گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ» الانذار اعلام مع التّخویف، و الحسرة النّدامة علی الفائت. معنی حسرت غایت اندوه و کمال غم است، که دل را شکسته و کوفته کند، یعنی یدع القلب حسیرا. روز قیامت روز حسرت خواند لانّه یتحسّر فیه کلّ مفرط فی الطاعة علی تفریطه، و کلّ من کب المعصیة علی معصیته. معنی آنست که ای محمد! امت خود را بیم ده و بترسان از روز قیامت، که خلق در آن روز بغایت اندوه و شکستگی و درماندگی باشند، یکی بتقصیر در طاعت، یکی بارتکاب معصیت. قال ابن عباس: قوله «یَوْمَ الْحَسْرَةِ»، هذا من اسماء یوم القیامة عظّمه اللَّه و حذّره عباده. «إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ» فرغ من الحساب و ادخل اهل الجنّة الجنّة و اهل النّار النّار، و ذبح الموت.

روی ابو سعید الخدری رضی اللَّه عنه قال: قال رسول اللَّه (ص): «اذا استقرّ اهل الجنّة فی الجنّة و اهل النّار فی النّار، جی‌ء بالموت فی صورة کبش املح، فیوقف بین الجنّة و النّار، فینادی یا اهل الجنّة، فیشرئبون و ینظرون، ثم ینادی یا اهل النّار، فیشرئبون و ینظرون، فیقال أ تعرفون هذا؟ هذا الموت. و لیس فیهم الا من یعرفه، فیذبح بین الجنّة و النّار، ثم یقال یا اهل الجنّة خلود لا موت فیه و یا اهل النّار خلود لا موت فیه. ثم قرأ رسول اللَّه (ص) «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ».

و فی روایة ابو هریره قال: قال رسول اللَّه (ص). «یؤتی بالموت یوم القیامة فیوقف علی الصّراط فیقال یا اهل الجنة! فیطلعون خائفین وجلین ان یخرجوا من مکانهم الّذی هم فیه، فیقال هل تعرفون هذا؟ فیقولون نعم یا ربّنا هذا الموت، ثم یقال یا اهل النّار! فیطلعون فرحین مستبشرین رجاء ان یخرجوا من مکانهم الّذی هم فیه، فیقال هل تعرفون هذا؟ فیقولون نعم یا ربّنا هذا الموت، فیذبح علی الصّراط، ثم یقال، خلود فلا موت.

فیزداد اهل الجنّة فرحا الی فرحهم و یزداد اهل النّار حزنا الی حزنهم».

و عن ابن مسعود قال: لیس من نفس الّا و هی تنظر الی بیت فی الجنّة و بیت فی النّار، و هو «یَوْمَ الْحَسْرَةِ» و یری اهل النّار البیت الّذی فی الجنّة، ثم یقال لو عملتم، فتأخذهم الحسرة. و یری اهل الجنّة البیت الّذی فی النّار، فیقولون لو لا ان منّ اللَّه علیکم قوله: «وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ» ای هم الیوم فی غفلة. این غفلت بمعنی تغافل است.

میگوید امروز در دنیا خویشتن را غافل میسازند از کار آخرت و بدان ایمان می‌نیارند، فذلک قوله: «وَ هُمْ لا یُؤْمِنُونَ» ای لا یصدّقون به».

«إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها» ای نمیتهم فیبقی الرّب سبحانه فیرثهم.

معنی وراثت در لغت آنست که ملک مورث بوفات وی با وارث نشیند، و وراثت حق تعالی نه باین معنی است که آسمان و زمین و هر چه در آن همه ملک و ملک اللَّه تعالی است، همه آفریده و نو کرده و ساخته او، نه از کسی خریده و یافته یا از دیگری بوی رسیده، پس معنی آیت آنست که جهانیان و جهانداران را برداریم و خلق را جمله بمیرانیم و ولایت داشت و امر و نهی ایشان بمرگ بریده گردانیم، تا دنیا از خلق خالی شود و جر مالک حقیقی و خدای باقی نماند، «وَ إِلَیْنا یُرْجَعُونَ» یردّون فنجازیهم جزاء وفاقا. و قرأ یعقوب «یرجعون» بفتح الیاء و کسر الجیم.

