گنجور

 
محتشم کاشانی

ساقیا چون جام جمشیدی پر از می می‌کنی

گرنه این دم فکر برگی می‌کنی کی می‌کنی

من نه آنم کز تو پیوند محبت بگسلم

بند بندم گر به تیغ قهر چون نی می‌کنی

آنچه در دل بردن از لطف دمادم می‌کنند

این فسون‌سازان تو از جور پیاپی می‌کنی

سر به صحرا می‌دهی ای قبلهٔ لیلی‌وَشان

هرکه را مجنون‌صفت آواره از حی می‌کنی

ساقیا طی کن بساط غم در آن بحر نشاط

کز نم فیضش گذار از حاتم طی می‌کنی

محمل لیلی به سرعت می‌بری ای ساربان

گر بدانی حال مجنون ناقه را پی می‌کنی

محتشم از ضعف چون گیتی چنانی این زمان

جای آن دارد اگر جا در دل و پی می‌کنی