هر شام و سحر روی تو دیدن مزه دارد
گل ها ز گلستان تو چیدن مزه دارد
در دام تو افتادن و تیری ز تو خوردن
در پای تو بر خاک تپیدن مزه دارد
گل گل عرق از روی نگارین چه لطیف است
بر برگ سمن ژاله چکیدن مزه دارد
دست تو گرفتن، سر زلف تو کشیدن
وه وه! لب لعل تو گزیدن مزه دارد
قربان تو و رفت تو باشم که زآهو
رم کردن و استادن و دیدن تو مزه دارد
یک شیشه ی می در کفن ما بگذارید
در حشر هم، این باده کشیدن مزه دارد
عاشق شدن و در رخ ترسا نگریدن
می خوردن و زنار بریدن مزه دارد
در میکده رفتن، دو سه پیمانه کشیدن
وحشی شدن از خویش و رمیدن مزه دارد
قربان گلم در سر بازار محبت
کاغشته به خون، جامه دریدن مزه دارد
پر سوخته بی خود شدن از نشئه ی صهبا
تا کنگره ی عرش پریدن مزه دارد
خوش زمزمه ای بود که می خواند «وفایی»
بر کندن و پیوستن و دیدن مزه دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.