گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
محیط قمی

شکر خدا که از اثر بخت کامکار

نخل امید را ثمر عیش گشت بار

ز الطاف بی شمار شهنشاه دادگر

گردید سرفراز امیر بزرگوار

شاه زمانه ناصر دین شه که خسروان

سازند خاک مقدم او تاج افتخار

دارد گدای درگه وی ننگ از شهی

آید مقیم خدمت او را زخلد عار

یک ذره ی زنور رُخش انجم سپهر

یک رشحه ی ز ابر کفش گوهر بحار

آمد نمونه سخطش موسم سموم

باشد نشان خلق خوشش فصل نوبهار

محکوم حکم محکم او هر چه حکمران

مقهور بخت قاهر وی آن چه بختیار

گرچه کتاب مدح شهنشه مطوّل است

مدّاح عقل کرده به یک بیت اختصار

تا می کند خدای خدایی شهست شاه

تا ذات باقی است بود سایه برقرار

بر صِهر خویش دوست محمد که بر درش

سایند روی عجز امیران روزگار

بخشید خلعتی که معیّر تویی سپس

چون دید نقد طینت او کامل العیار

خلعت نه آفتابی بر پیکر سپهر

خلعت نه گلستانی بر سر و جویبار

هم از شعاع شمسه ی او مهر شرمگین

هم از ضیاء گوهر او ماه شرمسار

نسّاج لطف بافته او را به دست مهر

پودش زحشمت آمده تارش زاقتدار

خیاط جود دوخته با سوزن کرم

از رشته ی عنایت و احسان و اعتبار

جاوید باد خلعت شه در بر امیر

فرخنده و مبارک چون رأی شهریار

چون یافت صافی او مخزن خلوص

از بخشش شهانه نمودش خزانه دار

فرمود کی امیر جوان بخت فخر کُن

بر چاکران پیر تو را باشد افتخار

بابت رسانده خدمت خود را به منتها

هان ابتدای خدمت تو است ای خجسته کار

زیبد به مژگانی این مژده دوستانش

سازند سیم و زر سر تن جان و دل نثار

چون مدحتش نیاری گفتن تو ای محیط

بر گو دعای او را پنهان و آشکار

یا رب به قرب و منزلت و جاه پنج تن

یا رب به جاه و مرتبه و شاه هشت و چار

پاینده دار دولت او تا به روز حشر

پیوسته دار عزّت او تا صف شمار

کردند ساکنان جنابش مقیم خلد

باشند حاسدان جنابش مکین نار