گنجور

 
غروی اصفهانی

یار آنچه بسینۀ سینا کرد

با این دل سوختۀ ما کرد

قربان فروغ رخش که مرا

نابود چه طور تجلی کرد

سیلاب غمش از چشمۀ دل

اشک مژه ام را دریا کرد

بر زخم دلم افشاند نمک

شرری بملاحت برپا کرد

گر برد توانائی ز تنم

دل را صد باره توانا کرد

از عشق مرا ز خضیض ثری

برتر از اوج ثریا کرد

صد شکر که طوطی طبع مرا

از نغمۀ عشق شکرخا کرد

آن سود که مفتقر از تو نمود

جان را با جانان سودا کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode