گنجور

 
محتشم کاشانی

ای مهین آصفی که عالم را

آستان تو ملجاء است و پناه

وی گزین سروری که بر کرمت

راستان دو عالمند گواه

وزرای دگر که داشته‌اند

عزت و شان خود به جود نگاه

چون ازیشان چو شاعران دگر

همت من نبوده احسان خواه

جو و کاهی برای استر من

می‌فرستاده‌اند بی‌اکراه

تو که از لطف خالق رازق

بر همه فایقی به حشمت و جاه

یا چو حکام سابق از احسان

بفرست از برای او جو و کاه

یا برای ملازمان دگر

بستان از من این بلای سیاه

ورنه مانند برق خرمن‌سوز

سر به صحراش میدهم ناگاه

کز تف شعله‌های آتش جوع

نگذراد درین حدود گیاه

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
رودکی

از شبستان ببشکم آمد شاه

گشت بشکم ز دلبران چون ماه

کسایی

ای ز عکس رخ تو ، آینه ماه

شاه حُسنی و ، عاشقانْت سپاه

هر کجا بنگری ، دمد نرگس

هر کجا بگذری ، برآید ماه

روی و موی تو نامهٔ خوبی است

[...]

ابوسعید ابوالخیر

بر فلک بر، دو مرد پیشه ورند

آن یکی درزی آن دگر جولاه

این ندوزد مگر قبای ملوک

و آن نبافد مگر گلیم سیاه

مسعود سعد سلمان

دولت خاص و خاصه زاده شاه

رایت فخر بر کشید به ماه

تاج گردون محمد آنکه گرفت

در بزرگیش ملک و عدل پناه

ملک را داد رای او رونق

[...]

مشاهدهٔ ۱۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه