ساربان بر ناقه میبندد به سرعت محملی
چون جرس ز اندیشه در بر میتپد نالان دلی
محمل آرائیست یکجا گرم با صد آب و تاب
جای دیگر آه سرد و گریهٔ بیحاصلی
یک طرف در نیت پرواز باز جان شکار
یک طرف در اضطراب مرگ مرغ بسملی
شهر ویران کردهای را باد صحرا در دماغ
باد در کف چون گل از وی بیدلی پا در گلی
وای بر صحرائیان کز شهر بیرون میرود
بیترحم صید بندی ناپشیمان قاتلی
سیل اشگ من گر افتد از پی این کاروان
ز آفت طوفان خطر گاهی شود هر منزلی
از بنیآدم ندیدم محتشم مانند تو
وصل را نامستعدی انس را ناقابلی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و هوای یک کاروان حرکت میکند که در آن ساربان در حال بار کردن بار به سرعت است. وجود حس ناراحتی و اندوه در دل افراد کاروان به وضوح حس میشود. در برخی جاها، زندگی با شور و شوق و در جاهای دیگر با سردی و گریه توصیف میشود. شاعر به تضاد بین پرواز و مرگ، و همچنین ویرانی شهری که باد صحرا به آن لطمه زده است، میپردازد. در نهایت، شاعر از فقدان فردی خاص در میان بنی آدم و عدم توانایی در برقراری ارتباط عاطفی عمیق در یادآوری وصلی ناتمام صحبت میکند.
هوش مصنوعی: ساربان به آرامی بار را بر روی شترش میبندد و در دلش حالتی شبیه به صدای جرس دارد که از فکر و اندیشه به وجود آمده و باعث میشود که او ناله کند و از دل شادمانیش خبر دهد.
هوش مصنوعی: محمل به زیبایی تزئین شده و در یک جا با نشاط و انرژی در حال حرکت است، اما در جای دیگری حال و هوای متفاوتی حاکم است که شامل ناامیدی و گریههای بیفایده میشود.
هوش مصنوعی: در یک سو، روحی که میخواهد پرواز کند و خود را از قید و بند رها کند، در حالی که در سوی دیگر، اضطراب مرگ پرندهای زخمی و بیدفاع را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: باد صحرا، شهری را که ویران کرده است، با نفسها و وزش خود مثل گلی خاموش و بیحس در دستانش به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: حسرت بر حال مردم بیابان که بدون رحم و مروت از شهر خارج میشوند، در حالی که در دام شکارچیان گرفتار میشوند و قاتلی ناپشیمان در کمین آنان است.
هوش مصنوعی: اگر اشکهای من به دنبال این کاروان بریزد، به دلیل طوفان بلا، گاهی ممکن است هر مکانی در خطر باشد.
هوش مصنوعی: من از میان انسانها، کسی را مانند تو ندیدم که در عشق به وصل، وجودش ناتوان است و در دوستی، ظرفیتش کم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که در ملک سیادت خسرو دریا دلی
مفخری بر عترت مختار بی آل ولی
هر حدیث از لفظ تو دریست از دریای لفظ
از دل دریا برآید در تو دریا دلی
زینت آل حسین بن علی المرتضی
[...]
دوش برطرف چمن گلبانک می زد بلبلی
می فکند از ناله هر دم در گلستان غلغلی
کانک زیر گنبد نیلوفری دارد وطن
از گلندامی ندارد چاره و ما از گلی
محمل ما را درین وادی کجا باشد نزول
[...]
ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی
از تو دارد این مثل شهرت که شهری و گلی
می کند در دور حسنت دل همه وقتی خروش
وقت گل هرگز نباشد بلبلی بی غلغلی
زلف بر رخ به تشویش است ز آه سرد ما
[...]
سرگذشتی بشنو از من داشتم وقتی دلی
نیک رایی، مقبلی، دانش پرستی، عاقلی
دستگیرم بود همچون عقل در هر حالتی
روشنایی بخش همچون شمع در هر محفلی
از قضا ناگاه دیدم دلبری در رهگذار
[...]
میر شمس الدین محمد چون برین در سر نهاد
لطف یزدان دادش آخر اینچنین سر منزلی
در پناه ام کلثوم از وثوق خدمتست
زانکه بود آن اهل دل از روی معنی مقبلی
لاجرم گویند خلق از بهر تاریخ وفات
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.