گنجور

 
غروی اصفهانی

آمد بهار و بی گل رویت بهار نیست

باد صبا مباد چه پیغام یار نیست

بی روی گلعذار مخوانم بلاله زار

بی گل نوای بلبل و شور هزار نیست

بی سر و قدّ یار چه حاجت بجویبار

ما را سرشک دیده کم از جویبار نیست

بی چین زلف دوست نه هر حلقه ای نکوست

تاری ز طره اش به ختا و تتار نیست

بزمی که نیست شاهد من شمع انجمن

گر گلشن بهشت بود سازگار نیست

گمنام دهر گردد و ویران شود به قهر

شهری که شاه عشق در او شهریار نیست

ای سرو معتدل که به میزان عدل و داد

سروی به اعتدال تو در روزگار نیست

ای نخل طور نور که در عرصۀ ظهور

جز شعلۀ رخ تو نمایان زنار نیست

مصباح بزم انس بمشکوه قرب قدس

حقا که جز تجلی حسن نگار نیست

ای قبلۀ عقول که اهل قبول را

جز کعبۀ تو ملتزم و مستجار نیست

امروز در قلمرو توحید سکه زن

غیر از تو ای شهنشه والا تبار نیست

در نشئۀ تجرد و اقلیم کن فکان

جز عنصر لطیف تو فرمانگذار نیست

جز نام دلربای تو از شرق تا بغرب

زینت فزای دفتر لیل و نهار نیست

در صفحۀ صحیفۀ هستی به راستی

جز خط و خال حسن ترا اعتبار نیست

وندر محیط دائرۀ علم و معرفت

جز نقطۀ بسیط دهانت مدار نیست

با یکه تاز عزم تو زانو دو ته کند

این توسن سپهر که هیچش قرار نیست

ای صبح روشن از افق معدلت در آی

ما را زیاده طاقت این شام تار نیست

ما را ز قلزم فتن آخرالزمان

جز ساحل عنایت و لطفت کنار نیست

در کام دوستان تو ای خضر رهنما

آب حیات جز ز لبت خوشگوار نیست

ای طاق ابروی تو مرا قبلۀ نیاز

از یک اشاره ای که مشیر و مشار نیست

غیر از طواف کوی تو ای کعبه مراد

هیچ آرزو در این دل امیدوار نیست

غیر از حدیث عشق تو ای لیلی قدم

مجنون حسن روی ترا کار و بار نیست

شور شراب لم یزلی در سر است و بس

جز مست بادۀ ازلی هوشیار نیست

 
 
 
قطران تبریزی

ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست

آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست

اندر بهی شدنت بیابد بها بهار

تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست

تا تو بهار یافتی از درد خستگی

[...]

مسعود سعد سلمان

کس را بر اختیار خدای اختیار نیست

بر دهر و خلق جز او کامگار نیست

قسمت چنان که باید کردست در ازل

و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست

بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

سروی به‌راستی چو تو در جویبار نیست

نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست

جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست

یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست

زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست

از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست

جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست

جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست

آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق

[...]

قوامی رازی

ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار

کز مرد بختیار جزین اختیار نیست

پرهیزگار باش و چه سودست پند من

که امروز روز مردم پرهیزگار نیست

مرد خدای شو که خدای است دستگیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قوامی رازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه