گنجور

 
غروی اصفهانی

هر کس بتو دست تولی زد

پا بر سر عرش معلی زد

تا با تو دلم همدم شد، دم

از سرّ «دنا فتدلی» زد

هر کس که «بلی» گو شد ز الست

در نقش جهان رقم «لا» زد

از روی مه تو فروغی بود

برقی که از طور تجلی زد

از شعلۀ روی تو عالم سوخت

آتش در بنده و مولی زد

بی عشق تو گمره هر که قدم

در وادی صائم و صلی زد

دل به تو هر که تسلی داد

عشق تو قلم بتسلی زد

شد مفتقر شیدا مجنون

در عشق تو نغمه ز لیلی زد