نیست بیجا نالهام از تنگی جا در قفس
مرغیم کافتاده از دامان صحرا در قفس
موسم گل شد بگو صیاد آخر کی رواست
مست هر بلبل به شاخی منزل ما در قفس
تا درین بستانسرا بودم نبود آزادیم
در شکنج دام منزل داشتم یا در قفس
عندلیب ما نشد هرگز به باغی نغمهسنج
گاهگاهی نالهای میکرد اما در قفس
کیستم بیهمزبان خاموش آن مرغ اسیر
کز همآوازان خویش افتاده تنها در قفس
از گرفتاری ننالم مرغ بیبال و پرم
در حصارم از بلا افتادهام تا در قفس
گر اسیران را خوش آید گفتگویم دور نیست
همچو طوطی گشتهام مشتاق گویا در قفس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساس حبس و تنگنا را به تصویر میکشد. او خود را مانند پرندهای میداند که از دامن طبیعت دور افتاده و در قفس محبوس شده است. با شروع فصل گل، از صیاد پرسش میکند که کی این وضعیت پایان مییابد. او بیان میکند که حتی در باغ نیز آزاد نبوده و همواره در دام گرفتار بوده است. همچنین، او به تنهایی و بیصدایی خود اشاره میکند و از احساس گرفتاری و مصیبت رنج میبرد. در نهایت، به اراده و تمایل به گفتوگو و آزادی خود تاکید میکند که همچون طوطیای است که در قفس اشتیاق به گفتار دارد.
هوش مصنوعی: نالهام به خاطر تنگی مكان بیجا نیست، زیرا ما مانند پرندهای هستیم که از دامن طبیعت دور افتاده و در قفس اسیر شدهایم.
هوش مصنوعی: زمان شکوفهها فرا رسیده، بگو ای صیاد، آیا دیگر چه زمانی این کار درست است؟ هر بلبل مست و شاداب، به شاخهای در قفس ما نشسته است.
هوش مصنوعی: وقتی در این بستان و باغ بودم، احساس آزادی نداشتم. یا در دام گرفتار بودم یا در قفس اسیر.
هوش مصنوعی: پرنده خوشآوا هرگز در باغ آواز نمیخواند، اما در قفس گاهی اوقات نوایی از او شنیده میشود.
هوش مصنوعی: من کیستم که همچون پرندهای خاموش و بیهمزبان در قفسی اسیر شدهام، به دور از همصداها و دوستانم که اکنون تنهایم.
هوش مصنوعی: از مشکلات و دردهایی که دارم ناله نمیکنم، مثل پرندهای هستم که بال و پر ندارد و در اسیری گرفتار شدهام. من در قفسی محبوس هستم و از بلایی که دچارش شدهام، رنج میبرم.
هوش مصنوعی: اگر اسیران از صحبت کردن من خوششان بیاید، دور از ذهن نیست که مثل طوطی در قفس، مشتاق گفت و گو شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست ما را شکوه ای از تنگی جا در قفس
کز دل واکرده ماداریم صحرا درقفس
بلبل از کوتاه بینی چشم برگل دوخته است
ورنه آماده است صددام تماشا در قفس
نیست ممکن دل شود در سینه صدچاک باز
[...]
با من ار هم آشیان میداشت ما را در قفس
کی شکایت داشتم از تنگی جا در قفس
عندلیبم آخر ای صیاد خود گو، کی رواست
زاغ در باغ و زغن در گلشن و ما در قفس
قسمت ما نیست سیر گلشن و پرواز باغ
[...]
میرمد صیاد، از نالیدن ما در قفس؛
وای بر مرغی که با ما مینهد پا در قفس
آنکه بست امشب رهم بر آستان از نغمه، کاش
باشدش بر نالهٔ من، گوش فردا در قفس
جان برد از نالهٔ جانسوز من مرغی به باغ
[...]
رفت صیاد و مرا بگذاشت تنها در قفس
ورنه کی نالم که او داده مرا جا در قفس
نالدم در سینه دل بیهمنفس از سوز جان
نه کند غوغا بود مرغی چو تنها در قفس
تا مبادا مرغ دیگر رام دام او شود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.