«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ» ای اذکر یا محمّد لقومک و امتک فی القران الّذی انزل علیک قصّة ابراهیم مع ابیه لیکون دلیلا علی صحّة نبوّتک. «إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً» کثیر الصّدق. نَبِیًّا رسولا ینبئ عن اللَّه بالوحی.

«إِذْ قالَ لِأَبِیهِ»

و هو یعبد الصّنم: «یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ»

الدّعا، «وَ لا یُبْصِرُ»

العبادة و لا یدفع عنک مضرّة و لا مکروها. رب العالمین ابراهیم (ع) را بپسندید و او را بستود بانکار که نمود بر بت پرستی پدر. معنی آنست که: ای محمد (ص) قوم خود را خبر ده از قصّه ابراهیم، آن مرد پیغامبر راستگوی راست رو که پدر خود را گفت، آزر بت پرست: «لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ»

چرا پرستی بتی که سمع ندارد و بصر ندارد؟

نه سمع دارد که دعای تو شنود. نه بصر دارد که عبادت تو بیند. این دلیلی ظاهر است که خداوند عالم معبود جهانیان و آفریدگار همگان، او را سمعست و بصر. سمیع بسمعه، بصیر، ببصره. شنوایی است که همه آوازها شنود و بشنوایی خود بهمه رازها رسد.

بینائیست که بهیچ بیننده نماند، پوشیده و دور چون آشکار او نزدیک بیند. «وَ لا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئاً»

قیل لا یدفع عنک عذاب اللَّه. چرا بت پرستی که فردا عذاب اللَّه تعالی از تو بار نتواند داشت؟

«یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ» یعنی من الوحی. «ما لَمْ یَأْتِکَ» و قیل اتانی اللَّه من علم التّوحید و معرفة اللَّه، و من علم ما یکون بعد الموت و من استحقاق الکافر عذاب اللَّه.

«ما لَمْ یَأْتِکَ» ای پدر از وحی خدای تعالی بمن آن آمد که بتو نیامد، و من آن دانم که تو ندانی از علم توحید و معرفت خدا، و من دانم که فردا کافر را و بت پرست را عذاب کنند و تو می‌ندانی. باری بر پی من رو و اتّباع من کن تا دلائل توحید بر تو روشن کنم، و راه دین پسندیده بتو نمایم. «أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا» یعنی دینا عدلا و هو الاسلام. معنی سوی در آیت عدلست هم چنان که در سورة الملک گفت: «أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی‌ وَجْهِهِ أَهْدی‌ أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا» ای عدلا مهتدیا علی صراط مستقیم.

اما آنچه در اول سورة گفت حکایت از جبرئیل «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا»

آن تسویت خلق است بر صورت بشر، هم چنان که در صفت آدم گفت: «ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ». ای سوّی خلقه.

«یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ» عبادة الشّیطان طاعته فی تکفیره و اضلاله، یقول لا تطعه فیما یأمرک، «إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا». العصی و العاصی واحد، العصیّ فی المعنی اکثر و کان اینجا زیادت است آن را معنی نیست، و گفته‌اند کان بمعنی صار است.

«یا أَبَتِ» بفتح در هر چهار حرف، قراءت شامی است و شرح آن و وجه آن در سورة یوسف رفت. «إِنِّی أَخافُ» این خوف بمعنی علم است چنان که آنجا گفت: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیما حُدُودَ اللَّهِ» و المعنی انّک اعلم ان متّ علی ما أنت علیه، «أَنْ یَمَسَّکَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ». و قیل معناه اخاف ان لا تقبل منّی نصیحتی فیعذّبک اللَّه. «فَتَکُونَ لِلشَّیْطانِ وَلِیًّا» قرینا فی النّار تلیه و یلیک.

