شمارهٔ ۱: شادم ازین که دل ز وفای تو برگرفت - هر کس که دید رسم جفا کاری ترا
شمارهٔ ۲: تو بدگمان و مرا با تو نیست راه سخن - چرا رقیب نسازد سخن میانهٔ ما
شمارهٔ ۳: میلی ار وارستهای، هرگه دچارت میشود - زیر لب، گرد سرش صد بار گردیدن چرا؟
شمارهٔ ۴: (گذارد لب چو بر جام می ناب) - نماید همچو عکس غنچه در آب
شمارهٔ ۵: در فراقت زان نمیمیرم که ناید در دلت - کاین ستم نادیده، روزی چند با هجرم نساخت
شمارهٔ ۶: آثار جنون، عقل ز تاثیر تو دارد - جان، تار رضا در کف تدبیر تو دارد
شمارهٔ ۷: عاشق به راه شوق ز کشتن حذر نکرد - ننهاد پا به کوی تو تا ترک سر نکرد
شمارهٔ ۸: به مجلس تا نگردد شرمسار از عهد خود با من - ز بیرون بازگردم چون بد من در میان باشد
شمارهٔ ۹: هرگه آیم سوی تو، تا سوز دل تسکین دهم - بینمت با غیر و صد سوزم به دل افزون شود
شمارهٔ ۱۰: ز خلف وعده نهای منفعل، چو میدانی - کسی ز وعده خلافی در انتظار نبود
شمارهٔ ۱۱: کردم به دیگری پی رفع گمان غیر - اظهار عشق و یار به من بدگمان بماند
شمارهٔ ۱۲: اگرچه غیر به بزم تو سرفراز بود - بدین خوشم که وصال آرزوگداز بود
شمارهٔ ۱۳: بیقرار است دل اندر بدن کشته عشق - دیگر از یار ندانم چه تمنا دارد
شمارهٔ ۱۴: بخت اگر در خواب یک دم همدم یارم کند - دل تپد از شوق چندانی که بیدارم کند
شمارهٔ ۱۵: مشکل غم و دردیست که درد و غم ما را - بیغم نکند باور و بیدرد نداند
شمارهٔ ۱۶: چو یافتی که برآنم که درد دل به تو گویم - رقیب را طلبیدی که آن نهفته بماند
شمارهٔ ۱۷: به روی یار نیفتد مرا نظر هرگز - که تازه آرزویی در دلم گذر نکند
شمارهٔ ۱۸: یاد تو جان غمزده را شاد میکند - هرگز نمیرد آنکه ترا یاد میکند
شمارهٔ ۱۹: جراحتهای دل هرگه که بینم - نگاهم تا کمر در خون نشیند
شمارهٔ ۲۰: بسی خشنود میآید به سویم قاصدش، گویا - که غیر از نامه، حرفی از زبان یار هم دارد
شمارهٔ ۲۱: دلم چگونه تسلّی شود به آمدنی - که با خود از پی رفتن، بهانهها دارد
شمارهٔ ۲۲: چون بینمت به غیر، مسوز از تغافلم - این حسرتم بس است که نظاره میکند
شمارهٔ ۲۳: به بالین تو آن عیسی نفس میآید ای میلی - که از شوق قدومش، مرده صدساله برخیزد
شمارهٔ ۲۴: غمگینتر ازانم که مرا شاد کند کس - بیکستر ازانم که مرا یاد کند کس
شمارهٔ ۲۵: وه که در کوی تو از بیاعتباریهای خویش - آیدم صد خنده بر امیدواریهای خویش
شمارهٔ ۲۶ - از قصیدهای در مدح جلال الدّین اکبر: چه احتیاج سوال است خلق عهد ترا - که هر گدا شده قارون ز کثرت زر و مال
شمارهٔ ۲۷: دوش مستی را همآغوش جنون میساختم - بهر خود اسباب رسوایی فزون میساختم
شمارهٔ ۲۸: نه صبح وصل در آیینهٔ روی تو حیرانم - که از بیطالعی در انتظار شام هجرانم
شمارهٔ ۲۹: حسرت فرو خورم چو به رویش نظر کنم - آنگه به گریه افتم و از دل بدر کنم
شمارهٔ ۳۰: مردم ز درد، چند ز بهر فریب خویش - نام جفا و جور تو مهر و وفا کنم؟
شمارهٔ ۳۱: بدبختیام ببین که شود مانع وصال - خوابی که در فراق تو هرگز نداشتم
شمارهٔ ۳۲: ز تربتی که درو کشتهٔ محبت توست - عجب نباشد اگر بوی جان رسد به مشام
شمارهٔ ۳۳: چنان گداختم از آتش غمت که اجل - مرا نیافت شب هجر، تا ننالیدم
شمارهٔ ۳۴: زهر نوعی که خاطرخواه او بود آنچنان کردم - که تا با خود به رغم دشمنانش مهربان کردم
شمارهٔ ۳۵: پیش ازین، گریهام از جور وجفا بود (و) کنون - یاد آن جور و جفا میکنم و میگریم
شمارهٔ ۳۶: صلح با چشم تو کردم به نگاهی، که دگر - نبرم نام دل و دعوی ایمان نکنم
شمارهٔ ۳۷: هزاران آه ازان خواری، که چون میراندی از بزمم - به امید شفاعت، جانب اغیار میدیدم
شمارهٔ ۳۸: از بهر شرمساری من، ترک مست من - چیزی طلب کند که نیاید ز دست من
شمارهٔ ۳۹: پس از عمری که در بزم وصالش جای خود بینم - به عمدا کس فرستد تا کند آوازم از بیرون
شمارهٔ ۴۰: چنان ز هجر تو عمرم به ناخوشی گذرد - که دشمنان همه خواهند زندگانی من!
شمارهٔ ۴۱: تا نمیمیرم، نمیآید به پرسش ای رفیق - از سر بالین من برخیز و فریادی بکن
شمارهٔ ۴۲: محبت ز اضطراب دل، پشیمانی کشید از من - گر از من راست پرسی، عشق روز خوش ندید از من
شمارهٔ ۴۳: چو گردد بهر قتل من علم تیغ جفای او - تظلّم را بهانه سازم و افتم به پای او
شمارهٔ ۴۴: کاشکی افزون شود هر لحظه استغنای او - تا ز سر بیرون کنند اهل هوس سودای او
شمارهٔ ۴۵: برخاست یار و طعنهٔ اغیار تازه شد - میلی دگرچه فایده دارد نشست تو؟
شمارهٔ ۴۶ - صورت قسمت میراث پدر به عنوان مطایبه: همشیره! خرج ماتم بابا از آن تو - صبر از من و تردّد غوغا از آن تو
شمارهٔ ۴۷: شبم را نیست امید سحر در فرقت ماهی - نسیم آه سردم در غلط میافکند گاهی
شمارهٔ ۴۸: زمانی دردلم صد بار میآیی، نمیدانم - فریبم میدهی، یا ناز و استغنا نمیدانی
شمارهٔ ۴۹: ز بس که سادهدلم، چون تو گرم پیش آیی - گمان برم که مگر مهربان من شدهای
شمارهٔ ۵۰: میلی داری که بمیرند جهانی به هوس - غرضی هست که بر تربت ما میگذری
شمارهٔ ۵۱: فریاد ازین غصّه که درد دل ما را - هرچند شنیدی، همه افسانه گرفتی
شمارهٔ ۵۲: به نهان چنان نمایی همه را ز لطف رویی - که گمان برند هر یک، که تو خاص ازان اویی
شمارهٔ ۵۳: ز اضطراب دلم رشک میشود ظاهر - چو پیش غیر، مرا در خیال میگذری
شمارهٔ ۵۴: مرا به نیم نگه میتوان تسلّی کرد - هزار حیف که این شیوه را نمیدانی
شمارهٔ ۵۵: دشمنم کشت به فرمودهٔ تو - دیگر ای دوست چه میفرمایی؟