گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غروی اصفهانی

هرچه آید بسر ما همه از دوری تو است

بانگ رسوائی من نیز ز مستوری تو است

این خماری که مرا بر سر سودا زده است

نشئه غمزۀ آن نرگس مخموری تو است

عاشق سیب ز نخ را نبود درمانی

ور بود بادۀ رمانی انگوری تو است

بلبل نطق مرا تا بدم نفخۀ صور

هوس زمزمه بر شاخ گل سوری تو است

رنج رنجور ترا گنج محبت ز پی است

نه عجب گر دل من عاشق رنجوری تو است

رو مگردان ز من تیره دل ای چشمۀ نور

که مرا روشنی دل ز رخ نوری تو است

مفتقر ما همه آلایش پیدا و نهان

طالب مرحمت معنوی و صوری تو است