عزیزش دار چون گل هرچه در چشم تو خار آید
بجای خویش اگر سنگست اگر گوهر بکار آید
چه حاصل گر برون آید ز صد گرداب آن کشتی
که در گل مینشیند از میان تا برکنار آید
بود کشت محبت را چه خاک تلخ حیرانم
که گر کارند آنجا نیشکر حنظل ببار آید
من آن مرغم که سر در زیربال و پرزدل گیری
برون نارم رود گر صد خزان و صد بهار آید
ز شوق ناوکش خون شد دلم ای بخت امدادی
که ترکش بسته بهر صیدم آن عاشق شکار آید
فغان از شوقت ای گل کز تن آید گر برون جانم
محالست اینکه از جانم برون این خارخار آید
خطت گر سر زد و شور من افزون شد عجب نبود
شود دیوانهتر دیوانه چون فصل بهار آید
کند گر باده با این سرگرانی در قدح ساقی
به لب مشتاق جانم دانم از رنج خمار آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساسات عمیق عاشقانه است. شاعر با تشبیه معشوق به گل، نشان میدهد که حتی اگر زیباییهای عشق با ناگوارهایی همراه باشد، ارزشمند است. او از چالشها و سختیهای عشق سخن میگوید و به درد و رنجی که از شوق معشوق تحمل میکند، اشاره میکند. شاعر همچنین به پیوند ناگسستنی بین سرنوشت و عشق اشاره دارد و بیان میکند که هیچ چیز نمیتواند او را از این احساس دور کند، حتی اگر در زندگی با مشکلاتی رو بهرو شود. در نهایت، او به زیبایی و شوقی که از معشوق دریافت میکند، تأکید میکند و میگوید که این عشق او را دیوانه کرده است.
هوش مصنوعی: عزیزت را چون گل گرامی بدار، زیرا هر چیزی که در نظر تو بد به نظر برسد، در واقع جای خود را دارد. چه اگر سنگ باشد، چه اگر گوهر، هر کدام در جای خود ارزشمندند.
هوش مصنوعی: اگر کشتیای که در گل گیر کرده است، از میان صد گرداب بیرون بیاید، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: من در حیرتم که اگر در خاکی که برای پرورش محبت است، چیزی بکارند، آیا شکر میدهد یا فقط تلخیهایش نمایان میشود؟
هوش مصنوعی: من مثل پرندهای هستم که در زیر بال و پر دیگران مخفی شدهام و اگر حتی صد بار پاییز و بهار بیاید، از جای خود حرکت نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: از شوق و عشق، دل من به سرخی و خون آمده است. ای بخت، تو مرا یاری کن؛ زیرا تیر عشق او به سوی من نشانه رفته و آن عاشق مانند یک شکارچی به دنبال من میآید.
هوش مصنوعی: اوف، ای گل! وقتی به شوق تو فکر میکنم، اگرچه جانم از بدنم خارج شود، اما غیر ممکن است که این درد و رنج را از جانم دور کنم.
هوش مصنوعی: اگر نوشتهات نظر من را جلب کند و شوق من بیشتر شود، شگفتی ندارد که من دیوانهتر شوم، چون وقتی بهار میرسد، شور و حال عاشقی نیز دوچندان میشود.
هوش مصنوعی: اگر با این شوق و ذوق، شراب در جام بادهساز بریزد، میدانم که از درد خماری، جانم به زحمت خواهد افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زباغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلیدباغ ما را ده که فردامان به کار آید
کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید
چواندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید
[...]
برین دل هر دم از هجر تو دیگر گونه خار آید
ولی امید میدارم که روزی گل به بار آید
رفیقان هر زمان گویند: عاقل باش و کاری کن
خود از آشفتهای چون من نمیدانم چه کار آید؟
ز تیر خسروان مجروح گردند آهوان، لیکن
[...]
چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟
مرا چون با تو کار افتاده است اینها چه کار آید؟
دلم را باغ و بستان خوش نمیآید، مگر وقتی
که جامی در میان آرند و سروی در کنار آید
چو سوی زلف خوبان رفت، سوی ما نیاید دل
[...]
به بی برگی قناعت می کنم تا نوبهار آید
به زخم خار دارم صبر تا گل در کنار آید
گلی نشکفت بر رخسارم از میخانه پردازی
مگر در خون خود غلطم که رنگم برقرار آید
سرشک تلخ من آن روز نقل انجمن گردد
[...]
ز مژگان بوالهوس را در غمت کی خون به بار آید؟
نروید گل ز خار خشک اگر صد نوبهار آید
دلم از رفتن غم شادمان گردد، چه میداند
که گر یک غم رود از سینهام بیرون، هزار آید
به مستی سر برآور، یا به ننگ هوش تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.