آمد بهار خرم و آورد خرمی
وز فر نوبهار شد آراسته زمی
خرم بود همیشه بدین فصل آدمی
با بانگ زیر و بم بود و قحف در غمی
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شدهست آفت سرما ز گلستان
از ابر نوبهار چو باران فروچکید
چندین هزار لاله ز خارا برون دمید
آن حلهای که ابرمر او را همیتنید
باد صبا بیامد و آن حله بردرید
آن حله پاره پاره شد و گشت ناپدید
و آمد پدید باز همه دشت پرنیان
از لاله و بنفشه همه کوهسار و دشت
سرخ و سپید گشت چو دیبای پایرشت
برچد بنفشه دامن و از خاک برنوشت
چون باد نوبهار برو دوش برگذشت
شاخ بنفشه چون سر زلفین دوست گشت
افکند نیلگون به سرش معجر کتان
آمد به باغ نرگس چون عاشق دژم
وز عشق پیلگوش در آورده سر به خم
زو دسته بست هر کس مانند صد قلم
بر هر قلم نشانده بر او پنج شش درم
اندر میان هر قلمی زو یکی شکم
آگنده آن شکمش به کافور و زعفران
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
از بهر بوی خوش چو یکی پاره عودتر
دارد همیشه دوخته از پیش بادبان
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
زی هر گلی که ژرف بدو در تو بنگری
گویی که زر دارد یک پاره در میان
چون ابر دید در کف صحرا قبالهها
بارانها چکید و ببارید ژالهها
تا گرد دشتها همه بشکفت لالهها
چون در زده به آب معصفر غلالهها
بشکفت لالهها چو عقیقین پیالهها
وانگه پیالهها، همه آگنده مشک و بان
بنمود چون ز برج بره آفتاب روی
گلها شکفت بر تن گلبن به جای موی
چون دید دوش گل را اندر کنار جوی
آمد به بانگ فاخته و گشت جفتجوی
بلبل چو سبزه دید همه گشته مشکبوی
گاهی سرود گوی شد و گاه شعرخوان
گلها کشیدهاند به سر بر کبودها
نه تارها پدید برآنها نه پودها
مرغان همیزنند همه روز رودها
گویند زار زار همه شب سرودها
تا بامداد گردد، از شط و رودها
مرغان آب بانگ برآرند وز آبدان
تا بوستان بسان بهشت ارم شود
صحرا ز عکس لاله چو بیتالحرم شود
بانگ هزاردستان چون زیر و بم شود
مردم چو حال بیند ازینسان خرم شود
افزون شود نشاط و ازو رنج کم شود
بی رود و می نباشد، یک روز و یک زمان
بلبل به شاخ سرو برآرد همی صفیر
ماغان به ابر نعره برآرند از آبگیر
قمری همیسراید اشعار چون جریر
صلصل همینوازد یکجای بم و زیر
چون مطربان زنند نوا تخت اردشیر
گه مهرگان خردک و گاهی سپهبدان
تا بادها وزان شد بر روی آبها
آن آبها گرفت شکنها و تابها
تا برگرفت ابر ز صحرا حجابها
بستند باغها ز گل و می خضابها
برداشتند بر گل و سوسن شرابها
از عشق نیکوان پریچهره، عاشقان
عاشق ز مهر یار بدین وقت میخورد
چون میگرفت عاشق، بر باغ بگذرد
اطراف گلستان را چون نیک بنگرد
پیراهن صبوری چون غنچه بردرد
از نرگس طری و بنفشه حسد برد
کان هست از دو چشم و دو زلف بتش نشان
خوشا بهار تازه و بوس و کنار یار
گر در کنار یار بود، خوش بود بهار
ای یار دلبرای هلا خیز و و می بیار
می ده مرا و گیر یکی تنگ در کنار
با من چنان بزی که همیزیستی تو پار
این ناز بیکرانت تو برگیر از میان
تا زین سپس همی گه و بیگاه خوش زییم
دانی به هیچ حال زبون کسی نییم
تا روز با سماع بتانیم و با مییم
داند هر آنکه داند ما را، که ما کییم
آن مهتری که ما به جهان کهتر وییم
میر بزرگوارست و اقبال او همان
پور سپاهدار خراسان، محمدست
فرخنده بخت و فرخ روی و مویدست
آزاد طبع و پاک نهاد و ممجدست
نیکو خصال و نیکخویست و موحدست
آنکس که او به حق سزاوار سوددست
جز وی کسی ندانم امروز در جهان
نصرست باب میر که فخر انامه بود
بخشیدنش همه زر، سیم و جامه بود
از میر مؤمنینش منشور و نامه بود
خورشید خاص بود و سزاوار عامه بود
از بهر آنکه مال ده و شادکامه بود
بودند خلق زو به همه وقت شادمان
اندر عجم نبود به مردی کسی چون نصر
بگذشتش از سهیل سر برج و کاخ و قصر
فرمانبرش بدند همه سیدان عصر
افزون بدی جلالت و قدرش ز حد و حصر
اعداش را نبد مدد الا عذاب و حصر
خوش باشد آن پسر که پدر باشدش چنان
اصل بزرگ از بنه هرگز خطا نکرد
کس را گزافه چرخ فلک پادشا نکرد
او بد سزای صدر، جهان ناسزا نکرد
این کار کو بکرد جز از بهر ما نکرد
ما را به چنگ هیچکسی مبتلا نکرد
شکر آن خدای را که چنین باشدش توان
امروز خلق را همه فخر از تبار اوست
وین روزگار خوش، همه از روزگار اوست
از بهر آنکه شاه جهان دوستدار اوست
دولت مطیع اوست، خداوند یار اوست
چون دید شاه، خلق جهان خواستار اوست
بر ملک خویش کرد مر او را نگاهبان
ای میر! فخر ملکت شاه اجل تویی
زین زمان تویی و چراغ دول تویی
چون آفتاب چرخ به برج حمل تویی
هنگام ضعف، مر ضعفا را امل تویی
پرهیزگارتر ز معاذ جبل تویی
چه آنکه آشکاره و چه آنکه در نهان
از جود در جهان بپراکند نام تو
گردد همی سپهر سعادت به کام تو
خورشید زد علامت دولت به بام تو
تا گشت دولت از بن دندان غلام تو
چون دید بر کمان تو حاسد سهام تو
از سهم آن سهام دوتا گشت چون کمان
از نام و کنیت تو جهان را محامدست
وز فضل وجود تو همه کس را فوایدست
خصم تو هست ناقص و مال تو زایدست
کت بخت تابعست و جهانت مساعدست
تو آسمانی و هنر تو عطاردست
وان بیقرین لقای تو چون ماه آسمان
با این نکو نیت که تو داری بدین صفت
دارد به کارهای تو سلطان تو نیت
زیر نگین خاتم تو کرد مملکت
بفزود هر زمانت یکی جاه و منزلت
این کار را ز اصل نکو بود عاقبت
آخر هزار بار نکوتر شود از آن
تا آفتاب چرخ چو زرین سپر بود
تا خاک زیر باشد و گردون زبر بود
تا ابر نوبهار مهی را مطر بود
تا در زمین و روی زمین بر، نفر بود
تا وقت مهرگان همه گیتی چو زر بود
از آب تیر ماهی و از باد مهرگان
عمرت چو عمر نوح پیمبر دراز باد
همچون جمت به ملک همه عز و ناز باد
پیشت به پای صد صنم چنگساز باد
دشمنت سال و ماه به گرم و گداز باد
بر تو در سعادت همواره باز باد
عیش تو باد دایم با یار مهربان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی آمدن بهار و زیباییهای آن است. شاعر به وصف گلها، خوشبوئیها و طراوتی که در بهار ایجاد میشود، میپردازد و نشاط و شادابی را توصیف میکند. او همچنین به صدای پرندگان و خوشحالی مردم در این فصل اشاره میکند. در ادامه، شاعر توجه به شخصیتهای بزرگ و نیکوکار، به ویژه میرسد، و از صفات نیک آنها سخن میگوید. در نهایت، شاعر آرزوی سعادت و طول عمر برای این شخصیت را دارد و بر اهمیت محبت و دوستی تأکید میکند. در کل، این شعر نمادی از زیبایی، عشق و طبیعت در بهار و محبت به شخصیتهای نیکوست.
هوش مصنوعی: بهار خوش و خرم با خود شادی و سرزندگی آورده و زمین نیز به خاطر آغاز این فصل نو، زیبا و آراسته شده است.
هوش مصنوعی: انسان در این فصل همیشه شاد و خرم است، با صدای خوش و آوازی عمیق، اما در دلش غم و اندوهی دارد.
هوش مصنوعی: چون که دیگر از زیبایی گل و یاسمن کمتری دیده نمیشود، نشان میدهد که سرما به باغ آسیب زیادی نرسانده است.
هوش مصنوعی: زمانی که باران بهاری از ابرها میبارد، هزاران لاله زنده و زیبا از دل خاک بیرون میآید.
هوش مصنوعی: باد صبا به آن پارچهای که ابرمر دور آن را پیچیده بود، وزید و آن پارچه را پاره کرد.
هوش مصنوعی: لباس کهنه و پارهای از بین رفت و دوباره، دشت را پر از پارچههای خوشرنگ و زیبا کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر طراوت لاله و بنفشه، تمام کوهها و دشتها به رنگهای قرمز و سفید درآمدهاند، مانند پارچهای زیبا و نفیس.
هوش مصنوعی: بنفشهها دامن خود را برچیده و از خاک سر برآوردهاند، در حالی که باد بهاری به آرامی از کنارشان میگذرد.
هوش مصنوعی: شاخ بنفشه به شکل موهای معلق دوست در آمده و رنگ آبی بر روی آن پیچیده شده است.
هوش مصنوعی: به باغ نرگس آمد، در حالی که دلی غمگین داشت و از عشق به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود و سرش را به خم روی آورد.
هوش مصنوعی: از هر کسی هر چیزی در نظر میگرفته میشود، مانند اینکه هر قلم را با علامت خاصی مشخص کردهاند و بر روی آن، چند درهم ارزش گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: در هر قلم و نوشتهای، گاهی شکمی وجود دارد که آن را با کافور و زعفران پر کردهاند.
هوش مصنوعی: سوسن سفید زیبا در باغ، یک شاخهاش از نقره و شاخه دیگرش از طلاست.
هوش مصنوعی: این پیراهن گویی از پارچهای بسیار باکیفیت و زیبا از شوشتر دوخته شده است. رنگ آن به رنگ نیل است و آسترش از مادهای نرم و باارزش مانند عاج تهیه شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر عطر دلانگیز، مانند تکهای عود، همیشه قبل از بادبان دوخته شده است.
هوش مصنوعی: برگ گل سفید مانند شخصی خیلی باهوش و نابغه است و برگ گل دو رنگ شباهت به کسی دارد که دروغ میگوید یا تظاهر میکند.
هوش مصنوعی: برگ گلِ خوشبو و تازهای که به تازگی شکفته، مانند چهرهی دلربای من است، آن ماه زیبا و دلنشین.
هوش مصنوعی: هر گلی را که عمیقتر تماشا کنی، به نظر میرسد که درون آن تکهای از طلا وجود دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که در صحرا ابر را دید، مانند این بود که برگههای قرارداد به زمین افتادند و باران و شبنم به زمین ریختند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که در دشتها، همه لالهها شکوفا شدهاند، بهگونهای که گویی در آب زلالی در حال افتادن هستند.
