پسر اتابک آمد خداوندگار فرمود که پدر تو دایماً به حقّ مشغول است و اعتقادش غالب است و در سخنش پیداست. روزی اتابک گفت که کافران رومی گفتند که «دختر را تا به تاتار دهیم که دین یک گردد و این دین نو که مسلمانی است برخیزد» گفتم «آخر این دین کی یک بوده است؟ همواره دو و سه بوده است و جنگ و قتال قایم میان ایشان. شما دین را یک چون خواهید کردن؟ یک آنجا شود در قیامت. اما اینجا که دنیاست ممکن نیست زیرا اینجا هر یکی را مرادی است و هوایی است مختلف. یکی اینجا ممکن نگردد مگر در قیامت که همه یک شوند و به یکجا نظر کنند و یکگوش و یکزبان شوند». در آدمی بسیار چیزهاست، موش است و مرغ است؛ باری مرغ قفس را بالا میبرد و باز موش به زیر میکشد و صدهزار وحوش مختلف در آدمی. مگر آنجا روند که موش موشی بگذارد و مرغ مرغی را بگذارد و همه یک شوند زیرا که مطلوب نه بالاست و نه زیر. چون مطلوب ظاهر شود نه بالا بود و نه زیر. یکی چیزی گم کرده است چپ و راست میجوید و پیش و پس میجوید چون آن چیز را یافت نه بالا جوید و نه زیر و نه چپ جوید و نه راست نه پیش جوید و نه پس جمع شود. پس در روز قیامت همه یک نظر شوند و یک زبان و یک گوش و یک هوش چنانک ده کس را باغی یا دکانی به شرکت باشد، سخنشان یک باشد و غمشان یک و مشغولی ایشان به یک چیز باشد چون مطلوب یک گشت. پس در روز قیامت چون همه را کار به حق افتاد همه یک شوند. به این معنی هر کسی در دنیا به کاری مشغول است یکی در محبّت زن، یکی در مال، یکی در کسب، یکی در علم؛ همه را معتقد آن است که «درمان من و ذوق من و خوشی من و راحت من در آن است و آن رحمت حقّ است» چون در آنجا میرود و میجوید نمییابد باز میگردد و چون ساعتی مکث میکند میگوید «آن ذوق و رحمت جستنی است، مگر نیک نجستم؛ باز بجویم» و چون باز میجوید نمییابد همچنین تا گاهی که رحمت روی نماید بیحجاب بعد ازان داند که راه آن نبود. امّا حقتعالی بندگان دارد که پیش از قیامت چنانند و میبینند. آخر علی رضی الله عنه میفرماید لَوْ کُشِفَ الْغِطاءِ مَا اْزْدَدْتُ یَقِیْناً یعنی «چون قالب را برگیرند و قیامت ظاهر شود یقین من زیادت نگردد»؛ نظیرش چنان باشد که قومی در شب تاریک در خانه روی به هر جانبی کردهاند و نماز میکنند. چون روز شود همه ازان باز گردند امّا آنرا که رو به قبله بوده است در شب، چه باز گردد؟ چون همه سوی او میگردند. پس آن بندگان هم در شب روی به وی دارند و از غیر روی گردانیدهاند. پس در حقّ ِ ایشان قیامت ظاهر است و حاضر.
سخن بیپایان است امّا به قدر طالب فرو میآید که وَ اِنْ مِنْ شَیْیءِ اِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلْهُ اِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُوْمٍ حکمت همچون باران است در معدن خویش بیپایان است امّا به قدر مصلحت فرود آید؛ در زمستان و در بهار و در تابستان و در پاییز به قدر او و (در بهار همچنین) بیشتر و کمتر؛ اما از آنجا که میآید آنجا بیحدّ است. شکر را در کاغذ کنند یا داروها را عطّاران امّا شکر آن قدر نباشد که در کاغذ است کانهای شکر و کانهای دارو بیحدّ است و بینهایت، در کاغذ کی گنجد؟ تشنیع میزدند که قرآن بر محمد (صلی الله علیه و سلّم) چرا کلمه کلمه فرود میآید و سوره سوره فرو نمیآید، مصطفی (صلوات الله علیه) فرمود که «این ابلهان چه میگویند؟ اگر بر من تمام فرود آید من بگدازم و نمانم» زیرا که واقف است از اندکی بسیار فهم کند و از چیزی چیزها و از سطری دفترها. نظیرش همچنانکه جماعتی نشستهاند حکایتی میشنوند امّا یکی آن احوال را تمام میداند و در میان واقعه بوده است از رمزی آن همه را فهم میکند و زرد و سرخ میشود و از حال به حال میگردد و دگران آن قدر که شنیدند فهم کردند چون واقف نبودند بر کلّ احوال. امّا آنک واقف بود از آن قدر بسیار فهم کرد. چون در خدمت عطّار آمدی شکر بسیار است امّا میبیند که سیم چند آوردی به قدر آن دهد. سیم اینجا همّت و اعتقاد است به قدر همّت و اعتقاد سخن فرود آید. چون آمدی به طلب شکر در جوالت بنگرند چه قدر است به قدر آن پیمایند کیلهای یا دو. اما اگر قطارهای اشتر و جوالها بسیار آورده باشد فرمایند که کیّالان بیاورند. همچنین آدمی بیاید که او را دریاها بس نکند و آدمی باشد که او را قطرهای چند بس باشد و زیاده از آن زیانش دارد. و این تنها در عالم معنی و علوم و حکمت نیست در همهچیز چنین است در مالها و زرها و کانها جمله بیحدّ و پایان است امّا بر قدر شخص فرود آید زیرا که افزون از آن برنتابد و دیوانه شود. نمیبینی در مجنون و در فرهاد و غیره از عاشقان که کوه و دشت گرفتند از عشق زنی چون شهوت از آنچ قوّت او بود بر او افزون ریختند و نمیبینی که در فرعون چون ملک و مال افزون ریختند دعوی خدایی کرد وَ اِنْ مِنْ شَیْیءٌ اَلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ هیچ چیز نیست از نیک و بد که آن را پیش ما و در خزینه ما گنجهای بیپایان نیست امّا به قدر حوصله میفرستیم که مصلحت در آن است.
آری این شخص معتقد است امّا اعتقاد را نمیداند همچنانک کودکی معتقد نان است امّا نمیداند که چه چیز را معتقد است. و همچنین از نامیات درخت زرد و خشک میشود از تشنگی و نمیداند که تشنگی چیست. وجود آدمی همچون عَلمی است عَلم را اوّل در هوا میکند و بعد از آن لشکرها را از هر طرفی که حق داند از عقل و فهم و خشم و غضب و حلم و کرم و خوف و رجا و احوال بیپایان و صفات بیحدّ به پای آن عَلم میفرستد و هر که از دور نظر کند عَلم تنها بیند امّا آنک از نزدیک نظر کند بداند که درو چه گوهرهاست و چه معنیهاست. شخصی آمد گفت «کجا بودی؟ مشتاق بودیم چرا دور ماندی؟» گفت «اتّفاق چنین افتاد» گفت «ما نیز دعا میکردیم تا این اتفاق بگردد و زایل شود، اتّفاقی که فراق آورد آن اتفاق نابایست است ای واللّه هم از حق است امّا نسبت به حقّ نیک است». راست میگوید همه نسبت به حق نیک است و به کمال است اما نسبت به ما نی. زنا و پاکی و بینمازی و نماز و کفر و اسلام و شرک و توحید جمله به حق نیک است اما نسبت به ما زِنی (زنا) و دزدی و کفر و شرک بد است و توحید و نماز و خیرات نسبت به ما نیک است اما نسبت به حق جمله نیک است چنانک پادشاهی در ملک او زندان و دار و خلعت و مال و املاک و حشم و سور و شادی و طبل و علم باشد اما نسبت به پادشاه جمله نیک است چنانک خلعت کمال ملک اوست؛ دار و کشتن و زندان همه (؟هم) کمال ملک اوست و نسبت به وی همه کمال است اما نسبت به خلق، خلعت و دار کی یک باشد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، سخنان حکیمانهای درباره تفاوتهای دین و اعتقاد در دنیا و آخرت مطرح شده است. بیان میشود که در دنیا هر فرد به دنبال مرادی خاص است و مردم دین را گوناگون و متعدد میدانند، اما در قیامت همه به یک حقیقت واحد میرسند و در آنجا یکسان میشوند. همچنین به نیاز بشر به رحمت و حقیقت اشاره میشود که در این دنیا جستجو میشود ولی پس از کشف حقایق در آخرت، همه به یگانگی میرسند.
