نیست بیجا نالهام از تنگی جا در قفس
مرغیم کافتاده از دامان صحرا در قفس
موسم گل شد بگو صیاد آخر کی رواست
مست هر بلبل به شاخی منزل ما در قفس
تا درین بستانسرا بودم نبود آزادیم
در شکنج دام منزل داشتم یا در قفس
عندلیب ما نشد هرگز به باغی نغمهسنج
گاهگاهی نالهای میکرد اما در قفس
کیستم بیهمزبان خاموش آن مرغ اسیر
کز همآوازان خویش افتاده تنها در قفس
از گرفتاری ننالم مرغ بیبال و پرم
در حصارم از بلا افتادهام تا در قفس
گر اسیران را خوش آید گفتگویم دور نیست
همچو طوطی گشتهام مشتاق گویا در قفس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست ما را شکوه ای از تنگی جا در قفس
کز دل واکرده ماداریم صحرا درقفس
بلبل از کوتاه بینی چشم برگل دوخته است
ورنه آماده است صددام تماشا در قفس
نیست ممکن دل شود در سینه صدچاک باز
[...]
با من ار هم آشیان میداشت ما را در قفس
کی شکایت داشتم از تنگی جا در قفس
عندلیبم آخر ای صیاد خود گو، کی رواست
زاغ در باغ و زغن در گلشن و ما در قفس
قسمت ما نیست سیر گلشن و پرواز باغ
[...]
میرمد صیاد، از نالیدن ما در قفس؛
وای بر مرغی که با ما مینهد پا در قفس
آنکه بست امشب رهم بر آستان از نغمه، کاش
باشدش بر نالهٔ من، گوش فردا در قفس
جان برد از نالهٔ جانسوز من مرغی به باغ
[...]
رفت صیاد و مرا بگذاشت تنها در قفس
ورنه کی نالم که او داده مرا جا در قفس
نالدم در سینه دل بیهمنفس از سوز جان
نه کند غوغا بود مرغی چو تنها در قفس
تا مبادا مرغ دیگر رام دام او شود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.