غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

ای در طلبت همه عالم گم

افلاطون رفته فرو در خم

سرگشتۀ کوی تواند افلاک

آشفتۀ موی تواند انجم

از شش جهت آوازۀ عشاق

بر خواسته تا فلک هفتم

در وادی عشق تو طفل رهند

پیران طریقت بل هُم هُم

کی مردم دیده ترا بیند

ای بیرون از افق مردم

بحریست عمیق پر از گرداب

یک قطرۀ اوست دو صد قلزم

گر شیر فلک باشی بمثل

دم در کش و هیچ مجنبان دم

زد دانۀ خال تو راه خیال

فریاد ز رهزنی گندم

یا آنکه ز پای طلب بنشین

یا مفقر از سر هستی قم