چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
تا درد عاشقی نچشد مرد، مرد نیست
آغاز عشق یک نظرش با حلاوتست
انجامِ عشق جز غم و جز آه سرد نیست
عشق آتشیست در دل و آبیست در دو چشم
با هر که عشق جفتست زین هر دو فرد نیست
شهدیست با شرنگ و نشاطیست با تَعَب
داروی دردناکست آن را که درد نیست
آن کس که عشق بازد، جان بازد و جمال
بنمای عاشقی که چو من روش زرد نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف درد و لذت عشق میپردازد. او بیان میکند که هیچ دردی به اندازه درد عاشقی نیست و اگر کسی این درد را نچشد، مرد واقعی نیست. عشق از یک نگاه آغاز میشود که شیرین و دلپذیر است، اما به مرور زمان به غم و اندوه تبدیل میشود. عشق مانند آتش در دل و آب در چشمهاست و هر عاشقی که با این دو گره خورده، به نوعی فردی خاص و متفاوت است. همچنین، عشق ترکیبی از شیرینی و تلخی است، و دردناکترین دارو برای کسانی است که عاشق نشدهاند. در نهایت، شاعر بر این باور است که کسی میتواند زیبایی عشق را تجربه کند که خود عشق را در وجودش داشته باشد.
هوش مصنوعی: عشق واقعی سختی و درد عمیقی به همراه دارد که هیچ دردی با آن قابل مقایسه نیست. اگر کسی این درد را احساس نکند، نمیتواند به تمام معنا زنده و واقعی باشد و به تعبیری او همچون مردی کامل نیست.
هوش مصنوعی: عشق وقتی شروع میشود بسیار شیرین و دلانگیز است، اما در نهایت فقط درد و غم را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: عشق همچون آتش در دل انسان میسوزد و در دو چشمش مانند آب فرو میریزد. افرادی که عشق را تجربه کردهاند، در حقیقت با این دو جنبهی عشق بیگانه نیستند.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ احساسات و تجربیات متناقضی صحبت میکند. میگوید که گاهی در زندگی میتوان طعم شیرین و شور زندگی را در کنار هم تجربه کرد. شوری که ممکن است ناشی از زحمت و تلاش باشد، ولی در عین حال به دل سبب خوشحالی و شادی هم خواهد بود. در واقع، برای کسی که دردی ندارد، این زحمات و تلاشها میتواند به شکل یک داروی مفید باشد، چرا که او از این سختیها و چالشها بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: کسی که عشق را تجربه کند، جان خود را فدای آن میکند و زیبایی عاشقی را نشان میدهد، چرا که مانند من، کسی با این حال زرد و غمگین نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
صاحب کمال را چه غم از نقص مال و جاه
چون ماه پیکری که برو سرخ و زرد نیست
مردی که هیچ جامه ندارد به اتفاق
بهتر ز جامهای که درو هیچ مرد نیست
هرکس نکرد ترک سر از اهل درد نیست
در پای دوست هر که نشد کشتهٔ مرد نیست
ناصح مور ز مهر و غم درد ما مخور
ما عاشقیم و در خور ما غیر درد نیست
میریزم از دو دیده به یاد تو اشک گرم
[...]
ترا درگه نبرد غم از گرم و سرد نیست
ولی با تو چرخ را توان نبرد نیست
ز انبوه لشکرت مراندیشه گرد نیست
جهان جمله دیده ام تنی چون تو مرد نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.