آن گل که رفت و داغ جدایی به جان نهاد
دنبالش آب دیده سر اندر جهان نهاد
ظاهر به مردمان مکن ای اشک پرده در
راز نهان که با تو دلم در میان نهاد
در ابتدای عشق که هنگام مهر بود
صد داغ بر دلم ز پی امتحان نهاد
خال رخش که داغ دلم راست پردهسوز
آیینه در برابر داغ نهان نهاد
دارد سراب وعدهٔ او تشنهلب بسی
لبتشنه مرد آنکه چو من دل بر آن نهاد
در زلف او دل از سبکی بیقرار بود
بر پای او ز سلسله بند گران نهاد
هر زخم ناوکی که ازان غمزه داشتم
مژگان او فتیله ز نوک سنان نهاد
فرسوده استخوان تنم را نشانه کرد
هر ناوک بلا که قضا در کمان نهاد
در خود ندید چون دل بیچاره تاب هجر
ناچار تن به جور تو نامهربان نهاد
اندیشهٔ رخ تو که آسایش دل است
در روی زرد، خاصیت زعفران نهاد
کیفیّت غم تو که جان را مفرّح است
در خون دل نشاط می ارغوان نهاد
هنگام مرگ، وعدهٔ پرسیدن توام
از انتظار سلسله بر پای جان نهاد
خضر غم تو شد به عدم رهنمون مرا
آسان رهی به پیش من ناتوان نهاد
تا بر زبان نیاورم آزار دل ازو
اوّل به عشوه بند مرا بر زبان نهاد
سرگشتهٔ در تو ز پا خویش را فکند
تا سر به این بهانه بر آن آستان نهاد
کرد از نخست غرقه به خون چون زبان شمع
دوران نوالهای که مرا در دهان نهاد
دوران که سوخت رشتهٔ جان مرا چو شمع
گردن به تیغ داور گیتیستان نهاد
نورنگخان، یگانه دُر دُرج آفتاب
کو را به آفتاب،خرد توأمان نهاد
صیدافکنی که از تن فرسودهٔ عدو
پیش همای ناوک خویش استخوان نهاد
دست سخای او که مبادا نیازمند
داغ نیاز بر دل دریا و کان نهاد
چشم ستاره، گاه عطای تو میپرید
بر طرف دیده، برگ که از کهکشان نهاد
نسر فلک ز بیم سر از بیضه بر نزد
بر چرخ باز قهر تو چون آشیان نهاد
آهو ز عدل او سر راحت به خواب ناز
در خوابگاه گرسنه شیر ژیان نهاد
ای آنکه در زمان تو گردید استوار
در عدل هر اساس که نوشیروان نهاد
درکشوری که عدل تو پا درمیانه ماند
هر فتنهای که بود، قدم بر کران نهاد
پشت فلک ز قامت بخت تو راست شد
چون پیر بود، دست به دوش جوان نهاد
ای آنکه همّت تو به دامان نثار کرد
خورشید هر ذخیره که در جیب کان نهاد
در عرصهٔ نفاذ، به تقدیر کردگار
فرمان نافذ تو عنان بر عنان نهاد
شبدیز کبریای تو از قدر ...
جایی که سکّه بر درم اختران نهاد
دریا دلا! به ذات کریمی که از کرم
در جسم خاک، جوهر جان رایگان نهاد
از چشم اعتبار فتادش گهر چو اشک
هر کس نظر بر آن کف گوهرفشان نهاد
افلاک را ز کبر زمین سر نمینهد
تا سر به پایبوسی نورنگخان نهاد
در روزگار دولت پایندهٔ تو، دل
شمع سحر به زندگی جاودان نهاد
در گلشن حیات حسود تو میتوان
بر نخل تازه، ارّه ز آب روان نهاد
بر آسمان نه شکل هلال است شامگه
کش نام ماه نو، خرد خردهدان نهاد
شاهین خمیدهٔ کفّهٔ میزان چرخ را
بر وی ز بس که حلم تو بار گران نهاد
قهر تو بهر امن و امان سوختن چو برق
آتش به خان و مان زمین و زمان نهاد
کس جز ملک ز دور به حسرت نظر نکرد
جایی که میزبان نوال تو خوان نهاد
قدر ترا بنای مکان از علوّشان
بنّای وهم بر زبر لامکان نهاد
حفظ تو نیز کرد درین کار اهتمام
بر لامکان وگرنه بنا چون توان نهاد؟
تا عقل پی برد که تقاضای روزگار
طرح بهار و رسم خزان در جهان نهاد
خوش باش چون بهار که باغ حیات خصم
از برگریز حادثه رو در خزان نهاد
جاوید زی که مدّت عمر تو شد مدید
چندانکه سر به دامن آخر زمان نهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به غم و درد جدایی و عشق اشاره دارد. شاعر از داغ جدایی و عذابهای ناشی از آن صحبت میکند و به احساسات درونی خود میپردازد. در ابتدای عشق، رازها و زخمهای دل را بیان کرده و به یادهایی از معشوق میاندیشد. او به ضایعاتی که این عشق به او وارد کرده و عزم و ارادهاش در برابر داغ جدایی اشاره میکند. شاعر به زیبایی معشوق و تاثیر آن بر روح و جسمش پرداخته و در نهایت از محبت و عدل معشوق سخن میگوید، امیدوار به یک زندگی پایدار و حس زیبایی که در عشق وجود دارد. آثار عاطفی این عشق، ریشه در زندگی او دارد و او کوشش میکند که با مشکلات روزگار کنار بیاید.