ای پدر می‌ترسم نصیحت من نپذیری وانگه للَّه تعالی ترا عذاب کند و در دوزخ قرین شیطان باشی. آن گه پدر او را جواب داد: «أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْراهِیمُ؟» این استفهام بمعنی انکار است، یعنی أ ترغب عن عبادتها و تمیل عنها؟ ای ابراهیم از عبادت بتان می‌برگردی و می‌ننگ داری و طعن کنی و مرا امر و نهی میکنی؟ «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ» عن مقالتک و امری و نهیی، «لَأَرْجُمَنَّکَ» و اگر ازین سخن برنگردی و این امر در باقی نکنی من ترا سنگسار کنم و هلاک و قیل «لَأَرْجُمَنَّکَ» ای لأشتمنّک یقال فلان یرمی فلانا و یرجم اذا شتمه، و منه قوله سبحانه.

«وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ».

رجم در قرآن بر پنج وجه آید: یکی بمعنی قتل، چنان که در سورة یس گفت: «لَنَرْجُمَنَّکُمْ» یعنی لنقتلنّکم، و در سورة الدّخان گفت: «وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ» یعنی تقتلون، و در سورة هود گفت: «وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ» ای قتلناک. وجه دون رجم است بمعنی شتم، چنان که درین سورة گفت: «وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ» لاشتمنّک.

وجه سوم رجم است بمعنی رمی، چنان که گفت: «وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ» یرمون بها.

وجه چهارم رجم است بمعنی ظن، چنان که در سورة الکهف گفت: «رَجْماً بِالْغَیْبِ» یعنی رمیا بالظن وجه پنجم رجم است بمعنی لعن در صفت شیطان «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ.»

ای الملعون.

قوله: «وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا» یعنی زمانا طویلا، یقال تملّ حبیبک ای عش معه دهرا.

و منه قیل اللیل و النّهار ملوان، و قیل «وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا» ای سلیما صحیحا قبل ان یلحقک مکروه.

«قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ» این سلام تودیع است کنایت از بیزاری و جدایی و هجرت، چنان که تو از کسی فرا ببری و از وی برگردی گویی، سلمت علی فلان و کبّرت علیه. و قیل سلام علیک ای سلّمت منی لا لصیبک بمکروه، و هذا جواب الجاهل کقوله: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً».

«سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی» یعنی ان تبت و آمنت. معنی آنست که آمرزش خواهم ترا از خداوند خویش اگر شرایط استغفار بجای آوری، یعنی که از شرک توبه کنی و بوحدانیت اللَّه تعالی ایمان آری، و گفته‌اند ابراهیم (ع) که این سخن میگفت نمی‌دانست که استغفار از بهر مشرک محظور است و هنوز آیت نهی نیامده بود پدر را وعده استغفار داد بر امید اجابت، پس تا پدر زنده بود امید داشت که اللَّه تعالی وی را ایمان دهد، بدان امید از بهر او آمرزش میخواست، پس چون کافر مرد استغفار بگذاشت و نیز آمرزش نخواست.

«إِنَّهُ کانَ بِی حَفِیًّا» ای بارّا لطیفا محسنا. و قیل الحفی العالم، المستقصی عن الشی‌ء استخبارا. یقال تحفی به اذا کرمه. ای کان یجیبنی اذا دعوته.

«وَ أَعْتَزِلُکُمْ» هذا تفسیر السّلام. «وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» الدعاء فی هذه الایة بمعنی العبادة. یقول افارقکم و افارق ما تعبدون من اصنامکم، «وَ أَدْعُوا رَبِّی» ای اتفرد بعبادة ربّی. «عَسی‌ أَلَّا أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی» ای بعبادة ربّی. «شَقِیًّا» کما شقیتم انتم بعبادة الاصنام و یرید انّه یتقبّل عبادتی و یثیبنی علیها، و الشقاء بالدّعاء ترک اجابة الداعی.

«فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ» چون ابراهیم از قوم خویش و از بتان و بت پرستان هجرت کرد و روی بما نهاد او را فرزند بخشیدیم: اسحاق و از پس اسحاق یعقوب و همه را پیغامبر کردیم. ابراهیم و اسحاق و یعقوب.

