هوای دوست مرا در جهان سمر دارد
به هر دیار زمن قصه دیگر دارد
ز بوته دل رویم همی کند چون زر
ز ابر چشم کنارم همیشه تر دارد
ز بار انده هجران ضعیف قد تو را
دو تاو لرزان چون شاخ بارور دارد
چو خاک و آبم خوار و زبون ز فرقت او
چو خاک و آب و لبم خشک و دیده تر دارد
ذهاب اشک مرا از جگر گشاده شدست
عجب نباشد اگر گونه جگر دارد
از آنکه همچو حجر دارد آن نگارین دل
دلم پر آتش همچون دل حجر دارد
به سرو ماند از آن باغ و بوستان طلبد
به ماه ماند از آن نهمت سفر دارد
به غمزه گر بکشد از لبانش زنده کند
که غمزه و لب شیرین او گذر دارد
بود چو نوشم اگر پاسخ چو زهر دهد
از آنکه بر لب شیرین او گذر دارد
بتر بنالم هر شب همی و هر روزی
نکوتر است و مرا هر زمان بتر دارد
عجب که سطری مهر و وفا نداند خواند
هزار نامه جنگ و جفا زبر دارد
مرا دو دیده چو جویست و آن دو جویم را
خیال قدش پر سرو غاتفر دارد
به چشم اندر گویی خیال او ملکی است
کز آب دیده من لشکر و حشر دارد
اگر نه ترسان می باشد از طلیعه هجر
چرا حشر به شب تیره بیشتر دارد
بتا نگارا بر هجر دستیار مباش
از آنکه هجر سر شور و رای شر دارد
نکرد یارد هجر تو بر تنم بیداد
که یاد کرد شهنشاه دادگر دارد
امیر غازی محمود سیف دولت کو
شجاعت علی و سیرت عمر دارد
خجسته دولت او را یکی درخت شناس
که عدل شاخ و هنر برگ وجود بر دارد
قضا ز رویش همواره پیشرو گیرد
قدر ز رایش پیوسته راهبر دارد
ز رای اوست نفاذی که در قضا باشد
ز وهم اوست مضائی که این قدر دارد
خدایگانا آنی که ملک و عدل و سخا
ز رای و طبع و کفت زین و زیب و فر دارد
ز عدل تست که نرگس به تیره شب در دشت
نهاده بر سر پیوسته طشت زر دارد
تو را طبیعت جود است به ز جود بسی
که جود نام در آفاق مشتهر دارد
اگر چه بحر به نعمت ز ابر هست فزون
کمینه چیز صدفها پر درر دارد
بسی بلندتر آمد ز بحر رقت ابر
که بحر ندهد و او بدهد آنچه بر دارد
چو آن خمیده کمان از گوزن دارد شاخ
چو آن خدنگ نزار از عقاب پر دارد
همی عقاب و گوزن از نهیب تیر و کمانت
به کوه و بیشه در آرام و مستقر دارد
عدوت بر سر خویش از حسامت ایمن نیست
از آن دو دست همی بر میان سر دارد
نه سمع دارد در رزم دشمنت نه بصر
نه وقت تاختن از عزم تو خبر دارد
از آنکه آتش تیغ و صهیل مرکب تو
دو چشم حاسد کور و دو گوش کر دارد
بساز رزم عدو را که از برای تو را
قضا گرفته به کف نامه ظفر دارد
شها ملوک جهان طاقت تو کی دارند
شغال ماده کجا زور شیر نر دارد
نه هر که شاهش خوانند شاهی آید ازو
نه هر که ابر بود در هوا مطر دارد
نه دست سرو چو هر دست کارگر باشد
نه چشم عبهر چون چشم ها بصر دارد
نه هر که بست کمر راه سروری ورزد
نه هر که داشت زره نهمت خطر دارد
نه آب همچو دلیران همی زره پوشد
نه کلک همچون نام آوران کمر دارد
همیشه تا به زمین بر نسیم راه دهد
همیشه تا به فلک بر قمر ممر دارد
ز بخت و دولت در لهو و در طرب بادی
که هر ولی را جود تو در بطر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی، صفات دوست و ویژگیهای شجاعت و عدالت حکمرانان بیان شده است. شاعر از عشق خود به محبوب میگوید و احساس درد و اندوه ناشی از جدایی را توصیف میکند. او محبوبش را موهبت عظیم و غیرقابل جایگزین میداند که وجودش زندگیاش را معنا میبخشد.
در ادامه، شاعر به ستایش ویژگیهای یک حکمران نیکو، همچون محمود غازی میپردازد و او را به عنوان نماد شجاعت، عدل و بخشندگی معرفی میکند. در نهایت، شاعر به نیکی و بزرگی این حاکم اشاره میکند و میگوید که وزنه قدرت او فراتر از هر کس دیگری است و از صفات ممتازش در برابر دشمنان سخن به میان میآورد. شعر به طور کلی عشق به انسان، آرزوی عدالت و وصف شجاعت را در خود دارد.
هوش مصنوعی: دوست من در هر کجای دنیا برایم هوایی خاص و دلنشین ایجاد کرده است و در هر جایی که بروم، داستانی متفاوت با خود دارم.
هوش مصنوعی: دل من از رنج و غم میروید، مانند زر که از ابرها بریزد. چشمانم همیشه کنارم را تر و دلگیر میبینند.
هوش مصنوعی: از شدت اندوه جدایی، قامت نحیف تو را لرزانی مانند شاخهای مینماید که باران بر آن ریخته است.
هوش مصنوعی: من مانند خاک و آب، بی ارزش و بی آوازهام. از دوری او حس میکنم که مانند خاک و آب، لبهایم خشک و چشمانم پر از اشک است.
هوش مصنوعی: اشک من به قدری از دل دور شده که دیگر جگر را آزرده نمیکند، جای تعجب نیست اگر دل، خود را به صورتاش نشان دهد.
هوش مصنوعی: دل من پر از آتش است، چرا که معشوقم، که مانند سنگ بیاحساس است، هیچ نشانهای از عشق و احساس ندارد.
هوش مصنوعی: سرو درختی بلند و زیباست که از باغ و بوستان طلب میکند، مثل این که ماه از شب میطلبد تا سفر کند.
هوش مصنوعی: اگر او با نگاهی لطیف و اشارهای عاشقانه به من بنگرد، میتواند در من حیات و زندگی دوبارهای به وجود آورد، زیرا زیبایی و شیرینی لبانش تاثیر عمیقی دارد.
هوش مصنوعی: اگر نوشیدنیام شیرین باشد، اما پاسخ چیزی تلخ و زهرآگین باشد، چه فایده دارد از آن لذت ببرم؟
هوش مصنوعی: من هر شب بیشتر از گذشته ناله میکنم و هر روز اوضاع بهتر میشود، اما احساس میکنم که این حال بد در دل من همیشه بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: عجیب است که این سطر نتواند عشق و وفا را بخواند، در حالی که هزار نامه از جنگ و زخم را به خوبی میفهمد.
هوش مصنوعی: چشمان من مانند دو جوی آب است و در آنها تصاویری از قد و قامت او به شکل سروهای بلند و زیبا نقش بسته است.
هوش مصنوعی: در نگاه من، تصویر او مانند یک موجود فرشتهوار است که از اشکهای من، ارتش و جمعیتی تشکیل شده است.
هوش مصنوعی: اگر دلشورهای از جدایی وجود ندارد، پس چرا در شب تاریک، جمع شدن و برگزاری مراسم بیشتر احساس میشود؟
هوش مصنوعی: ای معشوقه، در تلخی جدایی به من پشت نکن، چون جدایی خود باعث شور و ناپختگی است.
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو بر بدنم ظلم کرد، زیرا که یاد تو را پادشاه عدالت به خاطر دارد.
هوش مصنوعی: امیر غازی محمود، که نماد قدرت و ثبات است، ویژگیهای شجاعت علی و اخلاق عمر را دارد.
هوش مصنوعی: سعادتمندی او را مانند درختی میدانند که عدالت شاخههایش و هنر برگهایش را تشکیل میدهد.
هوش مصنوعی: سرنوشت همواره از زیبایی و جذابیت او پیروی میکند، و ارزش او همواره به عنوان راهنما عمل میکند.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که تأثیر قضا و قدر به اراده و رأی الهی بستگی دارد و آنچه در دنیا اتفاق میافتد، به خیالات و تصورات انسانها مرتبط نیست. در واقع، آنچه به وقوع میپیوندد، ناشی از یک قدرت و نفوذ بالاتر است که بر همه چیز تسلط دارد.
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، تویی که ملک، عدالت و بخشش را از نفس و طبیعت خود میپروری و به زیبایی و زینت آراستهای.
هوش مصنوعی: به خاطر عدالت توست که نرگس، در دل شب تار، در دشت قرار گرفته و همواره بر سر خود طشت زرینی دارد.
هوش مصنوعی: خصلت بخشندگی تو به طبیعتت مربوط میشود و از بسیاری از بخششها برتر است؛ زیرا نام بخشندگی تو در جهان شناخته شده و مشهور است.
هوش مصنوعی: اگرچه دریا از نعمتهای باران بیشتر است، اما صدفها هنوز چیزهای ارزشمندی مانند مروارید در خود دارند.
هوش مصنوعی: ابر به قدری از دریا نازکتر و لطیفتر است که میتواند احساسات و رقتهای خود را بروز دهد، در حالی که دریا قادر به این کار نیست و فقط میتواند آنچه را دارد، نشان دهد.
هوش مصنوعی: به مانند آنکه شاخ خمیده کمان را از گوزن دارد، یا آنکه پر نازک و ظریف را از عقاب میگیرد.
هوش مصنوعی: عقاب و گوزن به خاطر صدای تیر و کمان تو، در کوه و جنگل آرام و ساکت شدهاند.
هوش مصنوعی: دشمن تو در نزدیکی توست و از حسادتت در امان نیست، زیرا او دستش را بر روی سر تو قرار داده است.
هوش مصنوعی: در نبرد، دشمن نه چیزی میشنود و نه میبیند و نه از نیت و تصمیم تو برای حمله باخبر است.
هوش مصنوعی: تیغ و اسب تو به اندازهای قدرت و زیبایی دارند که حاسدان و بدخواهان نمیتوانند به آن نزدیک شوند و قادر به دیدن یا شنیدن آن نیستند.
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمن آماده باش، زیرا سرنوشت تو در دستان توست و تو پیروزی را در چنگ داری.
هوش مصنوعی: شاهان دنیا چقدر میتوانند در برابر تو مقاومت کنند؟ مانند شغالی که در برابر قدرت شیر نر هیچ توانایی ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به عنوان شاه شناخته میشود، لزوماً شایستهی مقام سلطنت نیست. همچنین، تنها به خاطر اینکه کسی شبیه ابر است، نمیتوان انتظار داشت که باران به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: نه مانند سرو که دستش در کار است، و نه مانند چشمی که تنها بینایی دارد، بلکه همهی چیزها باید به نحوی با هم در ارتباط باشند و هدفی را دنبال کنند.
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را آمادهی کسب مقام و رهبری میکند، لزوماً شایستهی آن نیست و هر کسی که ظاهراً دارای ابزارهای جنگی یا قدرت است، به این معنا نیست که واقعا در خطر حمله و چالش قرار دارد.
هوش مصنوعی: نه آب مانند دلیران زره بر تن میکند و نه قلم مانند نامآوران کمربند به کمر میبندد.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و تأثیرگذاری عناصر طبیعی اشاره دارد. به نوعی بیان میکند که همیشه نسیم (نسیم خوشایند و لطیف) به زمین راه میدهد و همیشه قمر (ماه) هم در آسمان دارای مسیر خاصی است. این توصیف میتواند نشاندهنده ثبات و زیبایی در طبیعت باشد که در هر زمان و مکانی برقرار است.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که با نعمت و خوشبختی، در شادی و لذت به سر میبرند، و هر کسی که بزرگی و مقام دارد، از لطف و generosity تو بهرهمند میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امید وصل غم روز هجر چون شب شمع
ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد
امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان
که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد
بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند
[...]
خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد
که کار من زغمش روی در خطر دارد
خبر ندارم در عشق او ز کار جهان
ولی جهان ز من و کار من خبر دارد
همه فسانه عالم مرا فرامش گشت
[...]
کس این کند که دل از یار خویش بردارد
مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد
اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد
[...]
کسی که شمع جمال تو در نظر دارد
ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
ز مرهمش نشود سود دردمندی را
که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد
ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم
[...]
کسی که شمع جمال تو در نظر دارد
ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
ز مرهمش نبود سود دردمندی را
که زخم تیغ رقیب تو در جگر دارد
ز بی قراری زلفش قرار یافت دلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.