گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
غروی اصفهانی

تا رایت عشق افراخته ام

در وادی حیرت تاخته ام

هنگام قمار نظر بازی

یکجا دل و دین را باخته ام

از عشرت و شادی بی خبرم

تا با غم دل پردخته ام

از من نه عجب گر نیست نشان

در بوتۀ غم بگداخته ام

حاشا که ز کوی تو پای کشم

جز کوی ترا نشناخته ام

یک نکته ز عشق اندوخته ام

وز کف دو جهان انداخته ام

گز مفتقرم از دولت عشق

با گنج قناعت ساخته ام