هوش مصنوعی: آن گلی که از ما جدا شد و اندوه فراق را به دل ما انداخت، چشمان ما همچنان در جستجوی او در این دنیا اشک میریزد.
هوش مصنوعی: چهرهات را بر مردم نپوشان، ای اشک، که راز درونم با تو در میان است.
هوش مصنوعی: در آغاز عشق، زمانی که روزهای محبت و مهربانی بود، به جای خوشحالی و شادمانی، صد زخم و درد بر دل من نهادند تا مرا آزمایش کنند.
هوش مصنوعی: نقطهٔ سرخ و زیبای اسب من نشان از غم عمیق من دارد، همانطور که در آیینه، نشانهای پنهان دلم را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: سراب وعدههای او، مانند آب در بیابان، بسیاری از تشنگان را فریب میدهد. آن که مانند من دل به این وعدهها بسته است، در واقع به دنبال امیدی است که شاید هرگز برآورده نشود.
هوش مصنوعی: دل میتپید و بیقرار بود به خاطر زلفهای او، در حالی که به پای او زنجیر سنگینی بسته شده بود.
هوش مصنوعی: هر زخم و آسیب که به خاطر آن غمزه احساس کردم، مژگان او مانند فتیلهای بر نوک دندانهای تیز و بران من قرار گرفت.
هوش مصنوعی: بدن من به شدت آسیبدیده و خسته است و هر تیر بلا که مقدر شده، به هدف نشانهگذاری شده است.
هوش مصنوعی: دل بیچاره نتوانست تحمل دوری تو را داشته باشد، بنابراین ناگزیر زیر بار سختی و نامرادی تو رفت.
هوش مصنوعی: به خاطر فکر تو که باعث آرامش دل من است، در چهرهٔ زردی که داری، زیبایی مانند زعفران را به نمایش گذاشتهای.
هوش مصنوعی: کیفیت غم تو به اندازهای دلچسب و شاداب است که حتی در رنجی که برایم ایجاد میکند، رنگ و بویی از شادی و زیبایی به آن میدهد.
هوش مصنوعی: در لحظهی مرگ، انتظار دارم که تو از من سوال کنی و سوالت برایم ارزشمندی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: غم تو راه را برای من آسان کرد و خضر (راهنمای) من شد، با اینکه خود به حالم توجه داشت و ناتوانیام را میدانست.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نتوانم احساس درد و رنج خود را بیان کنم، او در ابتدا به لطف و زیباییهایش مرا مجذوب سخن گفتن کرد.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق تو گیج و سرگردان شده، از خود بیخود شده و به همین دلیل به درگاه تو روی آورده است.
هوش مصنوعی: از آغاز، مانند شمعی که در آتش ذوب میشود، در خون غوطهور بودم و مانند لقمهای که در دهانم گذاشته شده، به شدت تحت فشار و آسیب هستم.
هوش مصنوعی: زمانی که عمر و حیات من مانند شمعی در حال سوختن است، گردن من زیر شمشیر قضا و تقدیر در جهان قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: نورنگخان، همانند یک مروارید نادر در دل آفتاب، که با خرد و فهم عالیاش برتر از همه است.
هوش مصنوعی: شکارگری که بعد از شکست و خستگی دشمن، استخوان او را به عنوان غذای پرندهی خود در کنار میگذارد.
هوش مصنوعی: دست بخشش او چنان است که مبادا دلِ دریایی تنهایی و نیاز را به درد بیاورد.
هوش مصنوعی: چشم ستاره گاهی به سمت تو میدوید و میافتاد، مانند برگی که از کهکشان بیفتد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تأثیر قهر و قدرت فردی اشاره دارد که باعث شده است حتی حرکت افلاک و دنیای بالا تحت تأثیر قرار گیرد. گویی آسمان از ترس و شکوه او سر از تخم خود بیرون آورده و بر فراز گردونه چرخ قرار گرفته است؛ درست مانند آشیانهای که جایگاه اوست. به نوعی، این تصویر بیانگر عظمت و تسلط او بر جهانیان است.
هوش مصنوعی: آهو به خاطر عدالت او در خواب راحتی به سر میبرد و در حالی که شیر در خوابگاه گرسنهاش دراز کشیده است، احساس آرامش میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در زمان تو، هر بنیادی که نوشیروان گذاشت، در عدل و انصاف مستحکم شد.
