بود روز و شبم تا کی سیاه از دود آه من
برآ رخشنده خورشید من و تابنده ماه من
نه ز ابری قطرهای و نه ز جوئی رشحهای دیدم
گرفت آخر ز تاب تشنگی آتش گیاه من
بجز نومیدیم سوزان بهر آتش که میخواهی
نه من ز امیدواران توام امیدگاه من
مده گر رخصت نظارهام گیرم فتد هر دم
بر آن رخسار و برگردد بصد حسرت نگاه من
من آنشمعم شبستان محبت را که پیدا شد
ز آغاز آب و آتش در جهان از اشک و آه من
ز بیداد غمش مشتاق دایم در فغان باشد
رسد تا کی به داد دادخواهی دادخواه من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که احساسات عمیق و تلخی را بیان میکند. شاعر از روزها و شبهای گذشته خود سخن میگوید که به خاطر درد و ناراحتیاش سیاه و پر از دود است. او به خورشید و ماهی که در زندگیاش روشنایی به ارمغان میآورند، اشاره میکند اما از نبود باران و آب شکایت دارد. تشنگی و آتش درونش، او را به سوز و گداز واداشته و از ناامیدی و درد زیادی رنج میبرد. او خواسته و آرزوی خود را به تصویر میکشد و به عشق و محبت درونش اشاره میکند که او را به فغان درآورده است. شاعر در انتها به دادخواهی و امید به رسیدن به عدالت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: روزها و شبهایم پر از غم و اندوه است و سیاهی ناشی از دود اندوه من بر چهرهی روشندۀ خورشید و تابانۀ ماه میافتد.
هوش مصنوعی: من نه از ابرها آبی پیدا کردم و نه از جویها قطرهای، اما در نهایت، شدت تشنگیام باعث شد که آتش سوزی در گیاهانم ایجاد شود.
هوش مصنوعی: غیر از سوز و درد و ناامیدی، چیزی ندارم. برای آتش سوزانی که تو میخواهی، نه من امیدی دارم و نه جایی برای امیدواری.
هوش مصنوعی: اگر به من اجازه دهی که تو را تماشا کنم، هر بار که به آن چهرهات نگاه میکنم، حسرتی عمیق بر دلم مینشیند.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که در شبستان عشق میدرخشد؛ وجود من از نخستین لحظهها، از ترکیب عشق و رنج شکل گرفته است و این احساسات عمیق، مانند اشک و آه، سبب پیدایش من در این جهان شدهاند.
هوش مصنوعی: او به شدت از ظلم و ستم رنج میبرد و دائماً در حال گله و شکایت است. میخواهد بداند تا کی باید منتظر بماند تا به حق و حقوقش رسیدگی شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو شب ظلمت شود در کوی او از دود آه من
بود هر شمع سبز از مجلس او خضر راه من
تو تیر افکنده ای چرخ مهر خود بماه من
رقیبم گشته مشکل که کردی نیک خواه من
سر بی داد من داری فلک بر گرد زین عادت
نه بر من رحم بر خود کن بترس از برق آه من
چه حالست این گه هر که سوی آن خورشید ره جستم
[...]
گدای شهر را دانسته خلقی پادشاه من
وزین شهرم سیهرو کرده چشم روسیاه من
چرا آن تیره اختر کز برای یکدرم صدجا
رخ خود زرد سازد مردمش خوانند ماه من
کسی کو خرمن تمکین دهد بر باد بهر او
[...]
تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من
که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمیپرسی
که جاسوس نگاه او چه میخواهد ز راه من
برای حرمت خاک درت این چشم میدارم
[...]
نه رو از ناز می تابد، گه نظاره ماه من
ندارد از لطافت عارضش تاب نگاه من
به فتوای کسی خون مرا ریزی که در محشر
کنم گر دعوی خون، باز خواهد شد نگاه من
مرا کشتی که خوش حالی به آن غایت که پنداری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.