جز آنکه کرد ز عشقت خراب خانه خویش
کدام مرغ ز هم ریخت آشیانه خویش
سزد چو لیلی و مجنون من و تو گر نازیم
ز حسن و عشق بعهد خود و زمانه خویش
به بحر عشق منم آن صدف که نیست مرا
بجز کف تهی از گوهر یگانه خویش
بمزرعی که نروید ز بیم برق گیاه
کنم برای چه در زیر خاک دانه خویش
تو بحر فیضی و مشتاق تشنه لب آبی
بر آتشش بزن از لطف بیکرانه خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و وابستگی عاطفی صحبت میکند. شاعر در ابیات ابتدایی به تخریب خانهی عشق خود اشاره میکند و میگوید که آیا میتوان به مانند لیلی و مجنون برای عشق خود ناز کرد. او خود را به عنوان صدفی توصیف میکند که به جز کف تهی، چیزی در دل ندارد و میخواهد از غم بیثمری شخصیت خود بگوید. در انتها، نویسنده به دریا اشاره میکند و او را منبع بیپایانی از محبت و فیض میداند و از او درخواست دارد که بر آتش تشنگیاش بزند. به طور کلی، شعر به احساسات عمیق و پیچیدگیهای عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: جز آنکه به خاطر عشق تو، خانهام را ویران کرد، کدام پرنده آشیانهاش را به هم میریزد؟
هوش مصنوعی: اگر لیلی و مجنون در عشق و زیباییهای خود، ناز کنند، برای ما نیز سزاوار است که به عهد خود و زمانهمان افتخار کنیم.
هوش مصنوعی: در دریای عشق، من مانند صدفی هستم که تنها چیزی که دارم، کف خالیام است و هیچ گوهر ارزشمندی جز خودم ندارم.
هوش مصنوعی: من در مزرعهای که از ترس رعد و برق، هیچ گیاهی نمیروید، چه دلیلی دارد که دانههای خود را در زیر خاک بکارم؟
هوش مصنوعی: تو دریایی از نعمت و من تشنهای هستم که به آب توجه دارم. لطف بیپایان خود را بر آتش تشنگی من بریز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من و خیال تو شبها و کنج خانه خویش
سرود بیخودی و آه عاشقانه خویش
به خون همی طپم از ناله های خود همه شب
کسی نکرده چو من رقص بر ترانه خویش
خیال خال تو بردم من ضعیف به خاک
[...]
رمید طایر جانم ز آشیانه خویش
که در هوای تو خوش یافت آب و دانه خویش
دل از قفای نظر کو به کوی می گردد
نظر ز شوق تو گم کرده راه خانه خویش
ز باغ رفت گل و بلبلان خموش شدند
[...]
منم که می کنم از درد بی کرانهٔ خویش
مگو، مگو ز غم، آرایش زمانهٔ خویش
فلک به چرب زبانی، گدای فرصت نیست
به مدعی ندهی، گوهر یگانهٔ خویش
ز نفخ صور نه توفان نوح بی خطر است
[...]
نمی روم به بهشت برین زخانه خویش
به گل فرو شده پایم درآستانه خویش
به گنجها نتوان درد را خرید از من
به زر بدل نکنم رنگ عاشقانه خویش
به نغمه دگران احتیاج نیست مرا
[...]
جز آنکه برد چو شمعت شبی به خانه خویش
کدام مرغ زد آتش به آشیانه خویش
به سر رسید شب هستیم ز قصه هجر
شدم به خواب عدم آخر از فسانه خویش
نباشدش اثری اشک من چه سان آرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.