گنجور

 
مشتاق اصفهانی

عزیزش دار چون گل هرچه در چشم تو خار آید

بجای خویش اگر سنگست اگر گوهر بکار آید

چه حاصل گر برون آید ز صد گرداب آن کشتی

که در گل می‌نشیند از میان تا برکنار آید

بود کشت محبت را چه خاک تلخ حیرانم

که گر کارند آنجا نیشکر حنظل ببار آید

من آن مرغم که سر در زیربال و پرزدل گیری

برون نارم رود گر صد خزان و صد بهار آید

ز شوق ناوکش خون شد دلم ای بخت امدادی

که ترکش بسته بهر صیدم آن عاشق شکار آید

فغان از شوقت ای گل کز تن آید گر برون جانم

محالست اینکه از جانم برون این خارخار آید

خطت گر سر زد و شور من افزون شد عجب نبود

شود دیوانه‌تر دیوانه چون فصل بهار آید

کند گر باده با این سرگرانی در قدح ساقی

به لب مشتاق جانم دانم از رنج خمار آید

 
 
 
فرخی سیستانی

زباغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید

کلیدباغ ما را ده که فردامان به کار آید

کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید

تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید

چواندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
اوحدی

برین دل هر دم از هجر تو دیگر گونه خار آید

ولی امید می‌دارم که روزی گل به بار آید

رفیقان هر زمان گویند: عاقل باش و کاری کن

خود از آشفته‌ای چون من نمیدانم چه کار آید؟

ز تیر خسروان مجروح گردند آهوان، لیکن

[...]

هلالی جغتایی

چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟

مرا چون با تو کار افتاده است اینها چه کار آید؟

دلم را باغ و بستان خوش نمیآید، مگر وقتی

که جامی در میان آرند و سروی در کنار آید

چو سوی زلف خوبان رفت، سوی ما نیاید دل

[...]

صائب تبریزی

به بی برگی قناعت می کنم تا نوبهار آید

به زخم خار دارم صبر تا گل در کنار آید

گلی نشکفت بر رخسارم از میخانه پردازی

مگر در خون خود غلطم که رنگم برقرار آید

سرشک تلخ من آن روز نقل انجمن گردد

[...]

قدسی مشهدی

ز مژگان بوالهوس را در غمت کی خون به بار آید؟

نروید گل ز خار خشک اگر صد نوبهار آید

دلم از رفتن غم شادمان گردد، چه می‌داند

که گر یک غم رود از سینه‌ام بیرون، هزار آید

به مستی سر برآور، یا به ننگ هوش تن در ده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه