گنجور

 
غروی اصفهانی

ای در طلبت همۀ عالم گم

افلاطون رفته فرو در خم

سرگشتۀ کوی تواند افلاک

آشفتۀ موی تواند انجم

از شش جهت آوازۀ عشاق

بر خواسته تا فلک هفتم

در وادی عشق تو طفل رهند

پیران طریقت بل هُم هُم

کی مردم دیده ترا بیند

ای بیرون از افق مردم

بحریست عمیق پر از گرداب

یک قطرۀ اوست دو صد قلزم

گر شیر فلک باشی بمثل

دم در کش و هیچ مجنبان دم

زد دانۀ خال تو راه خیال

فریاد ز رهزنی گندم

یا آنکه ز پای طلب بنشین

یا مفقر از سر هستی قم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode