گنجور

 
مشتاق اصفهانی

دور از توام بجز غم و رنج و ملال چیست

باشم بحال مرگ مپرسم که حال چیست

گفتم خیال وصل تو دارم بخشم گفت

من کیستم که ای تو ترا در خیال چیست

در دم بود کشنده دگر از دوا مگو

بس کن طبیب درد سر این قیل و قال چیست

فریادرس ندیده درین دشت هیچ کس

این آه و ناله جرس هرزه نال چیست

بر باد رفت خاک من از جورت وز من

درد ترا هنوز غبار ملال چیست

نگذشته بطرف چمن گر تو صبح‌گاه

گل را ز شبنم این عرق انفعال چیست

مشتاق بسکه تشنه لب آب تیغ تست

نشناسد اینکه خون چه و آب زلال چیست