جهان را سیل اشکم گر برد ویرانهای کمتر
وگر نگذارد از من هم اثر دیوانهای کمتر
مخور تا عاشقان هستند خون غیر را ظالم
ازین صهبا که نوشی دمبدم پیمانهای کمتر
در آن محفل که هرکس از جدائی قصه گوید
نیاید در میان گر حرف وصل افسانهای کمتر
مرا خواندی و راندی غیر را شادم که در بزمت
شد آخر آشنائی بیشتر بیگانهای کمتر
منم بیخانمان تنها ز عشاق تو و گویم
که از صدخانه در کوی ملامت خانهای کمتر
دلم دارد هزار آشفتگی ز آرایش جعدت
زند مشاطه گو امشب به زلفت شانهای کمتر
دل مشتاق صد تخم غم از عشق بتان دارد
گرش تخم غم دنیا نباشد دانهای کمتر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر از سوز عشقت سوخت دل دیوانهای کمتر
وگر بر باد شد خاکسترش پروانهای کمتر
به پیش مستی چشمش که یارب باد روزافزون
بود سامان صد میخانه از پیمانهای کمتر
نثار دوست کن گر نیم جانی در بدن داری
[...]
شود دگر گم دلم در کوی محنت خانهای کمتر
نباشیم ارمن و دل جغدی و ویرانهای کمتر
دلم گر افکنی وز دست نگذاری دل یاران
از این پیمانههای پر ز خون پیمانهای کمتر
مکن آزادم از قیدت بیندیش از هلاک من
[...]
جهان را سیل اشکم گر کند ویرانهای کمتر
اگر من هم نباشم در جهان دیوانهای کمتر
ز بس پیمانه پیمودی شکستی جمله پیمانها
نداری تاب ای پیمانشکن، پیمانهای کمتر
غم دل با تو گر ناگفته ماند، افسانهای کمتر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.