در ادامه، اهمیت فهم عمیق از علوم و معرفت مطرح میشود و اینکه افراد به مقدار درک و ظرفیت خود از علم و حکمت بهرهمند میشوند. همچنین بیان میشود که تمامی چیزها در خزانهای نزد خداوند موجود است و به اندازه ظرفیت و نیاز انسانها به آنها داده میشود. در نهایت، تأکید بر نسبی بودن خوبی و بدی به نسبت به حق و انسانهاست؛ یعنی در نظر خداوند همه چیز نیکوست، اما در نظر انسانها بسته به شرایط متفاوت است.
هوش مصنوعی: پسر اتابک نزد خداوندگار آمد و گفت که پدرش همیشه در حال عبادت و معتقد به حق است و این اعتقادش در گفتارش نمایان است. روزی اتابک گفت که کافران رومی میگویند که باید دختر را به تاتار بدهیم تا دین واحدی شکل بگیرد و دین جدیدی که مسلمانی باشد، به وجود آید. من گفتم «آیا این دین تا کنون یک بوده است؟ همواره دو یا سه دین وجود داشته و جنگ و نزاع بین آنها برقرار بوده است. چگونه میخواهید دین را یکی کنید؟ در قیامت همه چیز یکی خواهد شد، اما در این دنیا ممکن نیست، زیرا هر فردی خواستهها و افکار متفاوتی دارد. در این دنیا، کسی نمیتواند به یک خواسته مشترک دست یابد و این تنها در قیامت ممکن است که همه به یک هدف واحد بنگرند و به همدیگر گوش دهند و زبان مشترکی داشته باشند.» در وجود انسان چیزهای زیادی وجود دارد، مثل موش و مرغ؛ گهگاه مرغی قفس را به بالا میبرد و موشی آن را به پایین میکشد، و انسان مملو از ویژگیهای مختلف است. اما در آن دنیا، موش در جایی خواهد بود و مرغ در جای دیگری و همه به یک حقیقت میرسند زیرا حقیقت نه در بالا است و نه در پایین. وقتی کسی چیزی را گم کرده است، به دنبال آن در جهات مختلف میگردد، اما وقتی آن را پیدا میکند، دیگر به سمت بالا یا پایین یا چپ یا راست نگاه نمیکند و تنها میداند که آن چیز را یافته است. بنابراین در قیامت، همه به یک نظر، زبان و فهم مشترک خواهند رسید. به همین ترتیب، در دنیا هر کس به کاری مشغول است؛ یکی در عشق، دیگری در مال و یکی دیگر در علم. همه فکر میکنند که خوشی و آرامش آنها در چیز خاصی است، و اینگونه به جستجوی آن میپردازند. اما وقتی به حقیقت میرسند، متوجه میشوند که راه درست را نیافتهاند. خداوند بندگانی دارد که قبل از قیامت این حالت را درک میکنند و میبینند. علی (رضی الله عنه) میفرماید «اگر پردهها کنار برود، یقین من افزایش نمییابد»؛ شبیه به زمانی است که گروهی در شب تاریک در خانه مشغول نماز هستند. وقتی روز میشود، همه به سمت او برمیگردند، اما آنکه در شب به سمت قبله بوده است، همچنان به همان سمت مینگرد. این بندگان در شب به سمت او دارند و از غیر او روی گردانیدهاند، بنابراین قیامت برای آنها حاضر است.
هوش مصنوعی: سخن بیپایان است، اما به اندازه نیاز و درخواست افراد محدود میشود. حکمت مانند بارانی است که در معدن خود بینهایت وجود دارد، اما به اندازه مصلحت و در زمانهای مناسب نازل میشود. در فصلهای مختلف به طور متفاوتی باران میبارد، اما در اصل منبع آن نامحدود است. شکر و داروها را در بستهها میگذارند، اما حقیقت این است که منابع آنها بینهایت است و در یک بسته نمیگنجد. برخی از افراد سوال میکنند که چرا قرآن به تدریج بر پیامبر (ص) نازل شد؛ آن حضرت در پاسخ میفرماید که اگر تمام آیات یکباره نازل میشد، او توانایی تحمل آن را نداشت. برای فهمیدن یک موضوع، برخی افراد که در آن واقعیت بودهاند، به راحتی آن را درک میکنند، در حالی که دیگران فقط اطلاعاتی سطحی دارند. وقتی به عطار مراجعه میکنید، میبینید که مقدار شکر یا دارویی که میخواهید، به میزان پولی که دارید وابسته است. درک و باور نیز مشابه این است؛ به اندازه همت و اعتقاد شما، دانش و سخن درک میشود. برخی افراد تنها به چند قطره اکتفا میکنند، در حالی که برخی دیگر نیاز به دریا دارند. در دنیای فراوانیها و ثروتها نیز این موضوع صادق است؛ همه چیز بیپایان است، اما به اندازه تحمل فرد نازل میشود، زیرا اگر بیش از اندازه باشد، ممکن است دچار جنون یا پریشانی شوند. در عشق نیز میبینیم که برخی از عاشقان، از شدت علاقه به محبوب خود، همه چیز را به خطر میاندازند. این اصل در مورد همه چیز، از نیک و بد، صادق است؛ همه چیز در خزانهها وجود دارد، اما به اندازه ظرفیت افراد به آنها داده میشود.
هوش مصنوعی: این فرد باوری دارد، اما شناختی از آن باور ندارد، مانند کودکی که به نان ایمان دارد ولی نمیداند نان چیست. همچنین، مانند درختی که در اثر تشنگی زرد و خشک میشود، اما نمیفهمد که تشنگی چیست. وجود انسان شبیه به عَلمی است که ابتدا در فضا قرار میگیرد و سپس افکار و احساسات مختلفی مانند عقل، خشم، و مهربانی برای آن جمع میشوند. هر کس از دور به عَلم نگاه کند، فقط خود عَلم را میبیند، اما کسی که نزدیکتر میآید، میفهمد که درون آن چه گنجینهها و معنایاتی نهفته است. یک نفر گفت: «کجا بودی؟ دلتنگ شده بودیم، چرا دور بودی؟» دیگری پاسخ داد: «تصادفاً چنین شد.» نفر اول گفت: «ما نیز دعا میکردیم تا این مانع از بین برود، موانعی که جدایی به همراه دارد، نباید وجود داشته باشد. این تأثیر از حق است، اما نسبت به ما خوب نیست.» او درست میگوید که همه چیز در ارتباط با حق در نهایت خوب است و به کمال میرسد، ولی برای ما ممکن است زشت یا ناپسند باشد. هر چیزی مانند زنا، دزدی یا کفر از دید ما بد است، در حالی که توحید و خیرات نیکو به شمار میآیند، اما از دید حق، همه آنها در نهایت خوب هستند. به همین ترتیب، اگر پادشاه در کشورش زندان، ثروت، و شادی داشته باشد، برای او اینها همگی نشانههای کمال است، اما برای مردم عادی، زندان و ناامیدی نمیتواند به این شکل باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.