هوش مصنوعی: گلهای لاله مانند جواهرات درخشانی شکوفا شدند و سپس، ظرفهای زیبایی که پر از عطر و خوشبو بودند، مشاهده میشوند.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از فراز کوه برآمد، گلها شکوفا شدند و بر تن گلستان به جای موی، گلها رخ نشان دادند.
هوش مصنوعی: وقتی شب گذشته گل را در کنار جوی دید، به صدای فاخته آمد و به دنبال جفتی برای خود گشت.
هوش مصنوعی: بلبل وقتی که سبزه را دید، بوی خوشی به خود گرفت و گاهی آواز خواند و گاهی شعر خواند.
هوش مصنوعی: گلها بر فراز زمین آبی رنگی رشد کردهاند، اما نه نخهایی از آنها پیدا است و نه ریشههایی.
هوش مصنوعی: پرندگان هر روز به آوازخوانی مشغولاند و رودها هم شبها به شکلی غمگین سرود میخوانند.
هوش مصنوعی: تا صبح شود، پرندگان آبزی از کنار نهرها و رودها آواز سر میدهند و از آبها نغمهای بلند میکنند.
هوش مصنوعی: زمانی فرا برسد که صحرا به زیبایی و سبزی بهشت ارم تبدیل شود و به مانند حرم امن، گلهای لاله در آنجا جلوهگری کنند.
هوش مصنوعی: صدای هزاردستان وقتی به اوج و فرود میرسد، مردم با دیدن چنین حالتی شاداب و خوشحال میشوند.
هوش مصنوعی: اگر شراب و نشاط نباشد، زندگی شاداب و رنجها کمتر نمیشود. زندگی به خوشی و لذت نیاز دارد و بدون آنها، روزها و زمانها عبور میکنند.
هوش مصنوعی: بلبل در میان شاخههای درخت سرو، به نغمهسرایی مشغول است، در حالی که ماغان (نوعی پرنده) از بالای ابرها به شدت نعره میزنند و صداهای بلندی از آبگیرها به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: قمری آواز میخواند و شعرهایی به زیبایی جریر میسراید، در حالی که همزمان بر اثر موسیقی بم و زیر، خود را با نغمههای ملایم همراه میکند.
هوش مصنوعی: وقتی نوازندگان نوازش را شروع میکنند، در زمانهای خاصی مانند جشن مهرگان و گاهی نیز در زمانهایی که سرداران و فرماندهان مهم در حال فعالیت هستند، این نوا را میزنند.
هوش مصنوعی: زمانی که بادها بر روی آبها بوزند، آن آبها شروع به لرزش و ایجاد امواج خواهند کرد.
هوش مصنوعی: زمانی که ابر بر فراز دشتها قرار گرفت، باغها با گلها و رنگهای زیبای خود زینت یافتند و حجابها را به دوش کشیدند.
هوش مصنوعی: از عشق محبوبان زیبا، شرابهای خوش و دلانگیز بر گل و سوسن ریخته شد. عاشقان از این عشق سیراب شدند.
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر محبت یارش در این لحظه مشغول میشود، چرا که وقتی عاشق در حالت عشق قرار میگیرد، از کنار باغ عبور میکند.
هوش مصنوعی: اگر به دور و بر گلستان دقت کنی، میبینی که پیراهن صبوری همچون غنچهای است که در دردی فرو رفته است.
هوش مصنوعی: این بیت به زیباییهای طبیعی اشاره دارد و بیانگر این است که نرگس و بنفشه به دلیل جذابیت و زیبایی خاص خود یکدیگر را حسادت میکنند. این حسادت به خاطر وجود ویژگیهای چشمنواز و جذابیتهای منحصر به فرد در چهره محبوب اوست که از دو چشم و دو زلفش ناشی میشود. در واقع، زیبایی محبوب باعث ایجاد نوعی رقابت و حسادت بین گلهای مختلف شده است.
