گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مسعود سعد سلمان

گفتم که چند صبر کنم ای نگار؟ گفت:

تا هست عمر، گفتم: رنجه مدار، گفت:

بی رنجْ عشق نبوَد، گفتم: نیم به رنج،

فرسوده چند باشد ازین ای نگار؟ گفت:

جز انتظار روی ندارد تو را همی

گفتم: شدم هلاک من از انتظار، گفت:

این روزگار با تو بد است، این ازو شناس

گفتم که نیک کِی شودم روزگار؟ گفت:

چون گشت زایل این سَخَطِ شهریار راد

گفتم که کِی شود سَخَطِ شهریار؟ گفت:

چون بخت رام گردد تا تو رسی به کام

گفتم که بخت کِی شودم جفت و یار؟ گفت:

آمرزشی بخواه شود عفوْ جرمِ تو

این گفت در کریمِ نبی کردگار گفت