تیر غمت که در دل صید زبون شکست
از بیقراری دل ما در درون شکست
در هر نفس فزون شودم آتش درون
از بس که خار غم به دل گرمخون شکست
دیوانهوار ماه نو از فکر ابرویت
جیب آن چنان درید که طوق جنون شکست
نگذشت اگر زسلسه زلف او صبا
دیوانه از کجا شد و زنجیر چون شکست؟
چندان به ساغر دل ما دُردِ دَرد بود
کش ساقی زمانه ز بهر شگون شکست
افشرد دست هجر چنانم، که چون انار
از طرف صد آبلهام در درون شکست
میلی، دلم شکسته و خونابه میرود
چون شیشهای که پر ز می لالهگون شکست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از غم نمیخورد دل اهل جنون شکست
در حیرتم که خاطرم از غصه چون شکست
تا حرف ناامیدی مجنون شنیدهام
دارد دلم ز طره لیلی فزون شکست
زان گل که کوهکن به سر از زخم تیشه زد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.