گنجور

 
وفایی مهابادی

یارِ ارمنی‌مذهب! شوخِ عیسَوی‌ملّت

یا بیا مسلمان شو، یا مرا نَصارا کن

یا به تیغِ ابرویت خونِ بی‌گناهم ریز

یا از این دو لیمویت چارهٔ دلِ ما کن

بر فکن ز رخ پرده در شکن خمِ کاکل

زاهدِ صَوامِع را راهِبِ کلیسا کن

ساقیا! سرت گردم التفات کن جامی!

آتشِ درونم را یک زمان مداوا کن

تا به کی «وفایی» را خونِ بی‌گنه ریزی

گر خدا نمی‌دانی شرمی از مسیحا کن!