گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غروی اصفهانی

عمریست که دست و گریبانم

با بخت سیاه و رقیبانم

هر دیده که روز سیاهم دید

پنداشت که شام غریبانم

بیمار مسیح دمی هستم

نوبت نرسد بطبیبانم

من بندۀ والۀ عشق توام

بیزار ز ساده فریبانم

از عشق تو بی خرد و ادبم

هر چند ادیب ادیبانم

پیمانه ز می چه لبالب شد

حاشا که دگر ز لبیبانم

از مفتقر این همه دوری چیست؟

آخر نه مگر ز قریبانم؟