که باید انجام دهد، عمل درست است یا برعکس. او در موضعی قرار گرفته که نمیتواند به درستی تصمیم بگیرد و در عین حال میداند که باید یکی از دو گزینه را انتخاب کند.
هوش مصنوعی: هر کدام از دو سمت ممکن است برتر باشد، اما در نهایت باید یکی از آنها انتخاب شود و این انتخاب میتواند بر اساس و معیارهای حق و حقیقت باشد.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی در مسیری دچار مشکل شوی، بهتر است که ذهن خود را از افکار مزاحم و بیفایده پر نکنید.
هوش مصنوعی: برای درک معماها و رازها باید تلاش کنی و آنها را به روشنی بفهمی.
هوش مصنوعی: آنگاه که گوش جان آماده شنیدن باشد، آن وقت وحی به وجود میآید. وحی چیزی است که از حواس عادی فراتر میرود و در دل و جان احساس میشود.
هوش مصنوعی: گوش و چشم واقعی و معنوی انسان تنها از طریق حس و دریافت واقعیات میتوانند درک کنند. اما گوش و چشم عقل و ظن، به دلیل فقر و کمعمقبودن در فهم، نمیتوانند به درستی حقیقت را دریابند.
هوش مصنوعی: عشق باعث شده است که از صبر خارج شوم و اگر کسی عاشق نباشد، به عنوان تنبیه در حبس جبر قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: این همنشینی با حقیقت است و به اجبار نیست. این یک ظهور نورانی است مانند ماه، نه مانند ابر.
هوش مصنوعی: اگر این اجبار وجود دارد، اجبار عمومی نیست و این اجبار نشانهای از قدرت مطلق نیست.
هوش مصنوعی: آنها که به کمال خود رسیدهاند، میدانند که جبر و نظم حاکم بر جهان بخشی از حکمت الهی است؛ چون خداوند به دلشان بینایی و فهم عطا کرده است.
هوش مصنوعی: رازها و آینده برای آنها آشکار شد، اما سخن از گذشته برایشان بیمعنا گشت.
هوش مصنوعی: اختیار و سرنوشت آنها متفاوت است، مثل اینکه قطرهها در صدفها به شکل جواهر در میآیند.
هوش مصنوعی: مغز یا عاقل در واقع مانند یک قطره کوچک است، در حالی که درون آن یک گوهر بزرگ و ارزشمند نهفته است.
هوش مصنوعی: آن گروه مانند آهوی نازکطبع هستند؛ از بیرون به نظر میرسند که خونین و آسیبدیدهاند، اما درونشان پر از عطر و زیبایی است.
هوش مصنوعی: شما نگو که این وضع و حال، نتیجه خونریزی است؛ زیرا مانند رود، این حالت در دل تاریکی چگونه خواهد بود؟
هوش مصنوعی: تو نگو که این مس بیارزش است؛ چون در دل آن، جوهر قیمتی وجود دارد که میتواند به گوهری گرانبها تبدیل شود.
هوش مصنوعی: در تو، اندیشههای بد مانند دو چیز متضاد، اختیار و جبر، در کنار هم به وجود آمدهاند و این تضاد باعث میشود که نور جلال به وجود آید.
هوش مصنوعی: هرگاه نان روی سفره باشد، بدن انسان مانند یک جسم بیروح است، اما نان میتواند به او زندگی و شادابی ببخشد.
هوش مصنوعی: به داخل سفره که نگاه میکنی، حالتی غیرقابل توصیف و عجیب به دست میآید؛ این حالت به قدری عمیق و روحافزا است که جان را از شادابی سیراب میکند.
هوش مصنوعی: این که تو قوت جان را میفهمی، به توانایی جان واقعی بستگی دارد.
هوش مصنوعی: انسان با قدرت عقل و جانش میتواند از پس هر چالشی برآید، مثل اینکه کوه را میکاود و دریا و معدن را فتح میکند.
هوش مصنوعی: قدرت جان مانند کوه است که سنگها را میشکند، و جان هم مانند نور است که در هنگام انشقاق ماه، درخشان میشود.
هوش مصنوعی: اگر دل انسان گشوده شود و رازهای جانش را آشکار کند، میتواند به اندازهای بالا برود که به عرش آسمان نزدیک شود و از جاذبههای دنیوی فاصله بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.