صنما به جاننثاران ز چه رو نظر نداری
ز رسوم دلبری هیچ مگر خبر نداری
سر ما و شور عشقت، دل ما و نور عشقت
خبر از ظهور عشقت چکینم اگر نداری
عجب است تند خوئی ز توایکه خوبروئی
تو مگر بدین نکوئی هنر دگر نداری
جگرم ز آتش عشق کباب شد ولیکن
تو ز ناز و کبریائی هوس جگر نداری
سر عاشقان ز سودای تو بر بدن گران است
تو ز بسکه سر گرانی نظری بسر نداری
بدر تو سر سپردم به امید سرپرستی
تو چرا تفقدی از من در بدر نداری
چه غبار راه، سر گرد شدم بگرد کویت
چه نسیم در گذشتی و به من گذر نداری
شب غم دراز و از دامن دوست دست کوته
چه شب است ای شب تیره مگر سحر نداری
ره عشق مفتقر می طلبد تن بلاکش
تو به این شکستگی طاقت این سفر نداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به شکایت از بیتوجهی معشوق میپردازد. او از نثار جان عاشقان و عدم توجه معشوق به آنها میگوید. شاعر احساس میکند که معشوق از دلبردن و ناز کردن جز خبر دیگری ندارد و به اشارهای از عشق و محبت نیازی ندارد. او به درد و رنج خود از آتش عشق اشاره میکند و میگوید که معشوقی که زیباست، نباید اینگونه بیتوجه باشد. دلش میخواهد که معشوق بر سر او یاری کند، اما او هیچ نشان محبت به او نمیدهد. شاعر در نهایت به سختی و دشواری راه عشق اشاره میکند و از کمبود صبر و طاقت معشوق برای ادامه این راه میگوید.
هوش مصنوعی: ای معشوق، چرا به جانفدایان خود نگاهی نمیکنی؟ آیا از آداب عشقورزی چیزی نمیدانی، یا فقط از این ماجرا بیخبر هستی؟
هوش مصنوعی: در بیتی از شاعر، ما به عشق و شور و محبت او اشاره میکنیم. وجود او برای قلب ما مانند نوری است که دل ما را روشن میکند. اگر او در زندگیام نباشد، نمیتوانم به ظهور و نمایان شدن عشقش اشارهای داشته باشم.
هوش مصنوعی: عجیب است که تو با وجود داشتن چهرهای زیبا و نیکو، اینقدر تندخو و بدخلق هستی؛ آیا غیر از این زیبایی، هنری دیگری نداری؟
هوش مصنوعی: عشق مرا تماماً سوزانده و به درد آورده، ولی تو به خاطر ناز و بزرگواریات حتی اشتیاقی به دردی که من میکشم نداری.
هوش مصنوعی: عاشقان به خاطر عشق تو به شدت درگیر و غمگین شدهاند، اما تو آنقدر مشغول و غرق در افکار خود هستی که حتی نمیتوانی نگاهی به آنها بیندازی.
هوش مصنوعی: من به عشق تو همه چیز را فدای تو کردم و از تو انتظار دارم که از من مراقبت کنی. چرا حالا که در دوری به سر میبرم، توجهی به من نمیکنی؟
هوش مصنوعی: به خاطر گرد و غباری که در راه است، گیج و حیران شدهام. حتی اگر نسیمی از طرف تو بوزد، به من توجهی نمیکنی و از کنارم عبور میکنی.
هوش مصنوعی: این شب پر از غم بسیار طولانی است و من از محبت دوست خود بیبهرهام. این شب تاریک چه شبی است که حتی بامداد روشنی هم ندارد؟
هوش مصنوعی: راه عشق نیازمند افرادی است که در این راه سختیها را تحمل کنند. تو که به این اندازه آسیبدیدهای، طاقت این سفر را نداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری
جگر حسود خون شد تو مگر جگر نداری
قمری است رونموده پر نور برگشوده
دل و چشم وام بستان ز کسی اگر نداری
عجب از کمان پنهان شب و روز تیر پران
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.