دیدمش بر صورت حیوان وحشی و علیه جلد الثعلب فقصدت اخذه و هو علی غرفة صغیرة ینظر من الدّرج فرفع یده و یقفز کذا و کذا ثم رأیت جلال. التبریزی عنده علی صورة دلة فنفر فاخذته و هو یقصد ان یعضنی فوضعت راسه تحت قدمی و عصرته عصرا کثیرا حتی خرج کل ما کان فیه ثم نظرت الی حسن جلده قلت هذه یلیق ان یملأ ذهبا و جوهرا و درّا و یاقوتا و افضل من ذلک ثم قلت اخذت مااردت فانفر یا نافر حیث شئت و اقفز الی ایّ جانب رأیت و انما قفزانه خوفا من ان یغلب و فی المغلوبیة سعادته لاشک انه یصوّر من دقائق الشهابیة و غیره واشرب فی قلبه و هو یرید ان یدرک کل شیء اخذ من ذلک الطریق الذی اجتهد فی حفظه و التذبه و لایمکنه ذلک لانّ للعارف حالة لایصطاد بتلک الشبکات و لایلیق ادراک هذا. الصیّد بتلک الشبکات و ان کان صحیحا مستقیما فالعارف مختار فی ان یدرکه مدرک لایمکن لاحد ان یدرکه الّا باختیاره انت قعدت مرصاداً لاجل الصیّد الصید یراک و یری بیتک و حیلتک و هو مختار و لا ینحصر طرق عبوره و لا یعبر من مرصدک انما یعبر من طرق طرقها هو و ارض اللّه واسعة و لا یحیطون بشیء من علمه الّا بماشاء ثم تلک الرقائق لمّا وقعت فی لسانک و ادراکک ما بقیت دقائق بل فسدت بسبب الاتّصال بک کما ان کل فاسد او صالح وقع فی فم العارف و مدرکه لایبقی علی ما هو بل یصیر شیئاً آخر متدثرا متزمّلا بالعنایات و الکرامات الاتری الی العصا کیف تدثرت فی ید موسی و لم تبق علی ما کان من ماهیّة العصا و کذا اسطوانة الحنّانة و القضیب فی ید الرّسول و الدّعاء فی فم موسی و الحدید فی ید داود و الجبال معه مابقیت علی ماهیّتها بل صارت شیئا اَخر غیر ما کانت فکذا الرقائق و الدّعوات اذا وقعت فی یدالظلمانی الجسمانی لایبقی علی ما کان.
کعبه به اطاعتت خراباتست تا ترا بود با تو در ذاتست
الکافر بأکل فی سبعة امعاء و ذلک الجحش الذی اختاره الفرّاش الجاهل یأکل فی سبعین معاءً و لو اکل فی معا واحد لکان آکلا فی سبعین معاء لانّ کل شییء من. المبغوض مبغوض کما ان کل شیء من المحبوب محبوب و لو کان الفرّاش هنهنا لدخلت علیه و نصحته و لااخرج من عنده حتی یطرده و یبعده لانه مفسد لدینه و قلبه و روحه و عقله و یالیت کان یحمله علی الفسادات غیر هذا مثل شرب الخمر و القیان کان یصلح ذلک اذا اتّصلت بعنایات صاحب العنایة لکنّه ملأ البیت من السجادات لیت یلّف فیها و یحرق حتّی یتخلّص الفرّاش منه و من شرّه لانّه یفسد اعتقاده عن صاحب العنایة و یهمزه قدّامه و هو یسکت و یهلک نفسه و قد اصطاده بالتسبیحات و الاوراد و المصلّیات لعل یوما یفتح الله عین الفرّاش و یری ماخسره و بعده عن رحمة صاحب العنایة فیضرب عنقه بیده و یقول اهلکتنی حتّی اجتمع علی اوزاری و صور افعالی کما رأوا فی المکاشفات قبایح اعمالی و العقاید الفاسدة الطاغیة خلف ظهری فی زاویة البیت مجموعة و انا اکتمها من صاحب العنایة بنفسی و اجعلها خلف ظهری و هو یطلّع علی ما اخفیه عنه و یقول ایش تخفی فوالّذی نفسی بیده لودعوت تلک الصور الخبیثة یتقدموا الی واحد واحد رأی العین و یکشف نفسها و یخبر عن حالها و عمایکتم فیها خلّص الله المظلومین من مثل هولاء القاطعین الصّادّین عن سبیل اللّه بطریق التعبّد الملوک یلعبون بالصولجان فی المیدان لیری اهل المدینة الذین هم لایقدرون ان یحضروا الملحمة و القتال تمثالا لمبارزة المبارزین و قطع رؤس الاعداء و دحرجتها تدحرج الاکرة فی المیدان و طرادهم و کرّهم و فرّهم فهذااللعب فی المیدان کالاسطرلاب للجدّ الذی هو فی القتال و کذلک الصلوة و السماع لاهل اللهّ اراءة للناظرین ما یفعلون فی السّر من موافقة لاوامراللهّ و نواهیه المختصّة بهم و المغنی فی السّماع کالامام فی الصّلوة و القوم یتعبونه ان غنّی ثقیلا رقصوا ثقیلا و ان غنّی خفیفا رقصوا خفیفا تمثالا لمتابعتهم فی الباطن لمنادی الامر و النّهی.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متن به توصیف دیداری میپردازد که راوی با موجودی شبیه به حیوان در جنگل مواجه میشود و تلاش میکند آن را بگیرد. او به زیبایی و ارزشهای پنهان آن موجود اشاره میکند و سپس به بررسی شرایطی میپردازد که چگونه موجودات از تواناییهای خود در انتخاب و عبور از مرزهای خاص برخوردارند. راوی به تأثیرات محیط و اعتقادات بر شخصیت و روح افراد اشاره میکند و عدیدهای از نمادها و اشیاء را که در شرایط خاص تغییر میکنند، مورد بحث قرار میدهد. او نتیجه میگیرد که انسانها باید آگاه باشند که چه چیزهایی را در زندگی خود انتخاب میکنند و چگونه این انتخابها بر روح و عقایدشان تأثیر میگذارد. در نهایت، راوی بر این نکته تأکید میکند که اعمال و باورهای نادرست میتواند به تباهی انسان منجر شود و آنها را از رحمت الهی دور کند.
هوش مصنوعی: یک حیوان وحشی را دیدم که در یک اتاق کوچک نشسته بود و از آنجا به من نگاه میکرد. دستانش را بالا برد و چند بار پرید. سپس، جلال تبریزی را کنارش دیدم که در حال بررسی یک ظرف قهوه بود. ناگهان به سمت من حمله کرد و قصد داشت مرا گاز بگیرد، اما من سرش را زیر پاهایم گذاشتم و به شدت فشردمش تا تمام محتوایش خارج شد. وقتی به پوست زیبا و نازک او نگاه کردم، متوجه شدم که این پوست شایستگی این را دارد که با طلا، جواهرات و یاقوت پر شود و حتی بهتر از آن. سپس به او گفتم که به آنچه که میخواستم رسیدم و حالا میتوانی به هر سمتی که میخواهی بروی. او به سرعت فرار کرد، چون از اینکه شاید تحت فشار قرار گیرد، ترس داشت. اگرچه او در وضعیت باخت بود، اما مطمئناً احساس خوشبختی میکرد، زیرا به دنبال جزئیات زندگیاش بود و تلاش میکرد همه چیز را که میآموخت به دست آورد. اما او نمیتوانست این کار را انجام دهد، زیرا عالم به حالت خاص خود میرسد و نمیتواند با همان ترفندها شکار کند. اگرچه شکار میتواند درست و مستقیم باشد، ولی عالم در این انتخاب مختار است که چیزی را که نمیتواند کس دیگری به جز خود او درک کند، ببیند. شکار در حال دیدن من است و میداند که من چه کسی هستم و مسیری که در آن هستم، و او مختار است و راههای عبور او محدود نیست. او میتواند از هر مسیری که میخواهد عبور کند، زیرا زمین خدا وسیع است و هیچ کس از علم او چیزی نمیداند مگر آنچه که خود میخواهد. همچنین آن نکات ظریف وقتی در دهان و درک تو قرار میگیرند، دیگر به حالت قبلی خود برنمیگردند و مثل آنچه در دهان عارف و درک او وارد شود، وضعیتشان تغییر میکند. آیا نمیبیند که چگونه عصای موسی در دست او تغییر شکل داده و دیگر به حالت اولیهاش باقی نمیماند؟ همینطور است با دیگر ابزارها و دعاهایی که در دست پیامبران بودند؛ آنها به چیزی دیگر تبدیل شدند و اینگونه است که نکات ظریف و دعاها وقتی در دست بدن ظلمانی قرار میگیرند، دیگر به حالت قبلی برنمیگردند.
هوش مصنوعی: کعبه برای اطاعت تو آمادگی دارد زیرا که وجودش با تو در ارتباط است.
هوش مصنوعی: انسان بیایمان به مانند حیوانی است که در هفت روده غذا میخورد و این شتر جوانی که توسط یک خدمتکار نادان انتخاب شده، در هفتاد روده تغذیه میکند. اگر او تنها در یک روده غذا میخورد، باز هم به معنای این است که در هفتاد روده تغذیه کرده، زیرا هر چیز منفور، منفور است و هر چیز محبوب، محبوب. اگر این خدمتکار اینجا بود، من به او میرفتم و نصیحتش میکردم و تا زمانی که او مرا بیرون نکند، از آنجا نمیرفتم، چون او به دین، قلب، روح و عقلش آسیب میزند. ای کاش او از فسادهای دیگری مانند نوشیدن شراب و رقصیدن دوری میکرد که شاید اینها قابل توجیه بود اگر به لطف خداوند مرتبط میشد. اما او خانهاش را از سجادهها پر کرده است، ای کاش آنها را میپیچید و میسوزاند تا از شر او خلاص شود، زیرا او اعتقادش را درباره صاحب نعمت فاسد میکند و در حالی که خاموش است، خود را هلاک میکند. او تحت تأثیر ذکر و نماز گرفتار شده و امید است روزی چشمانش باز شود و ببیند چه چیزی را از دست داده است و فاصلهاش از رحمت خدا را درک کند؛ آنگاه با دستانش گردن خود را میزند و میگوید: "تو مرا از پا درآوردی." عواقب کارهای ناپسند و عقاید باطلش را میبیند که در گوشهای پنهان کرده و از صاحب نعمت میپوشاند، در حالی که او به آنچه پنهان کرده، نگاه میکند و میگوید: "چه چیزی را پنهان کردی؟" قسم به کسی که جانم در دست اوست، اگر این تصاویر زشت را فراموش کنی، یکی یکی به جلو میآیند و خود را نشان میدهند و از حالشان خبر میدهند. خداوند مظلومان را از کسانی که مانع راه خدا هستند، نجات دهد. این عده بیعمل، در میدان بازی میکنند، در حالی که مردم شهر قادر به حضور در میدان نبرد نیستند و فقط به تماشای نبرد و جدال میپردازند. این کار در میدان مانند سرگرمیای برای رزمندگان است و به مانند نماز و گوش دادن به اهل خدا، نشاندهندهای از کارهای سری آنها در پیروی از دستورات و نهیهای الهی است. خواننده در مراسم مانند امام در نماز است و افراد با او همراهی میکنند، به طوری که اگر او سنگین بخواند، آنها نیز سنگین میرقصند و اگر سبک بخواند، به راحتی میرقصند؛ این نشانهای از پیروی باطنی آنها از دستورات است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.