گنجور

 
مسعود سعد سلمان

زحل والی شنبه است ای نگار

مرا این چنین روز بی می مدار

زحل تیره رأیست و تاریک جرم

تو خیز و می لعل روشن بیار

که امروز گیتی همه روشن است

ز اقبال و عدل شه کامگار

ملک ارسلان پادشاهی که او

زمانه فروزست و گیتی نگار

بهار و خزان باد روز و شبش

شبش به روز باد و خزانش بهار

 
 
 
رودکی

مرا جود او تازه دارد همی

مگر جودش ابر است و من کشتزار

«مگر» یک سو افکن، که خود هم چنین

بیندیش و دیدهٔ خرد برگمار

ابا برق و با جستن صاعقه

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
عنصری

به از عید نشناسم از روزگار

نه از مدح خسرو به آموزگار

خداوند عالم کزو وقت ما

همه ساله عیدست لیل ونهار

یمین و امین اختر یمن و امن

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

بدین خرمی و خوشی روزگار

بدین خوبی و فرخی شهریار

چنان گشت گیتی که ما خواستیم

خدایا تو چشم بدان دور دار

خداوند گار جهان فرخست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه