گنجور

 
محتشم کاشانی

ساقیا چون جام جمشیدی پر از می می‌کنی

گرنه این دم فکر برگی می‌کنی کی می‌کنی

من نه آنم کز تو پیوند محبت بگسلم

بند بندم گر به تیغ قهر چون نی می‌کنی

آنچه در دل بردن از لطف دمادم می‌کنند

این فسون‌سازان تو از جور پیاپی می‌کنی

سر به صحرا می‌دهی ای قبلهٔ لیلی‌وَشان

هرکه را مجنون‌صفت آواره از حی می‌کنی

ساقیا طی کن بساط غم در آن بحر نشاط

کز نم فیضش گذار از حاتم طی می‌کنی

محمل لیلی به سرعت می‌بری ای ساربان

گر بدانی حال مجنون ناقه را پی می‌کنی

محتشم از ضعف چون گیتی چنانی این زمان

جای آن دارد اگر جا در دل و پی می‌کنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
محتشم کاشانی

محتشم چون عمر صرف خدمت وی می‌کنی

پادشاهی گر نکردی این زمان کی می‌کنی

توسن عمر آن جهان‌پیما ستور باد پا

یک جهان طی می‌کند چون بادپا هی می‌کنی

سختی راه محبت را دلیل این بس که تو

[...]

هاتف اصفهانی

ای که در جام رقیبان می پیاپی می‌کنی

خون دل در ساغر عشاق تا کی می‌کنی

می‌نوازی غیر را هر لحظه از لطف و مرا

دم بدم خون در دل از جور پیاپی می‌کنی

راه اگر گم شد نه جرم ناقه از سرگشتگی است

[...]

فروغی بسطامی

اولین گام ار سمند عقل را پی می‌کنی

وادی بی منتهای عشق را طی می‌کنی

ما به دور چشم مستت فارغ از می‌خانه‌ایم

کز نگاهی کار صد پیمانهٔ می می‌کنی

روز محشر هم نمی‌آیی به دیوان حساب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه