گنجور

 
مشتاق اصفهانی

دور از توام بجز غم و رنج و ملال چیست

باشم بحال مرگ مپرسم که حال چیست

گفتم خیال وصل تو دارم بخشم گفت

من کیستم که ای تو ترا در خیال چیست

در دم بود کشنده دگر از دوا مگو

بس کن طبیب درد سر این قیل و قال چیست

فریادرس ندیده درین دشت هیچ کس

این آه و ناله جرس هرزه نال چیست

بر باد رفت خاک من از جورت وز من

درد ترا هنوز غبار ملال چیست

نگذشته بطرف چمن گر تو صبح‌گاه

گل را ز شبنم این عرق انفعال چیست

مشتاق بسکه تشنه لب آب تیغ تست

نشناسد اینکه خون چه و آب زلال چیست

 
 
 
امیر شاهی

با طره تو سنبل شوریده‌حال چیست؟

جاییکه ابروی تو نماید، هلال چیست؟

تا بر درت طریق گدایی گرفته‌ام

دانسته‌ام که سلطنت بی‌زوال چیست

حالا بوصل تو فلکم عشوه میدهد

[...]

شاهدی

با لعل جان فزای تو آب زلال چیست

با آفتاب روی تو مه در کمال چیست

دل تنگ گشته‌ام ز دهانت که هست نیست

ور نیست باز گو که خیال محال چیست

در حسن بی مثال تو حیران شدند خلق

[...]

هلالی جغتایی

گفتی: بگو که: در چه خیالی و حال چیست؟

ما را خیال تست، ترا در خیال چیست؟

جانم بلب رسید، چه پرسی ز حال من؟

چون قوت جواب ندارم، سؤال چیست؟

بی ذوق را ز لذت تیغت چه آگهی؟

[...]

وحشی بافقی

مست آمدی که موجب چندین ملال چیست

هشیار چون شوی به تو گویم که حال چیست

من حرف می کشیدن اغیار می‌زنم

آن مست ناز را عرق انفعال چیست

خنجر کشی که ما ز تو قطع نظر کنیم

[...]

میلی

گویم چو حال خود به تو، تغییر حال چیست

از من که آشنای توام انفعال چیست

از بس که شوق گفت و شنید است با توام

پرسم جواب، اگرچه ندانم سوال چیست

تا افکند حسود مرا از خیال یار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه