چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را
بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را
زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت
ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را
اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی
به رسوائی برون زین دار بیبنیاد کن ما را
نمودی یک وفا دادیم پیشت داد جانبازی
بی او امتحانی نیز در بیداد کن ما را
به سودای دل ناشاد خود در ماندهام بی تو
به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را
چو روزی مینشستم بر سر راهت اگر گاهی
غریبی را ببینی بر سر ره یاد کن ما را
ملولم از خموشی محتشم حرفی بگو از وی
زمانی هم زبان ناله و فریاد کن ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از زبان زندانیان است که از سیاست و ظلم و ستم مینالند. آنها درخواست میکنند که سیاستمداران به حال آنها رحم کنند و از بند و قید آزادیشان را آزاد کنند. زندانیان به سختیها و بیعدالتیهایی که متحمل شدهاند اشاره میکنند و از طرفی هم از وفاداری خود به معشوق و انتظار وفای او سخن میگویند. در پایان، شاعر از بیصدایی و سکوت خود گلایه میکند و از دیگران میخواهد که برای آنها به فریاد بپردازند و یادی از آنها کنند.
هوش مصنوعی: هرگاه به زندانیان ظلم و ستم میکنی، لطفاً به یاد ما هم باش و ما را از درد و رنج آزاد کن.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از دل شکایت کنم، اینگونه است که همانطور که خنجر تو به من آسیب میزند، زبان خنجر هم میتواند به من ملامت کند.
هوش مصنوعی: اگر در دل سنگینی خواب و غفلت را از بین ببریم و با زبانی آکنده از درد و اندوه، فضیحت و بیپایهای این دنیا را از یاد ببریم، ما را از این بند رها کن.
هوش مصنوعی: ما به تو نشان دادیم که وفاداریم، برای تو فداکاری کردیم. اکنون بدون وجود او، آزمایشهای سختی را بر ما روا کن.
هوش مصنوعی: من به خاطر دل غمگین و ناشادم، بی تو در سختی و ناراحتی هستم و امیدوارم که هرگز تو را در رنج نگذارم. ما را شاد کن.
هوش مصنوعی: وقتی که روزی بر سر راهت نشستهام، اگر گاهی کسی را دیدی که غریب و بیکس است، به یاد من هم باش.
هوش مصنوعی: من از سکوت محتشم ناراحتم، حرفی بزن تا کمی با تو صحبت کنم و درد و دل خود را بیان کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خرابیم، از دل ای بیرحم گهگه یاد کن ما را
سگ کوی توییم، آخر به سنگی شاد کن ما را
دلم بار دگر لاف علامی میزند جایی
بیا ای غم به مرگ تو مبارکباد کن ما را
درت کعبه است و ما ارباب حاجت، رحمتی فرما
[...]
بیا ای قاصد از کویش، زغم آزاد کن مارا
پیامی گر نداری، از دروغی شاد کن مارا
همیگویی که آخر میدهم داد غریبان را
بیا اوّل شهید خنجر بیداد کن مارا
برو عهدی که با اغیار هم نو بستهای، بشکن
[...]
تو ای بلبل گهی از نالة خود شاد کن ما را
اگر از ناله وامانی دمی فریاد کن ما را
فراغت هر سر مو را به بند صد هوس دارد
کجایی ای گرفتاری، بیا آزاد کن ما را
به یاد ما نمیگوییم خاطر رنجه کن دایم
[...]
بیا از قید بیدردی دمی آزاد کن ما را
ز درد ساغر غم ای محبت شاد کن ما را
نوشتم در وصیت نامهٔ طومار آه خود
که صیدی را به خون غلطان چو بینی یاد کن ما را
خمارم رهبر دشت فنا گردید ای ساقی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.