در گلشن عشق تو جفاکار ندیدم
یک گل که از آن زحمت صدخار ندیدم
از کوی تو یکره نگذشتم که بهرگام
بر خاک ره افتاده بسیار ندیدم
این با که توان گفت که در کوی محبت
از یار جفا دیدم و زاغیار ندیدم
جائی که درین باغ توان زد پروبالی
جز در قفس ای مرغ گرفتار ندیدم
برقع برخ افکنده گذشتی ز من آخر
افغان که ترا دیدم و دیدار ندیدم
در سینهام از تنگی جا بود که هرگز
الفت بمیان دل و دلدار ندیدم
بهر صنمی نگسلم از کفر وگرنه
از سبحه چه دیدم که ز زنار ندیدم
مشتاق من و شغل محبت که بگیتی
کاری که بودخوشتر ازین کار ندیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمریستکه یک مستی سرشار ندیدم
در پای خم افتادن دستار ندیدم
بر دولت وصلی که فلک رشک نیارد
جز صحبت آئینه و زنگار ندیدم
در ظلمت بخت سیه خویش نماندم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.