هوش مصنوعی: در کشوری که عدالت تو برقرار باشد، هر گونه آشوب و مشکل، به سرعت تحت کنترل قرار میگیرد و نمیتواند به آن اضمحلال و خرابی بزرگ منجر شود.
هوش مصنوعی: زمانی که بخت تو بلند و راست شده است، مانند پیرمردی است که دستش را به دوش جوانی گذاشته است.
هوش مصنوعی: تو که به خاطر اراده و همّات، نور خورشید را در دامن خود نثار کردهای، هر آنچه را که در دل خود داری، به نمایش میگذاری.
هوش مصنوعی: در میدان تأثیرگذاری، خداوند سرنوشت را به ارادهٔ تو سپرده و اختیارت را به دست خودت داده است.
هوش مصنوعی: درخشان بودن کبریای تو در بالاترین مرتبه است، به گونهای که در جایی قرار دارد که ستارهها بر در خانهام سکه میزنند.
هوش مصنوعی: ای دل! دریا به بزرگی و کرم خداوندی اشاره دارد که از روی لطف و مهربانی، جوهر جان را در این جسم خاکی به صورت رایگان قرار داده است.
هوش مصنوعی: از چشم مردم، آن گوهر ارزشمند مثل اشک افتاده است و هر کس که به آن دست میزند، نگاهش به آن کف سرشار از جواهر معطوف میشود.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر خودپسندی زمین از جای خود پایین نمیآید تا به پای نورنگخان برسد.
هوش مصنوعی: در زمان حکومت پایدار تو، قلب شمع صبح، امید به زندگی ابدی را در دل جای داد.
هوش مصنوعی: در باغ زندگی، حسود میتواند بر درخت تازه بمالد و آن را بزند، در حالی که آب زلال در حال جاری شدن است.
هوش مصنوعی: در آسمان، شکلی از هلال دیده نمیشود؛ در شب، نام ماه نو را به آرامی بر زمین افراز میکند و خردمندان این را میدانند.
هوش مصنوعی: شاهین خمیده که نمایندهی قدرت و سلطنت است، به خاطر صبر و حوصلهیت، وزن زیادی را روی کفهی میزان آسمان قرار داده است.
هوش مصنوعی: ناراحتی و دوری تو باعث میشود که مثل آتش، همه جا را بسوزاند و آرامش را از همه چیز بگیرد. زمین و آسمان در اثر غیبت تو رنج میکشند.
هوش مصنوعی: هیچکس جز پادشاه از دور به حسرت به تو نگاه نکرد، در جایی که تو سفرهی کرم و لطف خود را گستردهای.
هوش مصنوعی: فضای تو را به گونهای ساختهاند که انسانی بزرگ و برجسته، بنیاد عظیمی بر فراز جهان غیبی بنا کرده است.
هوش مصنوعی: با دقت و کوشش تو در این کار، هیچ چیز نمیتواند مانع شود وگرنه چگونه میتوانستند بنای این کار را به خوبی انجام دهند؟
هوش مصنوعی: عقل وقتی به این نتیجه رسید که خواستههای زندگی باعث خلق فصل بهار و رسم فصل خزان در جهان شده است.
هوش مصنوعی: خوش باش مانند بهار که در وقت حیات، مشکلات و چالشها را از خود دور میکند و در برابر سختیها مقاوم است.
هوش مصنوعی: ای جاوید، عمر تو طولانی شد و به اندازهای است که سر به دامن آخرین روزگار گذاشتی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکس که دل بر آن صنم دلستان نهاد
جان در بلا فکند و تن اندر هَوان نهاد
آن دلستان که هست بر او رخ چو گلستان
ناگه بنفشه بر طرف گلستان نهاد
دو دایره زغالیه بر مشتری کشید
[...]
تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد
خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهاد
بس جان نازنین که بلا را نشانه شد
زان تیرها که غمزه تو بر کمان نهاد
صبری که در میان غمم دستگیر بود
[...]
درّی که چرخ بر طبق اسمان نهاد
بهر نثار موکب صدر جهان نهاد
بفکند چار نعل هلال آسمان دوبار
تا با رکاب خواجه عنان بر عنان نهاد
آن خواجه یی که پایۀ قدرش ز مرتبت
[...]
چون سنبل تو سلسله بر ارغوان نهاد
آشوب در نهاد من ناتوان نهاد
چشمت بقصد کشتن من می کند کمین
ورنی خدنگ غمزه چرا در کمان نهاد
هیچش بدست نیست که تا در میان نهد
[...]
در درج عقیق لبت نقد جان نهاد
جنسی عزیز یافت، به جایی نهان نهاد
قفلی ز لعل بر در آن درج زد لبت
خالی ز عنبر آمد و مهری بر آن نهاد
باریکتر از مو کمرت را دقیقهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.