ساز خروش کرده دل ناز پرورم
آماده وداع توام خاک برسرم
زان پیش کز وداع تو جانم رود برون
مرگ آمده است و تنگ گرفتست در برم
نقش هلاک من زده دست اجل بر آب
نقش رخت نرفته هنوز از برابرم
بخت نگون نمود گرانی که صیدوار
فتراک بستهٔ تو نشد جسم لاغرم
خواهد به یاد رخش تو دادن شناوری
سیلی که سر برآورد از دیده ترم
گر بر من آستین نفشاند حجاب تو
من جیب خود نه دامن افلاک بر درم
ای دوستان چه سود که درد مرا دواست
صبری که من گمان به دل خود نمیبرم
گو برگ عمر رو به فنا محتشم که هست
هر یک نفس ز فرقت او مرگ دیگرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساسات عمیق خود را در مورد وداع و جدایی بیان میکند. او میگوید که دلش به شدت به وداع کسی که دوستش دارد آماده است و این جدایی برایش بسیار دردناک است. او احساس میکند که مرگ به او نزدیک است و در این حالت، در کنار یاد معشوقش غرق در اندوه است. شاعر به صورت استعاری میگوید که زندگی برایش بدون معشوق بیمعناست و هر لحظه جدایی از او برایش مانند مرگ است. در نهایت، او از دوستانش هم میخواهد که درد او را درک کنند اما میداند که هیچ دارویی نمیتواند این درد را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: دل نازپرور من به شدت نواخته میشود و آماده خداحافظی با تو هستم، بر سرم غم و اندوهی سنگین است.
هوش مصنوعی: قبل از این که از تو جدا شوم و جانم از بدن بیرون برود، مرگ به سراغم آمده و سخت مرا در آغوش گرفته است.
هوش مصنوعی: سرنوشت من را همچون نقشی بر آب رقم زدهاند، اما تصویر تو هنوز از جلوی چشمانم نرفته است.
هوش مصنوعی: سرنوشت بد باعث شد که نتوانستم مانند یک صیاد به دام بیفتم و لاغری من به این دلیل است که کسی مرا شکار نکرده است.
هوش مصنوعی: میخواهم به یاد جمال تو، مانند سیلابی که از چشمان ترم برمیخیزد، خود را در آغوش آب رها کنم و غرق شوم.
هوش مصنوعی: اگر حجاب تو بر من نیفتد، من در جیب خود نه دامن آسمان را بلکه هرچه دارم را خواهم گذاشت.
هوش مصنوعی: ای دوستان، چه فایدهای دارد که کسی دردی را درمان کند، در حالی که من خودم هم امیدوار نیستم که بتوانم بر دردهایم صبر کنم.
هوش مصنوعی: ای دل، عمرت در حال سپری شدن است و هر لحظه که از او دور هستی، مرگ تازهای را تجربه میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
[...]
تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم
جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم
خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس
بیخار غم ز گلشن شادی گلی برم
پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس
[...]
ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم
وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم
روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو
وین پرده کبود تو بر یکدگر درم
از دور تو چه باک که من قطب ثابتم
[...]
هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم
ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
اندر بها ز گوهر عالم فزون بود
هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب
[...]
داند جهان که قره عین پیمبرم
شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم
چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
دری پر از عجایب دریا شود به حکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.