هوش مصنوعی: بهار تازه و زیبایی را توصیف میکند که وقتی در کنار عشق و یار محبوب باشیم، این زیبایی و خوشی دوچندان میشود. اگر در کنار یار باشیم، بهار واقعاً زیبا و شاداب خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای عزیز دل، برای هلاکت آماده شو و شراب بیاور، من را سیراب کن و ما را در یک گوشه نزدیک به هم بگیر.
هوش مصنوعی: با من به گونهای زندگی کن که گویی همواره در کنار من هستی، و محبت بیپایانت را از میان احساسات و عواطف به نمایش بگذار.
هوش مصنوعی: ما در هر زمانی از روز یا شب خوش زندگی میکنیم و به هیچ دلیلی به کسی زبان به بدگویی نمیزنیم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که با پایکوبی و خوشگذرانی بگذرانیم و از نوشیدنی لذت ببریم، هر کسی که ما را بشناسد، میداند که ما چه کسانی هستیم.
هوش مصنوعی: آن بزرگمردی که ما در مقابل او کوچک و ناچیز هستیم، فردی است بزرگ و با فضیلت که شانس و بخت او نیز همینطور است.
هوش مصنوعی: پسر فرمانده خراسان، محمد است که خوشبخت و خوشجلو و مورد تایید میباشد.
هوش مصنوعی: این فرد دارای روحی آزاد و نیکوکار است. او به اخلاق خوب شناخته میشود و با توحید و یکتاپرستی زندگی میکند.
هوش مصنوعی: فردی که به درستی شایسته بهرهمندی است، تنها او را میشناسم و در این دنیا کسی دیگری را نمیشناسم که بهحق، لیاقت داشته باشد.
هوش مصنوعی: نصرست، دروازهایست که مایه افتخار مردم است. بخشیدن آن، همراه با بخشش تمام زر و سیم و لباسهاست.
هوش مصنوعی: از مقام و شخصیت یک رهبر بزرگ و مؤمن سخن میگوید که حکمت و دانش او مانند نامهای است که به همه مردم میرسد. او همچون خورشید میدرخشد و شایسته احترام و توجه همگان است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه او ثروتمند و خوشحال بود، مردم در هر زمان به او خوشحال و شاداب بودند.
هوش مصنوعی: در سرزمین عجم، هیچکس به مراتب و مردانگی نصر نمیرسد. او همچون ستارهای درخشان از بالای سهیل، کاخها و قصرها را پشت سر گذاشته است.
هوش مصنوعی: اگر همه سروران و بزرگان زمانش به او فرمانبردار شوند، بزرگی و مقام او فراتر از حد و اندازه خواهد بود.
هوش مصنوعی: هیچ کمک یا یاری برای دشمنی که به سرنوشت خود دچار عذاب و محاصره شده، وجود ندارد و خوب است که آن پسر به کسی وصل باشد که پدرش به او یاری دهد و به او آرامش بخشد.
هوش مصنوعی: هیچ کس به اشتباه مسیر زندگی را از اصول بزرگ دور نشده است و چرخ گردون هرگز کسی را بدون دلیل و بیمورد به پادشاهی نرسانده است.
هوش مصنوعی: او به خاطر ما از بدیها گذشت و به کسی که شایستهاش بود، ظلم نکرد. ابتدا از او انتظار کار ناپسند نمیرفت، اما تصمیمش فقط به خاطر ما بود.
هوش مصنوعی: ما گرفتار هیچکس نشدیم، و شکر میگذاریم به خدایی که چنین قدرتی دارد.
هوش مصنوعی: امروزه مردم همه به نژاد و اصل و نسب او افتخار میکنند و این روزهای خوشی که داریم، همه نتیجه زمانهای است که او در آن زندگی میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه پادشاه جهان او را دوست دارد، نعمت و ثروت در خدمت اوست و خداوند حامی اوست.
هوش مصنوعی: وقتی شاه متوجه شد که مردم جهان خواهان او هستند، او را بر سرزمین خود به عنوان نگهبان تعیین کرد.
هوش مصنوعی: ای فرمانروای بزرگ! تو مایه مباهات و افتخار سرزمین و سلطنت هستی. در این زمان، تو هستی که کشور را روشنایی میبخشی.
هوش مصنوعی: وقتی که به مسند قدرت و جلوه میرسید، مانند خورشیدی در برج حمل میدرخشید، و در زمانهایی که دیگران دچار ضعف و ناتوانی میشوند، تو برای آنها امید و آرزوی زندگی میباشی.
هوش مصنوعی: تو از معاذ جبل بیشتر مراقب و پرهیزکار هستی، چه در کارهای آشکار و چه در کارهای پنهان.
هوش مصنوعی: از generosity و سخاوت تو در دنیا، نامت پخش میشود و آسمان خوشبختی به خواست تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: خورشید برای تو نشانهای از خوشبختی و کامیابی را بر بام خانهات زد تا اینکه این خوشبختی به اندازه عمق وجود و وفاداری غلامی که در خدمت توست، استحکام پیدا کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که حسودان بر کمان تو نگاه کردند، سهم تو دو برابر شد، مانند کمان که خود دو طرف دارد.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر نام و ویژگیهای تو ستایش میشود و از برکات وجود تو همه افراد بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: دشمن تو ناتوان و کمبود دارد، در حالی که ثروت و دارایی تو بسیار است. بخت و زمانه نیز به نفع تو است و به تو کمک میکند.
هوش مصنوعی: تو مانند آسمان هستی و هنرت به زیبایی سیاره عطارد است، و آن کسی که با تو ملاقات میکند، همچون ماه در آسمان بیقرار و سرگردان است.
هوش مصنوعی: با این نیت خوب و پسندیدهای که تو داری، کارهای تو مانند این صفت، تحت تأثیر سلطان نیت تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: با قرار دادن مملکت زیر نگین انگشتری تو، هر زمان به مقام و منزلت تو افزوده میشود.
هوش مصنوعی: این کار از ابتدا خوب است و در نهایت، نتیجهای که به دست میآید هزار بار بهتر از آن خواهد بود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید در آسمان مانند سپری طلایی میدرخشد، زمین زیرین بیحرکت است و آسمان بالایی در حال چرخش است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ابرهای بهاری باران ببارند، زمین و آنچه در آن است، رونق و زندگی خواهند داشت.
هوش مصنوعی: تا زمان مهرگان، تمام دنیا مانند طلا میدرخشید، با آبی که از تیرماه آمده و بادی که در مهرگان میوزید.
هوش مصنوعی: زندگیات مانند عمر نوح پیامبر طولانی باشد و همچون جامعت در سرزمین سلطنت، با عزت و بزرگی همراه باشد.
هوش مصنوعی: در برابر تو، قدم به قدم با زیباییها و معشوقان گام برمیدارم، و در این میان، دشمن تو همواره در حال باختن و سوختن است.
هوش مصنوعی: برای تو همیشه خوشی و خوشبختی آرزو میکنم و امیدوارم که همیشه در کنار دوست خوبت باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
لب تر مکن به آب، که طلقست در قدح
دست از کباب دار، که زهرست توامان
با کام خشک و با جگر تفته درگذر
[...]
گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان
گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
گفتم که ساعتی ببر من فرونشین
گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
گفتم که باد سرد زیان داردت همی
[...]
بگشاد مهرگان در اقبال بر جهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان
سلطان یمین دولت میر ملوک بند
محمود امین ملت شاه جهان ستان
شاهی که پشت صد ملک کامران بدید
[...]
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
تا چونکه سال و ماه دوانند هردوان
من مر تو را نمودم اگرچه ندیده بود
با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
از رفتن رباط نه نیز از شتاب خود
[...]
گویی که ماه و مشتری از جرم آسمان
تحویل کرده اند بباغ خدایگان
وز ماه و مشتری شده آن خاک پرنگار
نوری عجیب صورت و شکلی بدیع سان
نی نی ، که ماه و مشتری از وی ربوده اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.