آینه بردار و حسن جان فزای خویش بین
انتخاب نسخهٔ صنع خدای خویش بین
در خرامش بر قفا چشم افکن ای زنجیر مو
یک جهان مجنون کشان اندر قفای خویش بین
ای که برافتادگان چون باد میرانی سمند
یک ره آخر زیر پای باد پای خویش بین
ای که در مهد همایون میروی سلطان صفت
از زکوة سلطنت سوی گدای خویش بین
ای جمالت شمع صد پروانه سر برکن ز بام
مرغ جان را پرزنان گرد سرای خویش بین
از قبای تنگ بیرونآ و جیب یوسفان
تا به دامن چاک از رشگ قبای خویش بین
بینوا در دهر بسیار است اما محتشم
بینوای توست سوی بینوای خویش بین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طره شبرنگ و جعد مشکسای خویش بین
در خم هر موی صد دل مبتلای خویش بین
بر لب بام آ شبی هر سو چو من افتاده ای
سر نهاده زیر دیوار سرای خویش بین
برنشان پای تو رخ سوده ام شب تا سحر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.