تا عالمیان بدانند که بر اللَّه تعالی هیچکس زیان نکند و مزد هیچ نیکوکار ضایع نکند.

ربّ العالمین در این آیت منّت نهاد بر ابراهیم (ع) که او را فرزند بخشیدیم، دلیلست که فرزند صالح نعمتی باشد از اللَّه تعالی بر بنده، و آنچه گفت: «أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ»

اگر چه مخرج آن عامّست معنی آن خاصّست، که فرزند طالح خواهد نه صالح محال باشد که اللَّه بر ابراهیم منّت نهد به بخشیدن فرزند وانگه فرزند بر وی فتنه باشد، و از اینجا گفت پیغامبر (ص): «نعم الولد الصالح للرّجل الصالح».

«فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ» این عزلت ابراهیم هجرت وی است از زمین عراق از کوثی بسوی شام، و اول که بشام فرو آمد بشهر حرّان فرو آمد، و آنجا ساره را بزنی کرد، و ساره دختر ملک حران بود بقول سدّی، و بقول بعضی مفسّران دختر هاران بود عمّ ابراهیم، و ابراهیم مدتی در حران بماند پس قصد مصر کرد و با وی لوط پیغامبر بود و ساره. و این هجرت آنست که اللَّه تعالی گفت: «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» و قال: «إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی‌ رَبِّی» پس از مصر بیرون آمد و لوط بمؤتفکات فرو آمد و ابراهیم بزمین فلسطین. «وَ کُلًّا جَعَلْنا نَبِیًّا» ای جعلنا کلّ واحد منهم نبیّا.

«وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا» المال و الولد و النبوّة «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا» ای بقینا لهم الثناء الحسن، و الذکر الرفیع فی کلّ الادیان. این آنست که هر گروهی بر هر دین که باشند ابراهیم (ع) را ثنا گویند، و او را دوست دارند، و بنبوّت وی اقرار دهند، همانست که جایی دیگر گفت: «وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» ای القول بالحکمة و الخیر، و سمّی القول لسانا لانّه باللسان یکون.

«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسی‌ إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً» مسلما موحّدا مطیعا للَّه، خالصا غیر مراء. و قرأ الکوفیّون، مخلصا بفتح اللّام، ای نبیّا مختارا اخلصه اللَّه. «وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا» مرسلا بالوحی رفیع الشأن.

«وَ نادَیْناهُ» ای دعوناه و کلّمناه لیلة الجمعة. «مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ» الطّور جبل بین مصر و مدین. و الایمن الیمین. و هو یمین موسی و ذلک حین اقبل موسی من مدین یرید مصر، فنودی من الشجرة و کانت فی جانب الجبل علی یمین موسی.

موسی از مدین برفته و روی بمصر نهاده که نداء حق شنید از جانب درخت از کران کوه از سوی راست موسی. «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» قال ابن عباس: ادنی حتی سمع صوت القلم. و فی روایة، حتی سمع صریف القلم الّذی کتب به التّوراة.

و فی روایة، قرّبه الربّ الیه حتی سمع صریر القلم حین کتب التّوراة فی الالواح.

و قال السّدی: ادخل فی السماء فکلّم. و قیل «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» ای رفعناه من سماء الی سماء و من حجاب الی حجاب حتی لم یکن بینه و بین العرش الّا حجاب واحد. و عن مجاهد فی قوله: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» قال بین السّماء السّابعة و بین العرش سبعون الف حجاب: حجاب نور، و حجاب ظلمة، و حجاب نور، و حجاب ظلمة، فما زال موسی یقرب حتی کان بینه و بینه حجاب. فلمّا رأی مکانه و سمع صریف القلم قال: «رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ»، و عن الربیع بن انس قال: مکث علی الطّور اربعین لیلة و انزل علیه التوراة فی الالواح، و کانت الالواح من برد. فقرّبه الرّب نجیّا و کلّمه و سمع صریف القلم، و ذکر انّه لم یحدث حدثا فی الاربعین لیلة حتی هبط من الطّور. و النّجی هو الّذی یناجیک و تناجیه، الواحد و الجماعة فیه سواء. قال اللَّه تعالی: «خَلَصُوا نَجِیًّا». یقال ناجیته و نجّیته و انتجیته، قوم نجی و قوم نجوی. یقول اللَّه تعالی: «وَ إِذْ هُمْ نَجْوی‌». و قیل هو مشتق من النجوة و هی الارتفاع. و نجیّا نصب علی الحال.

«وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا» این اجابت دعاء موسی است که وزارت هارون بدعا خواسته بود و گفته: «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی» ای «جعلنا اخاه هارون نبیّا نعمة منّا علی موسی.

«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ» یعنی یصدق اذا وعد و یفی اذا ضمن، و قیل الصّادق بمعنی المصدوق ای کان مصدوق الوعد، مفسّران گفتند: پیغامبران همه راست وعده بودند، اما تخصیص وی بذکر از آن بود که با کسی وعده نهاده و سه روز در آن مقام در انتظار بنشست و بقول کلبی یک سال. «وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا»بعثه اللَّه الی جرهم.

اسماعیل بن ابراهیم پیغامبری بود مرسل، فرستاده اللَّه تعالی به جرهم، قبیله‌ای بود از قبائل عرب و قوم وی بودند، و از ایشان زن خواست و زبان ایشان داشت. قال عطاء بن ابی رباح: لم یتکلم بالعربیّة من الانبیاء الا خمسة: هود و صالح و اسماعیل و شعیب و محمد صلی اللَّه علیهم اجمعین. و عن ابی جعفر قال: انّ اللَّه عزّ و جلّ الهم اسماعیل العربیّة و ترک اسحاق علی لسان ابیه.

«وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ» الاهل هاهنا هم القوم الّذین آمنوا به من ذوی القربی و غیرهم، کقوله مخبرا عن لوط: «رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی» یعنی و من آمن بی، و کذلک فی قوله: «قُلْنَا احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ». و یقال لاهل مکة اهل اللَّه لانّهم سکّان حرمه و بیته، و یقال لحفظة القران اهل اللَّه. و اهل کلّ شی‌ء هو الّذی یستحقّه، قال اللَّه تعالی: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی‌ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ».

«بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ» ای بالصلاة و الزّکاة المفروضة علیهم فی شریعته.

«وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا» لانّه قام بطاعته.

«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا». ادریس جدّ پدر نوح است، نوح بن ملک بن متوشلخ بن اخنوخ و میان ادریس و میان آدم پنج پدرست و هو: اخنوخ بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن یانش بن شیث بن آدم. بقولی دیگر چهار پدر است میان ایشان: اخنوخ بن مهلائیل بن انوش بن شیث بن آدم.

و نام ادریس بیک قول الیاس است بیک قول اخنوخ و هو الاصح. و سمّی ادریس لکثرة درسه الصّحف المنزلة علیه. و قیل ادراسین. رب العزّة سی صحیفه بوی فرو فرستاد و بروایتی پنجاه صحیفه، و از بس که آن را درس کرد او را ادریس گفتند. اوّل کسی که خیاطت کرد و جامه دوخته پوشید او بود. و کانوا یکتسون قبل ذلک الجلود. و اوّل کسی که خط نبشت بقلم او بود. و اوّل کسی که در نجوم و علم حساب نظر کرد او بود. سدّی گفت: اوّل پیغامبری که رب العزّة بخلق فرستاد از زمین پس از آدم و شیث ادریس بود. و عمل وی در طاعت اللَّه تعالی هر روز چندانی بود که اعمال همه خلق، و تحمید وی این بود: الحمد للَّه ربّ العالمین کما ینبغی لکرم وجهه، و عزّ جلاله.

و او را بآسمان برد زنده، چنان که عیسی را بآسمان بردند، بقول بعضی مفسّران در آسمان چهارم است زنده، و بقول بعضی در بهشت است. مصطفی (ص) گفت: «لمّا عرج بی الی السّماء اتیت علی ادریس فی السّماء الرّابعة».

و گفته‌اند چهار پیغامبر اکنون زنده‌اند، دو در زمین و دو در آسمان: الیاس و خضر در زمین، و عیسی و ادریس در آسمان. و علماء تفسیر را خلافست که: سبب رفع وی بآسمان چه بود؟ ابن عباس گفت و جماعتی مفسّران که: ادریس وقتی بصحرا رفت بوقت هاجره، آفتاب بر وی تافت و از حرارت و تیزی گرما رنجور گشت گفت: من یک ساعت طاقت نمیدارم، آن فریشته که پیوسته آن را بر میدارد و با وی است چون طاقت می‌دارد، شفقت برد گفت: یا ربّ خفّف عمّن یحملها من حرّها و ثقلها. رب العزّة دعاء وی در حق فریشته اجابت کرد و آن بار گران بر وی سبک شد و تبش آن کم گشت، فریشته گفت: بار خدایا این حکم چیست و از کجا این قضا کردی؟ گفت: بدعاء بنده من ادریس. گفت بار خدایا مرا بنزدیک وی فرود آر و میان ما دوستی پدید کن. فریشته دستوری یافت و بر ادریس آمد، ادریس گفت من دانم که تو از مهینان فریشتگانی و ترا بنزدیک ملک الموت آبرویست، و سخن تو بر وی روان، از بهر من شفاعت کن تا قبض روح من در تأخیر نهد و روزگاری مرا فروگذارد تا در شکر و عبادت اللَّه تعالی بیفزایم. فریشته او را بر پر خویش گرفت و بر آسمان برد و او را بنشاند آنجا که مطلع آفتابست، و خود پیش ملک الموت رفت و گفت مرا بتو حاجتی است، دوستی از فرزندان آدم نام وی ادریس مرا بتو شفیع آورده که اجل وی روزگاری در تأخیر نهی. ملک الموت گفت این حکم در من نیست و در اجل خلق تقدیم و تأخیر نیست، اما اگر خواهی او را از مرگ خویش خبر دهم تا باری بساز کار آن روز مشغول شود. پس ملک الموت در دیوان عمر وی نظر کرد و بآن فریشته گفت تو در حق کسی سخن می‌گویی که از عمر وی بس چیزی نمانده و وفات وی آنجا رسد که مطلع آفتابست. فریشته گفت او در مطلع آفتاب نشسته است و این ساعت من از نزدیک وی آمدم، ملک الموت گفت چون تو باز گردی او را زنده نیابی چون فریشته باز آمد، ادریس (ع) را دید رفته و روح وی باللّه تعالی رسیده. و عن کعب: انّ ادریس کان له صدیق من الملائکة فقال له، کلّم لی ملک الموت حتی یؤخّر قبض روحی، فحمله الملک تحت طرف جناحه فلمّا بلغ السّماء الرابعة لقی ملک الموت فکلّمه فقال: این هو؟ قال: ها هو ذا. فقال من العجب انّی امرت ان اقبض روحه فی السماء الرابعة. فقبض هناک. وهب گفت: ادریس در روزگار خویش عابدترین فرد بود، بدنیا التفات نکردی و پیوسته در آرزوی بهشت بودی و یک ساعت از عبادت نیاسودی و هر روز عمل وی بآسمان بردند چندان که عمل هر که در زمین، فریشتگان از آن تعجب میکردند، و ملک الموت مشتاق دیدار وی شد از اللَّه تعالی دستوری خواست تا بزیارت وی شود. دستوری یافت بیامد بصورت آدمی و او را زیارت کرد. ادریس صائم الدهر بود، نماز شام که افطار کرد، ملک الموت بر آن صورت آدمی حاضر بود او را بطعام خواند نخورد، ادریس گفت: انّی احبّ ان اعلم من انت؟ من میخواهم بدانم که تو که‌ای؟ گفت: من ملک الموت، از اللَّه تعالی دستوری خواستم تا بزیارت و صحبت تو آیم. ادریس گفت: مرا بتو حاجتی است.

گفت: چه حاجت؟ گفت: آنکه قبض روح من کنی. ملک الموت گفت. این بفرمان اللَّه تعالی توانم کرد، از اللَّه تعالی فرمان آمد که: اقبض روحه چون میخواهد روح او قبض کن، ملک الموت قبض روح او کرد، ربّ العالمین همان ساعت او را زنده کرد.

ملک الموت گفت: ای ادریس چون دیدی؟ گفت: صعب دیدم و هائل، کاری دشخوار و عقبه‌ای سخت. گفت: چه فایده را این سؤال کردی؟ گفت: لا ذوق کرب الموت فاکون له اشدّ استعدادا، آن گه ادریس گفت. مرا بتو حاجتی دیگر است، خواهم که مرا بآسمان بری تا بهشت و دوزخ ببینم. ملک الموت بدستوری و فرمان اللَّه تعالی او را بآسمان برد، آن گه گفت از مالک در خواه تا درهای دوزخ بگشاید و لختی از آن انکال و سلاسل و انواع عقوبات که ربّ العزة بیگانگان را ساخته به بینم. هم چنان کرد.

ادریس (ع) چون آن دید از هول آن و شدّت و صعوبت آن بیفتاد و بیهوش شد. چون بهوش باز آمد گفت: چنان که دوزخ نمودی بهشت نیز بمن نمای. بهشت بوی نمود بفرمان اللَّه تعالی. ادریس ساعتی در بهشت طواف میکرد و در آن ناز و نعیم و فوز مقیم نظاره میکرد. ملک الموت گفت: بیرون آی از بهشت تا بمقرّ خود باز گردیم.

ادریس در درخت بهشت آویخت و گفت: لا اخرج منها. فقال انطلق فلیس هذا باوانها. بیرون آی که هنوز وقت آن نیست که اینجا قرارگاه سازی. ربّ العزّة فریشته دیگر فرستاد تا میان ایشان حکم کند فریشته گفت: ما لک لا تخرج؟ چونست که بیرون نمی‌آیی؟ بچه حجت اینجا قرار گرفته‌ای؟ ادریس گفت. حکم الهی و قضای ربّانی چنانست که: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ». هر تنی که آفرید ناچار مرگ بچشد و من چشیدم. و گفته است: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها» هیچکس نیست از شما که نه بدوزخ رسد و به ببند، و من رسیدم و دیدم. و گفته است جلّ جلاله: «وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ» کسی که در بهشت شد بیرون نیاید، پس باین حجت من بیرون نیایم. فاوحی اللَّه تعالی الی ملک الموت: باذنی دخل الجنّة و بامری یخرج هو حیّ هناک، فذلک قوله تعالی: «وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا».

«أُولئِکَ الَّذِینَ» ای الّذین تقدّم ذکرهم. «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» این کنایت است از بعثت و تنبئت. میگوید ایشان آنانند که ما ایشان را پیغامبران کردیم و بکرامت و رسالت مخصوص کردیم تا خلق بایشان اقتدا کنند و راه ایشان روند. آن گه گفت پیغامبران کیستند. «مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ» یعنی ادریس، که ازین پیغامبران نامبرده هیچکس بآدم نزدیک‌تر از ادریس نبود. «وَ مِمَّنْ حَمَلْنا» یعنی و من ذرّیة من حملنا «مَعَ نُوحٍ» یعنی ابراهیم که از فرزندان سام نوح است و سام با نوح در کشتی بود. «وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهِیمَ» یعنی اسماعیل و اسحاق و یعقوب. «وَ إِسْرائِیلَ» یعنی و من ذرّیة اسرائیل و از فرزندان یعقوب، موسی و هارون و زکریا و یحیی و عیسی.

«وَ مِمَّنْ هَدَیْنا» الی دیننا «وَ اجْتَبَیْنا» من بین النّاس یعنی المؤمنین. «إِذا تُتْلی‌ عَلَیْهِمْ» اینجا ضمیری است یعنی کانوا «إِذا تُتْلی‌ عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ» ای کتب اللَّه المنزلة.

«خَرُّوا سُجَّداً» ای سقطوا لوجوههم ساجدین، تعظیما للَّه و کلامه. «وَ بُکِیًّا» ای باکین خوفا منه و طمعا، و «سُجَّداً وَ بُکِیًّا» منصوبان علی الحال، و بکیّا جمع باک، و اصله بکویا علی وزن فعول، کشاهد و شهود و حاضر و حضور.

«فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ» ای انقرض هؤلاء الانبیاء و جاء بعدهم قوم لا خیر فیهم، و الخلف اذا اضفته سکنت اللّام، تقول خلف صدق و خلف سوء. و اذا لم تضفه، سکنته فی الشرّ و فتحته فی الخیر. و الخلف ایضا اسم للقرن. یقال انقرضت قرون و خلوف. «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ» میگوید چون پیغامبران و دینداران و صالحان و مؤمنان بسر رسیدند، از پس ایشان در رسیدند، یعنی در روزگار فترت قومی بد نابکار یعنی جهودان و ترسایان و گبران. «أَضاعُوا الصَّلاةَ» یعنی ترکوا الصّلاة المفروضة و لم یعتقدوا وجوبها لقوله تعالی: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ» فدل علی کفرهم. مجاهد و قتاده و جماعتی گفتند این خلف قومی‌اند بدان و عاصیان از امت احمد: «أَضاعُوا الصَّلاةَ» یعنی اخروها عن مواقیتها و صلّوها لغیر وقتها. «وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ» یعنی اللذات، شرب الخمر و الزّنا و غیر ذلک. نماز باول وقت نگزارند و در آن تقصیر کنند و بر پی شهوتها روند. خمر خورند و زنا کنند، قال وهب: شرابون للقهوات، لعابون بالکعبات، رکابون للشهوات، متّبعون للذّات، تارکون للجمعات. خمر خوارانند، نرد بازانند، بحرام شهوت رانند و جمع و جماعت بگذارند. مجاهد گفت هذا عند قیام الساعة و ذهاب صالحی امّة محمد (ص) ینروا بعضهم علی بعض فی الأزفة.

روی ابن عمر قال: قال النبی (ص): «یکون فی امّتی من یقتل علی الغضب فی الأزفة.

روی ابن عمر قال: قال النبی (ص): «یکون فی أمّتی من یقتل علی الغضب و یرتشی فی الحکم و یضیع الصلاة و یتبع الشّهوات و لا تردّ له رایة». قیل یا رسول اللَّه: أ مؤمنون هم؟ قال: «بالایمان یقرّون».

و عن انس قال: قال النبی (ص): «انّها ستکون فی بعدی ائمة فسقة یصلون الصلاة لغیر وقتها فاذا کان ذلک فصلوا الصلاة لوقتها و اجعلوا الصلاة معهم نافلة.

«فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا» ای هلاکا و شرّا و عذابا طویلا، و قیل «یَلْقَوْنَ غَیًّا» ای جزاء غیهم.

و قیل الغی واد فی جهنّم بعید القعر منتن الرّیح، فیه بئر یقال لها الهبهب کلما خبت جهنّم سعّرت منها، فذلک. قوله: «کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً» و قیل هو نهر حمیم فی النّار بعید القعر، خبیث الطعم، یقذف فیه الّذین اتّبعوا الشّهوات. و قال ابن عباس: الغیّ اسم و واد فی جهنّم، و انّ اودیة جهنّم لتستعیذ من حرّه، عدّ ذلک الوادی للزانی المصر علیه، و لشارب الخمر المصر علیه، و لأکل الربوا الّذی لا ینزع عنه، و لاهل العقوق، و لشاهد الزور، و لامرأة ادخلت علی زوجها ولدا.

«إِلَّا مَنْ تابَ» من الشّرک و رجع عن ذنبه «وَ آمَنَ» بلسانه و قلبه و صدّق النبیین «وَ عَمِلَ صالِحاً» ادّی الفرائض، «فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً» ای لا ینقصون من ثواب اعمالهم شیئا. قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و ابو بکر و یعقوب، یدخلون بضم الیاء و فتح الخاء، و الباقون بفتح الیاء و ضمّ الخاء. و وجه القرائتین ظاهر لا خفاء به.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode