زاغ چون بشنود آمد از حسد
با سلیمان گفت کو کژ گفت و بد
از ادب نبود به پیش شه مقال
خاصه خودلاف دروغین و محال
گر مر او را این نظر بودی مدام
چون ندیدی زیر مشتی خاک دام
چون گرفتار آمدی در دام او
چون قفس اندر شدی ناکام او
پس سلیمان گفت ای هدهد رواست
کز تو در اول قدح این دُرد خاست
چون نمایی مستی ای خورده تو دوغ
پیش من لافی زنی آنگه دروغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: زاغ از حسد نزد سلیمان آمد و او را به بدی متهم کرد. سلیمان به او گفت که ادب ایجاب میکند در مقام پادشاه سخن نراند و از خودخواهی و دروغ بپرهیزد. سلیمان اشاره کرد که اگر زاغ به حقیقت نظر داشت، نمیتوانست در دام استقامت کند و به قفس برود. او به زاغ یادآوری کرد که آغاز مشکل از خود او بود و اکنون که در حال مستی است، نمیتواند دروغ بگوید و نیاز به صداقت دارد.
هوش مصنوعی: زاغ وقتی متوجه حسادت خود شد، به سلیمان گفت: "کجاست؟" و چیزی ناپسند گفت و بدی کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر ادب، نباید در پیش فرمانروا سخن بیمورد یا دروغین گفت، زیرا این کار ناپسند است.
هوش مصنوعی: اگر تو همیشه به این فکر بودی، پس چرا او را در زیر یک مشت خاک نمیبینی؟
هوش مصنوعی: وقتی که در دام او گرفتار شدی، مانند این است که در قفس به دام افتادهای و امیدواریت را از دست دادهای.
هوش مصنوعی: سلیمان به هدهد گفت: درست است که تو از ابتدا خبر این ماجرا را برای من آوردی.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به من نشان میدهی که مستی و دوغ نوشیدهای، آن وقت از خودت کلامی به میان میآوری، اما در واقع، این حرفها پایه و اساسی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.