گنجور

 
مجد همگر

جاءالشتاء و مل الدجی ظل

بالحب و الراح این التوسل

در خز به خرگه بامنقل و مل

این نکته یاد آر کالبرد یقبل

برف است ریزان در پای گلبن

زاغ است تازان بر جای بلبل

درحلق نخجیر آب است زنجیر

درگردن واک موج است چون غل

باز سپید است بر شاخساران

کز سیم دارد منقار و چنگل

در طرف بستان از لحن ودستان

وز شور مستان گرنیست غلغل

می نوش و بشنو هر یک دم ازنو

از بیشه غلغل وز شیشه قلقل

بردار کامی از عمر باقی

تا کی تهاون تا کی تغافل

مشنو که گردون راد است یا زفت

منگر که گیتی خار است یا گل

در زیر گردون ناید مسلم

جاه از تغیر مال از تبدل

گر گشت بی بر باغ از زمستان

برساز باغی با هر تجمل

از چهره لاله و ز غمزه نرگس

وز خط بنفشه وز زلف سنبل

بر گل پدید آر زان روی تشویر

بر سرو بشکن زان قد تمایل

ای چشم مستت عین تعدی

زلف چو شستت اصل تطاول

بربوی وصلت تا کی صبوری

با بار هجرت تا کی تحمل

فارحم سقامی یاذالترحم

وشف غرامی یا ذالتفضل

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode