گنجور

 
محتشم کاشانی

دارم سری پر از شور از طفل کج کلاهی

بی قید شهریاری بی‌سکه پادشاهی

قیمت بزرگ دری اختر بلند خردی

خورشید شعلهٔ شمسی آفاق سوزماهی

سلطان نوظهوری رعنای پرغروری

اقلیم دل ستانی منشور حسن خواهی

مژگان دراز طفلی بازی کنی به خونها

مردم کش التفاتی شمشیر زن نگاهی

بی‌اعتدال حسنی کز یک کرشمه سازد

صد کوه صبر و تمکین بی وزن تر ز کاهی

بی‌اعتماد مهری کز چشم لطف راند

دیرینه دوستان را بی‌تهمت گناهی

ابرو هلال بدری کز عاشق سیه روز

پوشد رخ دل افروز ماهی به جرم آهی

حسنش به زلف نوخیز عالم گرفت یک سر

خوش زود شد جهانگیر زین سان تنک سپاهی

باشد وظیفهٔ من از چشم نیم بازش

نازی به صد تکلف آن نیز گاهگاهی

از نظم محتشم گشت زینت پذیر حسنش

همچون گلی که یابد آرایش از گیاهی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سنایی

ربی و ربک‌الله ای ماه تو چه ماهی

کافزون شوی ولیکن هرگز چنو نکاهی

مه نیستی که مهری زیرا که هست مه را

گاه از برونش زردی گاه از درون سیاهی

با مایهٔ جمالت ناید ز مهر شمعی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سعدی

نشنیده‌ام که ماهی، بر سر نَهَد کُلاهی

یا سرو با جوانان، هرگز رَوَد به راهی

سروِ بلندِ بُستان، با این همه لطافت

هر روزش از گریبان، سر بَرنَکرد ماهی

گر من سخن نگویم، در حسنِ اعتدالت

[...]

همام تبریزی

ای آفتاب خوبان وی آیت الهی

حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی

گر ماه را ز رویت بودی مدد نگشتی

وقت خسوف ظاهر بر روی مه سیاهی

نی خوبی شما را هرگز بود نهایت

[...]

سلمان ساوجی

خضر سفید شیبت چو دم زد از سیاهی

عین الحیات عالم سر زد ز حوض ماهی

برخاست رای هندو از ملک شام بنشست

سلطان نیمروزی در چین پادشاهی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
کمال خجندی

آن شوخ دی براهی میرفت همچو شاهی

در پیش و پس ز جانها با او روان سپاهی

میداد داد خوبی می کرد نیز بیداد

از هر طرف برآمد فریاد داد خواهی

تا لاله داغ بر دله هم گل فتاده در گل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه