نوا گوی بلبل که بس خوش نوایی
مبادا تو را زین نوا بینوایی
نواهای مرغان دو سه نوع باشد
تو هر دم زنی با نوایی نوایی
گر از عشق گویا شدستی تو چون من
مبادات از رنج و انده رهایی
بسی مرغ دیدم به دیدار نیکو
ندانند ایشان به جز ژاژ خایی
همه جو فروشان گندم نمایند
تو گندم فروشی و ارزن نمایی
زهی زند باف آفرین باد بر تو
که بس طرفه مرغی و بس خوشنوایی
بخسبند مرغان و تو شب نخسبی
مگر همچو من بسته در حصن نایی
نگویی تو ای رنج با من چه باشی
تو ای بی غمی نزد من چون نیایی
به من بر بلا از فراق تو آمد
نهنگ فراقی تو یا اژدهایی
همیشه دو چشمم پر از آب داری
به چشم من اندر تو چون توتیایی
تو ای چشم من چشم داود گشتی
تو ای دامنم دامن اوریایی
ببر صبحت از من فراق تو یک ره
که داده ست با من تو را آشنایی
وگرنه بنالم که طاقت ندارم
چگونه کنم صبر با مبتلایی
به پیش ولی نعمتم باز گویم
که دارد کفش بر سخا پادشایی
که او خاص شاهست و من خاص دولت
بر او دولت و بخت داد این گوایی
الا این کریمی که اندر غمانم
بلا را نجاتی و غم را دوایی
مثل زد نباید ز نعمان و حاتم
که نعمان نبردی و حاتم سخایی
محمد خصالی و آدم کمالی
براهیم خلقی و یوسف لقایی
اگر مدح و حمد و ثنا راست معدن
تویی معدن حمد و قطب ثنایی
بیا کند باید بدر آن دهانی
که از نطق او چون تویی راستایی
به تو حاجتی دارم ای خاص سلطان
که تو مرکز جود و کان عطایی
ازین شاعرانی که آیند زی تو
ولیکن به علم و خرد روستایی
بیایند این قوم زی تو همیشه
ز بهر گدایی و کالا ربایی
ز من بنده بر دل تو یادی نیاری
نپرسی نگویی که روزی کجایی
چراغیست افروخته طبع شاعر
ضو آنکه فزاید که روغن فزایی
چو کم گشت روغنش تاریک سوزد
به مقدار روغن دهد روشنایی
بمیرد چو روغن ازو بازگیری
چگونه بود چون فتیله فزایی
مرا پشت بشکست گردون گردان
فرو ماندم از ورزش کدخدایی
نکو گردد این پشت بشکسته آنگه
که از جود تو باشدش مومیایی
الا تا سکونست دایم زمین را
بود پیشه باد خاک آزمایی
چنان باد رای جهان زی تو سرور
که تا او بپاید تو با او بپایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از زبان یک بلبل در حال نواختن و بیان احساسات عاشقانه است. بلبل در دل خود غم و اندوه عشق را تجربه میکند و از طرفی، به زیباییاش و خوشنواییاش افتخار میکند. او به دیگر پرندگان اشاره میکند که درک درستی از زیبایی عشق ندارند و تنها بلبل است که در این درد و رنج غرق شده است. شاعر در ادامه، محبت و کرامت یک شخصیت مهم را میستاید و از او درخواست کمک و نجات از این فراق میکند. در نهایت، شاعر به نقد اوضاع اجتماعی و اقتصادی اشاره میکند و از ضعف خودش در برابر گردون گردان و مصائب زندگی میگوید، اما امیدوار است که با کمک آن شخص خاص، مشکلاتش حل شود.
هوش مصنوعی: ای بلبل، با آواز زیبا و دلنشینت بخوان، زیرا که صدای تو شور و حال زیادی دارد. اما مواظب باش که این نغمه باعث نشود در زندگیات دچار فقر و بیپولی شوی.
هوش مصنوعی: صداهای پرندگان تنوع زیادی دارد، اما تو در هر لحظه باید با صدای جدیدی آواز بخوانی.
هوش مصنوعی: اگر در عشق مثل من صادق و شفاف شدهای، پس ای کاش از رنج و غم نجات پیدا نکنی.
هوش مصنوعی: بسیاری از پرندگان را دیدم که نمیدانند چگونه باید خوب ظاهر شوند و تنها حرفهای بیفایده و بیمعنی میزنند.
هوش مصنوعی: همه کسانی که در بازار گندم هستند، خود را به نمایش میگذارند، اما تو که گندمفروش هستی، به جای آن، ارزن را نشان میخوری.
هوش مصنوعی: به تو درود میفرستم، ای هنرمند بزرگ، که مانند پرندهای زیبا و موزون، در عالم وجود خود را به شگفتی و زیبایی جلوهگر کردهای.
هوش مصنوعی: پرندگان خوابشان برده و تو در شب بیدار ماندهای، مگر اینکه مثل من در دژ عشق گرفتار باشی.
هوش مصنوعی: نمیدانی که ای درد و رنج، چه ارتباطی با من داری؟ تو ای بیخبری، چرا هیچگاه کنار من نمیآیی؟
هوش مصنوعی: حس درد و رنجی که به خاطر دوری تو به من رسیده، همچون موجودی بزرگ و خطرناک است، مانند نهنگ یا اژدهایی که به تندی به من حملهور شده است.
هوش مصنوعی: همیشه چشمانم پر از اشک است، زیرا تو در چشمان من مانند یک مروارید درخشان هستی.
هوش مصنوعی: ای چشم من، تو مانند چشم داود شدی و ای دامن من، تو همانند دامن اوریا گشتی.
هوش مصنوعی: دوست من، صبح که میآید، این جدایی تو را به من یادآوری میکند. تنها راهی که با تو آشنا شدم، همین فاصله است.
هوش مصنوعی: اگر گله نکنم، دیگر تاب و توانم تمام میشود، پس چطور میتوانم با این درد و رنجی که دارم، صبر کنم؟
هوش مصنوعی: به حضور پشتیبانم میگویم که او همواره با سخاوت و بزرگواری همچون یک پادشاه رفتار میکند.
هوش مصنوعی: او خاص شاه است و من خاص دولت. بر او نعمت و سرنوشت خوبی عطا شده است.
هوش مصنوعی: این کریم و بزرگوار که در میان غمها و مشکلات به من کمک میکند، نجاتدهندهای است که غم و اندوه را تسکین میدهد.
هوش مصنوعی: نباید مانند نعمان و حاتم باشی؛ یعنی نعمان که جنگجو نبود و حاتم که فقط در بخشندگی مشهور بود.
هوش مصنوعی: محمد، شخصیتی خاص و برجسته است و آدم نیز به کمال و خوبی دست یافته است. ابراهیم به خاطر خصوصیات انسانیاش شناخته میشود و یوسف نیز در زیبایی خود مشهور است.
هوش مصنوعی: اگر ستایش و تحسین واقعی وجود داشته باشد، تو همان منبع آن هستی و مرکز ثنا و ستایش.
هوش مصنوعی: بیا تا در آن دمی که میتوانی به سخنانی که از این دهان جاری میشود، گوش بدهی و از آن بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: من به تو نیاز دارم، ای خاص سلطان، زیرا تو منبع generosity و دلیری هستی.
هوش مصنوعی: این شاعران که بعد از تو خواهند آمد، فقط به دانش و خردی که دارند، به مانند مردمان روستا هستند.
هوش مصنوعی: این گروه همیشه به سمت تو میآیند تا از تو درخواست کمک و نیازمندی کنند و چیزی برای خود بگیرند.
هوش مصنوعی: تو هیچ گاه از من بنده یاد نمیکنی و حال من را نمیپرسی، و نمیگویی که در کدام روز به دیدنت بیایم.
هوش مصنوعی: شاعر مانند چراغی است که روشن است و نور او به خاطر افزایش هنر و خلاقیتش بیشتر میشود. هر چقدر که او بیشتر تلاش کند و تجربه کسب کند، نورش بیشتر و درخشانتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی مقدار روغن کم میشود، شعله شمع به تاریکی میگراید و تنها به همان اندازه که روغن دارد، روشنایی تولید میکند.
هوش مصنوعی: اگر روغن از او جدا شود میمیرد، حالا چه خواهد شد وقتی که فتیله بیشتر شود؟
هوش مصنوعی: من تحت فشار سختیهای زندگی و سرنوشت به زمین افتادم و از قدرت و تسلطی که داشتم، ناامید شدم.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که زمانی که فردی به دست بخشش و سخاوت تو مومیایی شود، حتی اگر پشت او شکسته و آسیبدیده باشد، وضعیتش بهتر خواهد شد. به عبارتی، کمک و generosity تو میتواند به بهبود حال او کمک کند.
هوش مصنوعی: اگر زمین همیشه در حال سکون باشد، باد تنها کاری که میتواند انجام دهد، آزمایش کردن خاک است.
هوش مصنوعی: چنان که جهان به خوشی و شادی تو بستگی دارد، اگر آن شادی ادامه یابد، تو هم در آن شادی خواهی ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی ازتو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم وزین غم
[...]
نوای تو ای خوب ترک نوآیین
درآورد در کار من بینوایی
رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن
که هرگز مبادم ز عقشت رهایی
ز وصفت رسیدهست شاعر به شعری
[...]
دلا تا تو اندر هوان و هوائی
نه جفت زمینی نه جفت هوائی
بلا از تو بیند همیشه تن من
بلائی تو یا بر بلا مبتلائی
چرا مهر دستان زنی برگزیدی
[...]
ایا آنکه بر دلبران پادشایی
جهان همچو بستان تو باد صبایی
اگر حجت صنع الله باید
رخان تو حجت به صنع خدایی
بتان سرایی بسان ستاره
[...]
نماند است در چشم من روشنائی
که افتاد با پیریم آشنائی
ز پیری چرا گشت تاریک چشمم
اگر آشنائی بود روشنائی
بهار جوانی فرو ریزد از هم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.