حکایت شمارهٔ ۵
چون شیخ بوسعید قدس اللّه روحه العزیز چند روز به طوس مقام کرد، قصد نشابور کرد. خواجه محمود مرید کی در نشابور بود، مردی بزرگ بود، چنانک مریدان را بر او فرستادی و گفتی محمود راه بری نیکست. یک روز این محمود مرید گفت دوش در خواب دیدم کی کوه طوس کی از سوی نشابورست بشکافتی و ماه از میان آن بیرون آمدی. خواجه محمود گفت تا ما ترتیب طبخی سازیم دراز شود، حالی از بازار سر بریان باید آورد. سفره بنهادند و سر بریان پیش نهادند. شیخ گفت مبارک باد،از سر در گرفتیم. چون فارغ شدند خواجه محمود مرید گفت ای شیخ حمام را چه گویی؟ شیخ گفت باید رفت. شیخ با جمع به حمام شدند. چون سجادۀ شیخ باز افکندند، جماعتی ازاری که پاکیزهتر بود پیش شیخ آوردند. خواجه محمود دستار را از سر فرو گرفت و بوسی برداد و پیش شیخ داشت. شیخ گفت مبارک چون محمود کلاه بنهاد دیگران را خطری نباشد. از وی بستد وفرا میان زد و به حمام دررفت. چون آن روز بر آسودند، دیگر روز شیخ را در خانقاه کوی عدنی کویان مجلس نهادند. در اول مجلس از شیخ سؤال کردند کی اینجا بزرگیست کی او را ابوالقسم قشیری گویند، میگوید کی بنده بدو قدم بخدای رسد. شیخ گفت کی نه، ایشان میگویند کی بنده بیک قدم بخدای رسد. مریدان استاد امام نزدیک استاد امام آمدند و این سخن بگفتند، استاد امام گفت: نپرسیدید کی چگونه؟ دیگر روز از شیخ سؤال کردند که دی گفتی کی بیک قدم بخدای رسند. شیخ گفت بلی امروز همین میگویم. گفتند چون ای شیخ؟ گفت میان بنده و حقّ یک قدمست و آن آنست که قدم از خود بیرون نهی تا بحقّ رسی، چون شیخ این سخن بگفت بر در خانقاه طوافی آوازی داد کی کَماو همه نعمتی! شیخ گفت. از آن عاقل بشنوید و کار بندید. کم آیید و همه شمایید. پس گفت:
فا ساختن و خوی خوش و صفراهیچ
تا عشق میان ما بماند بیپیچ
مریدان استاد پیش امام حکایت کردند.استاد گفت چنان است کی او میگوید. و شیخ هر روز مجلس میگفتی و هر کرا چیزی بدل برگذشتی دادی چنانک آنکس را معلوم شدی، و باز با سر سخن شدی. و اهل نشابور بیکبار بر شیخ اقبال کردند و روی بوی نهادند و شیخ در میان سخن شعر و بیت میگفتی و دعوتهای با تکلف میکردی و پیوسته سماع میکردند در پیش وی، و ازین سبب جملۀ ایمۀ فرق با شیخ بانکار بودند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شیخ بوسعید، پس از مدتی اقامت در طوس، به نشابور رفت و خواجه محمود، یکی از مریدان بزرگش، وی را همراهی کرد. محمود در خواب دیده بود که کوه طوس شکافته میشود و ماه از آن بیرون میآید. پس از ترتیب غذا، خواجه محمود در مورد رفتن به حمام پرسید و شیخ به همراه دیگران به حمام رفت. در آنجا، پس از آماده شدن، جمعی به آرامش رسیدند و شیخ در خانقاه مجلس دیگری برگزار کرد.
در آن مجلس، سوالاتی درباره بزرگان شده و شیخ توضیح داد که برای رسیدن به خداوند، باید خود را کنار گذاشت. او گفت که میان بنده و حق یک قدم وجود دارد و آن، ترک خودپرستی است. پس از این سخن، او توصیههایی به حاضران کرد و بیان کرد که باید از عاقلها آموخت و از خود خواهی دوری کرد. او هر روز مجلس دیگری داشت و با سخنانش مورد توجه قرار گرفت و اهل نشابور به او اقبال کردند.
هوش مصنوعی: شیخ بوسعید قدس الله روحش چند روزی در طوس اقامت گزید و سپس به نشابور رفت. در آنجا خواجه محمود، که عرفانی بزرگ و مرید شیخ بود، حضور داشت. او به مریدانش گفت که محمود راهنمای خوبی است. یک شب محمود خواب دید که کوه طوس که از سمت نشابور قرار دارد، شکافته شد و ماه از درون آن بیرون آمد. خواجه محمود به شیخ گفت که باید ترتیب غذایی بدهیم و برای این کار به بازار بروند تا گوشت بریان تهیه کنند. سفرهای چیدند و شیخ خدا نصیبشان کند، گفت که از سر غذا آغاز کنند. پس ازصرف غذا، محمود از شیخ پرسید که آیا به حمام بروند یا نه. شیخ پاسخ داد که باید بروند. شیخ و همراهانش به حمام رفتند و وقتی که سجاده شیخ را باز کردند، جمعی از پارچههای تمیز را به او تقدیم کردند. خواجه محمود عمامهاش را از سر برداشت و آن را به شیخ تقدیم کرد و شیخ با تحسین گفت که مبارک است. سپس محمود آن را برداشت و به حمام رفت. پس از استراحت نمودن در آن روز، روز بعد مجلسی در خانقاه برپا کردند. در ابتدایی مجلس از شیخ سؤال کردند درباره بزرگی به نام ابوالقسم قشیری که میگفت فردی میتواند به خدا برسد. شیخ پاسخ داد که اینگونه نیست و آنها میگویند که فرد میتواند با یک قدم به خدا برسد. مریدان نزد استاد امام رفتند و این گفت و گو را با او درمیان گذاشتند. استاد امام گفت: آیا نپرسیدید که چگونه؟ روز بعد از شیخ پرسیدند که دیروز گفتید فرد به یک قدم میتواند به خدا برسد. شیخ پاسخ داد که بله، امروز نیز همین را میگویم. وقتی که پرسیدند چگونه، شیخ توضیح داد که میان بنده و حق یک قدم وجود دارد و آن نیز این است که باید خود را از میان بردارید تا به حق برسید. زمانی که شیخ این سخن را گفت، در خانقاه صدایی به گوش رسید که دیگران را ترغیب میکرد. شیخ افزود که از آن عاقل بیاموزید و عمل کنید.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره میشود که باید با خوشرویی و پذیرایی از یکدیگر، رابطهامان را ساده و بدون پیچیدگی نگهداریم، تا عشقمان همیشه باقی بماند.
هوش مصنوعی: پیروان استاد نزد امام داستانی نقل کردند. استاد بیان کرد که او هر چه میگوید، همینگونه است. شیخ هر روز صحبتهایی میکرد و به هر کسی که چیزی میگفت، نشان میداد که او را خوب میشناسد. هنگامی که در سخنانش به مقدمه میپرداخت، مردم نشابور یکباره به شیخ توجه کردند و به او روی آوردند. در میانه صحبتهایش، اشعار و ابیاتی میخواند و دعوتهای با تشریفات انجام میداد. آنها همواره در پیش او به سماع (رقص عاشقانه) مشغول بودند و به همین دلیل بسیاری از علمای دیگر از حضور نزد شیخ پرهیز میکردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.